115
مَنهَجُ اليقين

[ لزوم اعتدال در خوف و رجا ]

و بدان كه اعتدالِ خوف و رجا ، امرى است عزيز الوجود و بسيارى از مردم ، به ملاحظه يك طرف ، از جانب ديگر دور مى افتند و در زمره قانطين و مغرورين ، داخل مى شوند و پناه و ملجأى به غير توسّل به جناب اقدس الهى نيست و در اين مقام ، مثل باقى امور ، اميد به كَرَم او بايد داشت و از وساوس نفس و شيطان ، خائف بايد بود و تمسّك به عُروة الوثقاى متابعت ائمّه اطهار ـ سلام اللّه عليهم ـ مادام اللّيل والنّهار ، بايد نمود و بر آنچه از كلام ايشان ظاهر شود ، اعتماد كرد ، نه بر معانى اى كه در نظر عقل خود ، مُستَحسَن باشد يا از كلام جمعى كه خود را محقّق مى نامند ، ظاهر شود . «وَ اللَّهُ يَهْدِى مَن يَشَآءُ إِلَى صِرَ طٍ مُّسْتَقِيمٍ» . ۱

[ چهارم : قتل مؤمن ]

چهارم از كبائر ، قتل مؤمن است به غيرِ حق ، چنانچه حق تعالى فرموده كه : «مَن يَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُّتَعَمِّدًا فَجَزَآؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِيهَا وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظِيمًا» ؛ ۲ يعنى : كسى كه بكُشد مؤمنى را دانسته، پس جزاى او جهنّم است كه هميشه در آن جا باشد و خداى تعالى، غضب مى كند بر او و او را از رحمت خود، دور مى گردانَد و مهيّا مى سازد از براى او عذابى عظيم.
و ظاهر لفظ آيه ، اعمّ از آن است كه مؤمن را از براى ايمان بكُشد ، يعنى براى عداوت دينى ؛ مثل آن كه سنّى ، شيعه اى را از براى تشيّع [ او ] بكُشد يا آن كه به سبب نزاع و خصومتى مالى يا غير آن بكُشد . و حديث ابى السّفايح كه ابن بابويه رحمه الله در كتاب من لا يحضره الفقيه روايت نموده است ، مُشعر است بر اين معنى ؛ امّا سندش مجهول است و محدّثين ثلاثه ـ رضوان اللّه عليهم ـ به طريق موثّق ، از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده اند كه : كسى كه مؤمنى را از براى دين بكُشد ، او معتمدى است كه خداى تعالى فرموده كه از براى او عذاب عظيم ، مهيّا ساخته . و كسى كه ميانه او و ديگرى چيزى باشد و او را بكُشد ، چنين شخصى ، آن متعمدى نيست كه خداى تعالى فرموده . و شك نيست كه كسى كه مؤمنى را از براى ايمان مى كُشد ، كافر و مخلّد در نار است . ۳
و ابن بابويه و شيخ طوسى رحمه الله به سند صحيح ، از آن حضرت ، روايت كرده اند كه شخصى پرسيد كه : اگر مؤمنى ، مؤمنى را عمدا بكُشد ، آيا او را توبه هست ؟ حضرت فرمود كه : اگر او را از براى ايمان مى كُشد ، توبه ندارد ، و اگر چنانچه از براى غضب يا سببى از اسباب دنيوى بكُشد ، توبه اش آن است كه از او قصاص كنند ، و اگر چنانچه صاحبان خون ندانند ، بايد كه قاتل پيش ِ ايشان رود و اقرار كند به آن كه آن قتل ، از او صادر شده . پس اگر راضى شوند به آن كه او را در عوض نكُشند ، ديت به ايشان بدهد و كفّاره عصيان الهى كه از او سر زده ، آن است كه بنده اى آزاد كند و دو ماه پى در پى ، روزه بدارد و شصت مسكين را طعام دهد . ۴
و از آن حضرت ، روايت نموده كه فرموده : مؤمن ، هميشه امر دين بر او وسيع است و كار بر او تنگ نمى شود ، مادام كه ارتكاب [ به ريختن ] خون حرامى ننمايد . ۵
و فرمود كه : كسى كه مؤمنى را دانسته بكُشد ، توفيق توبه نمى يابد . ۶
و مراد از قاتلِ مؤمن ، كه در اين حديثْ واقع شده كه توفيق توبه نمى يابد ، مى تواند بود كه كسى باشد كه مؤمن را از براى ايمان بكُشد ، و مى تواند بود كه اعم باشد . امّا اوّل ، ظاهرتر است و آنچه در حديث سابق ، در مقام سؤال واقع شده بود كه : «اگر مؤمنى ، مؤمنى را بكُشد» و حضرت در جواب فرمود كه : «اگر از براى ايمان بكُشد ، توبه ندارد» ، به حَسَب ظاهر ، خالى از اشكالى نيست ، از جهت منافات با عموم توبه و تضادّ ميانه ايمان و قتل از براى ايمان .
و بنا بر عدم قبول توبه مرتدّ فطرى ، به حَسَب ظاهر و واقع ، و اطلاق مؤمن بر اعم از سابق الايمان ، جوابى ظاهر مى شود . و شايد كه مراد ، عدم قبول توبه به حَسَب ظاهر باشد و ممكن است كه جواب حضرت ، اعمّ از سؤال باشد و شامل قاتلى باشد كه مؤمن نباشد تا بيان هر دو شِق ، فرموده باشند ، هر چند سؤال ، مخصوصِ يك شقّ است و در جواب ، قيد آن كه «قاتل از اهل ايمان است» ، نيست و ممكن است كه مؤمن در كلام سائل ، به معنى مُظهر شهادتين باشد ، نه به معنى شيعه اثنا عشرى ، و جواب بر نهج سؤال ، وارد شده باشد و با وجود وجوه مذكوره ، مندفع شدن اشكال ، محلّ كلام است . و اللّه تعالى يعلم !
و ميانه علما به حَسَب ظاهر ، خلافى نيست در آن كه قتل مؤمن ، مطلقا از جمله كبائر است . و ابن بابويه قدس سره در كتاب من لا يحضره الفقيه و كلينى رحمه الله در كافى ، از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام روايت كرده اند كه : اوّلْ حكمى كه خداى تعالى در روز قيامت مى فرمايد ، حكم خون است . پس دو فرزند آدم را ـ كه قابيل و هابيل باشند ـ بر پا مى دارند و ميانه ايشان ، حكم مى فرمايد . بعد از آن ، صاحبان خون كه بعد از ايشان باشند ، تا وقتى كه هيچ كس نمانَد . و مقتول ، قاتل خود را مى آورد و روى او را به خون ، آلوده مى كند . پس خداى تعالى مى فرمايد كه : تو ، او را كشته اى؟ و او نمى تواند كه از خداى تعالى ، چيزى را پنهان سازد . ۷
و از حضرت على بن الحسين عليه السلام روايت كرده اند كه حضرت پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود كه : گول مخوريد به آن كه قادر بر كُشتن كسى باشيد ؛ زيرا كه آن مقتول را در پيش خدا ، كُشنده و تلافى كننده اى هست كه نمى ميرد. گفتند: كدام است آن قاتلى كه نمى ميرد؟ فرمود كه: آتش جهنّم. ۸
و ابن بابويه رحمه الله از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده كه : روز قيامت ، مردى ، ديگرى را به خونْ آلوده مى سازد ، در وقتى كه مردم ، مشغول حساب اند . پس آن مرد مى گويد كه : اى بنده خدا! مرا با تو چه كار است؟ آن ديگرى مى گويد كه : تو كلمه اى چنين در باب من ، فلان روز گفتى و باعث آن شد كه من ، كُشته شدم . ۹
و از آن حضرت ، روايت كرده كه فرمود : كسى كه در باب مؤمنى ، نصفْ يا كلمه يا پاره اى كلمه بگويد كه از آن گفتن ، ضررى به آن مؤمن رسد ، روز قيامت كه حاضر مى شود ، در ميان هر دو چشم او نوشته خواهد بود كه : «نااميد است از رحمت من» . ۱۰
و كلينى رحمه الله از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام روايت كرده كه : روز قيامت ، مردى مى آيد و با او به قدر مَحجَمه اى ۱۱ خون خواهد بود . پس مى گويد كه : واللّه كه من ، كسى را نكُشته ام و شريك در خون كسى نشده ام ! پس خداى تعالى مى فرمايد كه : نه چنين است . سخن در باب فلان بنده من گفتى و آن سخن ، ترقّى كرد و به جايى رسيد كه باعث كشته شدن آن بنده شد و اين مَحجَمه از خون او به تو مى رسد . ۱۲
و از آن حضرت ، روايت كرده كه فرمود : هر كس كه كشته شود ، خواه از خوبان باشد و خواه از بدان ، روز قيامت كه محشور مى شود ، به دست راست به كُشنده خود ، چسبيده خواهد بود و به دست چپ ، سرِ خود را خواهد داشت و از رگ هاى او خون روان خواهد بود و خواهد گفت : خداوندا! بپرس از اين شخص كه مرا از براى چه مى كُشت؟ پس اگر آن قاتل به فرموده خدا او را كشته باشد ، قاتل را به بهشت مى برند و مقتول را به جهنّم ؛ و اگر مى گويد او را به فرمان فلان كس كشته ام ، مى فرمايد به آن مقتول كه : تو هم بكُش او را ، همچنانچه او تو را كُشته . بعد از آن ، خداى تعالى آنچه خواهد ، درباره ايشان مى كند . ۱۳
و از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده كه حضرت پيغمبر صلى الله عليه و آله فرموده كه : طاغى ترينِ مردم در درگاه الهى ، كسى است كه بكُشد كسى را كه نكُشد او را ، يا بزند كسى را كه نزند او را . ۱۴
و ابن بابويه رحمه الله در كتاب من لا يحضره الفقيه ، از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده كه فرمود : هر كه خود را بكُشد دانسته ، هميشه در آتش جهنّم خواهد بود . ۱۵ پس پرسيدند : اگر وصيّتى بكند و در همان ساعت ، خود را بكُشد ، آيا آن وصيّت ، صحيح خواهد بود ؟ فرمود كه : اگر وصيّت را پيش از آن كند كه جراحتى به خود رسانيده باشد يا كارى كرده باشد كه شايد بميرد ، آن وصيّت در ثلثِ مالش صحيح خواهد ، و اگر بعد از آن باشد ، صحيح نيست . ۱۶

1.. سوره نور ، آيه ۴۶ .

2.. سوره نساء ، آيه ۹۳ .

3.. كتاب من لا يحضره الفقيه ، ج ۴ ، ص ۹۶ ، ح ۵۱۶۳ .

4.. كتاب من لا يحضره الفقيه ، ج ۴ ، ص ۹۶ ، ح ۵۱۶۴ ؛ تهذيب الأحكام ، ج ۱۰ ، ص ۱۶۳، ح ۶۵۲.

5.. مجمع البحرين ، ج ۳ ، ص ۴۰۰ .

6.. التبيان ، ج ۳ ، ص ۲۹۵ .

7.. همان ، ج ۷ ، ص ۲۷۱ و ۲۷۲ ، ح ۲ .

8.. همان ، ص ۲۷۲ ، ح ۴ .

9.. همان ، ج ۲ ، ص ۳۶۸ ، ح ۳ .

10.. همان ، ص ۳۷۰ و ۳۷۱ ، ح ۵ .

11.. خونى كه از حجامت گرفته شود.

12.. الكافى ، ج ۷ ، ص ۲۷۳ ، ح ۱۰ ،

13.. الكافى ، ج ۷ ، ص ۲۷۲ ، ح ۳ .

14.. همان ، ص ۲۷۴ ، ح ۲ .

15.. كتاب من لا يحضره الفقيه ، ج ۴ ، ص ۹۵ ، ح ۵۱۶۳ .

16.. همان ، ح ۵۱۶۴ .


مَنهَجُ اليقين
114

[ نكوهش بد گمانى به خدا ]

و چنانچه خوف الهى ، از اسباب مغفرت است ، بدگمانى به خداى تعالى ، موجب غضب و سَخَط است .
و از جمله آنچه در اين باب وارد شده ، حديثى است كه كلينى رحمه الله از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام روايت كرده است كه : در كتاب على بن ابى طالب عليهماالسلام يافتيم كه حضرت پيغمبر صلى الله عليه و آله بر بالاى منبر خود فرمود كه : به حقّ آن كسى كه خدايى به غير او نيست كه خيرِ دنيا و آخرت به هيچ مؤمنى عطا نمى شود ، مگر به حسن ظن به خداى ـ عزَّ و جلَّ ـ و اميد كه به او داشته باشد و خود را از غيبت مؤمنين ، باز دارد . به حقّ آن كسى كه به غير از او خدايى نيست كه هيچ مؤمنى را خداى تعالى ، بعد از توبه و استغفار ، عذاب نمى كند ، مگر آن كه به خداى ، بد گُمان باشد و در اميدش نقصى باشد و كج خُلق باشد و غيبت مؤمنين كند . به حقّ آن كسى كه به غير از او خدايى نيست كه هيچ مؤمنى گمان خوب به خداى تعالى نمى دارد ، مگر آن كه خداى تعالى ، مناسبِ گمان او با او سلوك مى فرمايد ؛ زيرا كه خداى تعالى ، كريم است و خيرات و احسان ها به دستِ اوست و شرم مى آيد او را از آن كه بنده مؤمن او ، گمان خوبى به او داشته و اميد و گمان او را به جا نياورد . پس گمان خود را به خداى تعالى ، خوب كنيد و توقّع احسان از او داشته باشيد . ۱
و از حضرت امام رضا عليه السلام روايت كرده كه فرموده : ظنّ خود را به خداى تعالى ، نيكو ساز ؛ زيرا كه خداى ـ عزَّ و جلَّ ـ مى فرمايد كه : من با بنده خود ، در آن مرتبه ام كه به من گمان دارد . اگر گمان خوب دارد ، احسان مى بيند و اگر گمان بد دارد ، عقوبت مى كشد . ۲
و از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده كه فرمود كه : حُسن ظن به خداى تعالى ، آن است كه از غير خدا ، اميد نداشته باشى و به غير از گناه و معصيت خود ، از چيزى نترسى . ۳
و اين حديث ، مؤيّد آن است كه سابقا مذكور شد كه رجا ، فرد يا كاملش آن است كه از ملاحظه كَرَم الهى ناشى شود و خوف ، از ملاحظه معصيت . و اگر ، نه چنين باشد ، اوّل از قبيل اغترار و امن مِن مكر اللّه ، و دويّم ، از مقوله قنوط و يأس مِن روح اللّه خواهد بود .

1.. الكافى ، ج ۲ ، ص ۷۱ ، ح ۲ .

2.. همان ، ح ۳۶ .

3.. همان ، ح ۴ .

  • نام منبع :
    مَنهَجُ اليقين
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 319805
صفحه از 527
پرینت  ارسال به