همچنين وي در انتقاد از تفسير نفس به نفس ناطق آورده است:
بعضي مترجمان فارسي، «سالت نفسه» را روان شدن روح معنا كردهاند و متوجه نشدهاند كه با اينگونه ترجمه، جمله «فامررتها علي وجهي» بيمعنا ميماند... اما با اين تفسير، نفس ناطق را چگونه ميتوان بر چهره ماليد، خود مشكلي است... و در عبارت «و فاضت بين نحري و صدري نفسک» ـ كه هنگام به خاک سپردن فاطمه عليها السلام فرمود ـ و عبارت آن، نزديک به عبارت مورد بحث است، از نفس، روح مقصود است. در اينصورت، جمله «فامررتها علي وجهي» همچنان مبهم ميماند ۱
عابديني مطلق هم درباره آن عبارت ميگويد:
اين جمله را تفسيرهاي مختلف كردهاند؛ بعضي نفس را به معناي خون گرفتهاند و بعضي به معناي روح و... به هر حال، با توجه به تمامي احتمالات نميتوان نظر قاطعي در معناي جمله ياد شده، ابراز داشت ۲
حاج شيخ عباسي قمي هم بعد از طرح بعضي از ديدگاهها، نظر خاصي را برنميگزيند و به ذكر «خدا بهتر ميداند» (والله العالم) بسنده ميكند ۳
5. تفسير نفس به روح حيواني (روح حيات)
بنابر آنچه ذكر شد، از نظر من تفاسير ياد شده، صحيح نيست. تفسير درست ـ كه با متون ديني سازگار است و اشكال و محذور عقلي هم در بر ندارد ـ اين است كه منظور از نفس در عبارت حضرت امير عليه السلام همان روح حياتي يا روح حيواني است كه، با توضيحي كه خواهد آمد، موجودي مادي است و از اين رو به خودي خود قابل لمس و تماس است؛ اما توضيح مطلب:
بر اساس روايات معصومان عليهم السلام ـ كه آموزههاي فيلسوفان و برخي متكلمان مسلمان هم با آن سازگار است ـ نفس يا روح اقسام و مراتبي دارد ۴ كه به دو مورد آن ـ كه به موضوع اين مقاله مربوط است ـ اشاره ميكنيم:
نفس (روح) ناطق: دلايل عقلي و نقلي ثابت ميكند كه وجود انسان در اين پيكره مادي خلاصه نميشود و در وجود او واقعيتي هست كه مستقل از بدن مادي است و با فناي آن فاني نميشود و يكي از مهمترين ويژگيهاي آن، قوه نطق يا عقل است. حكيمان مسلمان اين واقعيت را روح يا نفس ناطق مينامند. در روايات اسلامي گاه از آن به روح، و بدون افزودن هيچ قيدي، و گاه، از آن جهت كه حامل
1.همان، ص۴۰۴ ـ ۴۰۵.
2.ترجمه نهجالبلاغه، پينوشت خطبه ۱۹۷، ص۹۰۳.
3.الانوار البهية، ص۵۰ .
4.غير از روح انساني و روح حيواني، روح ديگري هم وجود دارد كه به آن روح (نفس) نباتي گفته ميشود كه چون به موضوع مقاله حاضر مربوط نيست، از طرح آن صرف نظر ميکنيم.