انّما اخرجه علي لفظة الريح، لانّ الارواح مجانسةٌ للريح 1 ؛ امام صادق عليه السلام فرمود: روح مانند باد متحرک است و آن را به اين دليل روح ناميدهاند كه نامش از باد (ريح) گرفته شده است و نام آن از لفظ باد مشتق شده است؛ زيرا ارواح با باد مجانست دارند.
نتيجه
با توجه به آنچه در باره اقسام روح يا نفس و موضوع تجرد آنها در احاديث اسلامي گفته شد ـ كه آموزههاي كلّي دانشمندان اسلامي هم با آن سازگار است ـ ميتوان نتيجه گرفت كه مراد از «نفس پيامبر» در فرمايش اميرالمؤمنين عليه السلام نه نفس ناطق مجرد، بلكه همان روح حيواني يا روح حيات رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم است كه منشاء حيات مادي وي و جسمي بسيار لطيف است و بهدليل همين جسمانيت، لمس و تماس فيزيكي با آن امكانپذير است. و از اين رو، هنگام مرگ و خروج اين روح از بدن ميتوان آن را در دست گرفت و بر چهره كشيد ۲ اما در اينجا توجه به چند نكته لازم است:
1. اميرالمؤمنين ميفرمايد: پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم اندكي قبل از مرگ به من وصيت كرد: «يا علي عليه السلام هنگام مرگم سر مرا در آغوش بگير، زيرا فرمان الهي (در قبض روح من) فرا رسيده است. پس وقتي كه جانم (نَفْسَم) خارج شد، آن را بهدست خود بگير و بر چهره خود بكش» ۳ .. سپس پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم قبض روح شد، در حالي که دست راست اميرالمؤمنين زير چانه وي بود و جان (نفس) او در دستش روان شد و حضرت امير عليه السلام دست خود را به سوي صورت خود بالا برد و آن را بر چهره خود كشيد ۴
اين وصيت يكي ديگر از قرايني است كه نشان ميدهد مراد از «نفس» در فرمايش حضرت امير عليه السلام، خون يا ديگر احتمالات ياد شده نيست، بلكه منظور همان روح پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم است و حضرت علي عليه السلام، گرفتن و بر چهره ماليدن آن را به وصيت خود رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم انجام داده است و عبارات آن ظهور در معناي ياد شده دارد.
2. هر چند روح حيات، موجودي جسماني (به معناي عام آن) است، ولي معناي اين سخن آن نيست
1.الکافي، ج۱، باب الروح، ص۱۳۳ ـ ۱۳۴، ح۳؛ بحار الأنوار، ج۵۸، ص۲۸، ح۱ (به نقل از امام باقر عليه السلام).
2.در بين تمام شارحاني كه در تأليف اين مقاله به شرح آنان مراجعه كردم، تنها يک نفر به اين مطلب اشاره كرده است كه مراد از نفس پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در فرمايش حضرت امير عليه السلام، روح لطيفي است كه وي آن را براي تبرک بر چهره خود كشيده است: «مقصود از جمله (نفس او در دستم جاري شد)، همان روح مطهر اوست؛ زيرا همانطور كه ثابت شده است، روح جسم لطيفي، مانند هوا و نور است كه اولياي الهي آن را ميبينند و حضرت علي عليه السلام هم تبركاً آن را بر چهره خود كشيده است». (توضيح نهجالبلاغه، ج۳، ص۲۶۱).
3.فاذا فاضت نفسي فتناولها بيدک و امسح بها وجهک . اما شارح محترم در اينجا اشاره نكرده است كه منظور از اين روح لطيف، نفس ناطق است يا روح حيواني؟ اگر مرادش روح حيواني باشد، تفسير وي كاملاً درست است، اما اگر منظور وي نفس ناطق باشد، با نظريه تجرد نفس سازگار نيست. ظاهر عبارت وي در اينجا نشان ميدهد كه مراد او همان روح اصلي انساني يعني نفس ناطق است. وي در جاي ديگري از همين كتاب هم، انسان را تنها مركب از نفس لطيف و جسم جرماني (كثيف) دانسته و به جوهر ديگري مانند روح حيواني اشاره نميکند و اين خود قرينه ديگري بر عقيده وي به لطافت جسماني نفس ناطق است: «انه تعالي قرن النفس اللطيفة بالجسم الكثيف؛ خداوند متعال، نفس لطيف را با جسم كثيف همراه كرد». (همان، ج۱، ص۱۸).
4.الارشاد، شيخ مفيد، ج۱، ص۱۸۶؛ اعلام الوري، ص۱۳۶؛ المناقب، ابن شهر آشوب، ج۱، ص۲۳۷؛ بحار الأنوار، ج۲۲، ص۴۷۰، به نقل از الارشاد و اعلام الوري و ص۵۲۱، به نقل از المناقب.