کاوشی در شناخت رجالی « ثابت بن دينار ابوحمزه ثمالی » - صفحه 199

شده‌اند. ۱
آن قبيله و هر يک از افراد آن را به جهت انتساب آن ثُمالي گويند و اصل اسم و نسب او بدين گونه است: «عوف بن اسلم بن احجن بن کعب بن حرث بن کعب بن عبدالله بن مالک بن نصر بن ازد بن غوث». امّا ثماله لقب همين «عوف» بوده و به معناي «باقيمانده کم» است؛ چه در جنگي که فوت شد، مردم گفتند: «ما بقي منهم إلا ثمالة». ثماله در لغت به معناي «کف روي شير» است. چون «عوف» قوم خود را اطعام مي‌کرد و شير را همراه کف روي آن نزد ميهمان مي‌آورده، بدين لقب ملقب گرديده است و قبيله او را نيز به جهت انتساب به وي، به همين لقب مشهور ثماله گرديد و ابوحمزه ثمالي نيز از اين قبيله است». ۲
از ديدگاه عدّه‌اي ديگر«آل مهلّب» منتسب به «عمران بن عمرو» است و از اين قبيله خارج نيست (يعني آل المهلب نيزاز قبيله «ازد»هستند.)؛ زيرا، «مهلّب» از فرزندان «عتيک بن أَزْد» است و منافاتي ندارد که «عتيک» بطني از بطون «أزد بن غوث» باشد». ۳ خلاصه، کلام اين که ابوحمزه از بطن «ثماله» و قبيله «أَزْد» بوده است.

فرزندان

أبوحمزه ثمالي، داراي هفت فرزند است. شش تن از آنها پسر و يکي دختر است. اسامي آنها بدين قرار است: «نوح»، «منصور»، «حمزه»، «حسين»، «محمد» و«علي». ۴ در باره سه نفر اوّل آمده که در قيام زيد بن علي شرکت جستند و به شهادت رسيدند. ۵ سه نفر ديگر از محدّثان و همگي ثقه‌اند. ۶ در ذيل، به بررسي اجمالي اين سه نفر پرداخته مي‌شود.

حسين بن ابو‌حمزه

عدّه‌اي وي را نوه «ابوحمزه»، يعني فرزند دختر وي دانسته‌اند. صاحب الفوائد الرجالية چنين عقيده‌اي دارد، ولي مراد وي «حسين بن ابوحمزه ليثي» است که «حسين بن ابوحمزه ثمالي» دايي اوست. ۷ و اين که بگوييم اين دو يک نفر هستند، حرفي نادرست است، ولي مهمّ اين است که هر دو توثيق شده‌اند و در نقل روايت مورد اعتماد قرار مي‌گيرند. ۸ کشّي نيز در باره مورد وثاقت آنان شهادت مي‌دهد. ۹ علامه

1.همان، ج۲، ص۳۷۴.

2.ريحانه الأدب، ج۷، ص۷۰.

3.اللّباب في تهذيب الأنساب، ج۱، ص۳۵.

4.الفوائد الرجاليه، ج۱، ص۲۶۰.

5.راويان نور؛ ابوحمزه ثمالي، ص۲۲ـ۲۳.

6.قال أبوعمرو: سألتُ ابا الحسن حمدويه بن نصير: علي بن أبي حمزة الثمالي و الحسين بن أبي حمزة و محمد أخويه و أبيه، فقال: کلّهم ثقات فاضلون.

7.الفوائد الرجاليه، ج۱، ص۲۶۱ ـ ۲۶۲.

8.راويان نور؛ ابوحمزه ثمالي، ص۲۵.

9.رجال الکشّي(اختيار معرفه الرجال)، ص۷۰۷.

صفحه از 214