كميل بن زياد ميگويد: از اميرالمؤمنين علي عليه السلام پرسيدم: يا اميرالمؤمنين، ميخواهم كه نفسم را به من بشناساني. حضرت فرمود: اي كميل، كدام نفس را ميخواهي به تو بشناسانم؟ پرسيدم مولاي من، آيا غير از يک نفس وجود دارد؟ فرمود: اي كميل، نفس چهارگونه است: نامي نباتي، حسّي حيواني، ناطقي قدسي و كلّي الهي... .
۴. علي عليه السلام: خلق الانسان ذا نفس ناطقة۱
حضرت علي عليه السلام فرمود: خداوند انسان را داراي نفس ناطق آفريد.
روح عقل يا نفس ناطق همان روحي است كه وجه تمايز انسان و حيوان است و در روايات اسلامي آمده است كه اين روح در چهار ماهگي به جنين تعلق ميگيرد و از اين رو، براي سقط جنين در اين مرحله، ديه كامل يک انسان قرار داده شده است ۲
تجرد روح يا نفس ناطقه: دلايل عقلي و فلسفي اثبات ميكند كه روح انساني مجرد است و آثار و خواص اجسام را ندارد. در روايات اسلامي نيز اين روح، مجرد شمرده شده است؛ به اين معنا كه خلقت آن مقدم بر خلقت عالم ماده، به عامترين معناي آن، معرفي شده است. بنا بر اين، بر اساس دلايل عقلي و نقلي، ممكن نيست كه مراد از نفس پيامبر در كلام حضرت امير عليه السلام همان نفس ناطق يا عاقل باشد؛ زيرا لمس و تماس فيزيكي با موجود مجرد (مانند در دست گرفتن و ماليدن آن بر چهره) محال است. البته لازم به ذكر است كه ميان لوازم تجرد به معناي فلسفي و معناي روايي آن تفاوتهاي مهمي وجود دارد كه اكنون مجال پرداختن به آن نيست ۳
نفس (روح) حيواني يا حياتي: غير از نفس ناطق يا روح عقل ـ كه مختص انسان است و در حيوانات وجود ندارد ـ روح ديگري هست كه بين انسان و حيوان مشترک است و منشاء حيات حيواني و آثار آن در هر دوي آنهاست؛ مانند ادراكات حسّي و حركت و جابهجايي مكاني. در احاديث اسلامي گاهي آن را روح، بدون افزودن هيچ قيدي، ناميدهاند و گاهي از آن با تعابيري مانند روح حيوان، روح حيات، نفسالروح، نفس حسّي حيواني، روح مَدْرَج و روح بدن ياد كردهاند. متكلمان و فيلسوفان مسلمان نيز از آن، گاهي به روح و گاهي به روح حيواني يا روح بخاري تعبير كردهاند. ۴ و ۵ و ۶ غير از احاديثي كه اندكي قبل ذكر شد و
1.شرح غررالحكم و در الكلم، ج۴، ص۲۲۰؛ بحار الأنوار، ج۴۰، ص۱۶۵.
2.... قال علي بن الحسين عليه السلام: ... قد نُفخ فيه روح العقل، فانّ عليه دية كاملة (الكافي، ج۷، ص۳۴۷، ح۱۵؛ بحار الأنوار، ج۵۷، ص۳۵۶، ح۴۰).
3.يكي از مهمترين تفاوتها اين است كه از نظر فيلسوفان مسلمان، موجود مجرد، فعليت محض است و هيچگونه قوه و استعدادي در آن راه ندارد و از اين رو، امكان هيچگونه كمال و نقص و افزايش و كاهش و به طور كلي هيچ گونه تغيير و دگرگوني در آن نيست؛ اما در احاديث اسلامي در موجودات مجرد هم امكان تغيير وجود دارد. برترين موجودات مجرد، ارواح يا انوار مقدس چهارده معصوم عليهم السلام است كه به تصريح كلام خود آنان، علم و ديگر كمالات آنان هميشه، حتي پس از مرگ، افزايش مييابد. روايات اسلامي در باره ارواح ديگر انسانها، بويژه مؤمنان و صالحان و اولياي الهي نيز، بعد از مرگ، انواع دگرگونيها و تغييرات، كه بيشتر در جهت كمال است، مطرح ميکند. براي آگاهي از معناي تجرد نفس انساني و دلايل نقلي آن و توضيح تفاوت ياد شده، «مجردات از نظر فلسفه و كلام و وحي».
4.البته ميان روح بخاري و روح حيواني، به معناي دقيق آنها، تفاوتي اندک وجود دارد. به عقيده قدما اخلاط چهارگانه بدن (دم، صفرا، سودا و بلغم) از دو بخش تشكيل شده است: ۱. بخش غليظ و كثيف آن كه ماده اعضاي بدن را تشكيل ميدهد. ۲. بخش لطيف و بخاري آن كه روح بخاري از آن به وجود ميآيد. بسته به اين که روح بخاري در كدام عضو اصلي بدن، يعني در مغز يا قلب يا كبد تكون يابد، روح نفساني، روح حيواني و روح طبيعي نام ميگيرد. اما چون اين تفاوت اندک بين روح بخاري و روح حيواني تأثيري در بحث حاضر ندارد، در اين مقاله از آن چشم ميپوشيم و آن دو را به يک معنا بهكار ميبريم. از نظر فيلسوفان مسلمان، روح بخاري واسطه تعامل و تأثير متقابل بين نفس ناطق مجرد و بدن مادي است و آنان كوشيدهاند كه مشكل رابطه مجرد و مادي را هم از طريق همين واسطه حل و تبيين نمايند.
5.ذكر اين نكته لازم است كه مراد از همخواني سخن دانشمندان مسلمان و روايات معصومان در اين بحث، مطابقت كامل و همه جانبه آنها نيست، بلكه سازگاري اين دو در كلياتي نظير اصل وجود روح حيواني، لطافت جسماني آن و ارتباط آن با خون است.
6.حكيمان مسلمان در زبان فارسي غالباً براي نفس ناطق مجرد واژه «روان» و براي روح بخاري و حيواني جسماني واژه «جان» را بهكار بردهاند: «آفريدگار، مردم را از گرد آمدن سه چيز آفريد: يكي تن كه وي را به تازي بدن خوانند و جسد، و ديگر جان كه او را روح خوانند و سيّم، روان كه او را نفس خوانند.» (رگشناسي، ص۴ ـ ۵). «روح ناطقه و نفساني را جان نخوانند و روان خوانند» (معراجنامه، ص۸۲). البته گاهي نيز نفس ناطق را جان و روح حيواني را روان ناميدهاند: «روح بخاري، كه او را روان گويند در ميان جان و تن» (اسرارالحكم، ص۳۷۹).