[ دوازدهم : لواط ]
دوازدهم از جمله كبائر ـ چنانچه در حديث اعمش از حضرت صادق عليه السلام وارد شده ـ ، لواط است . و محمّد بن يعقوب رضى الله عنه در كافى و شيخ طوسى رحمه الله در تهذيب ، از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده اند كه حمّاد بن عثمان پرسيد كه : هر گاه مردى با مردى ، عملى شنيع كند [ ، حكمش چيست ]؟ حضرت فرمود كه : اگر مُحصن است ، مى كُشندش ، و اگر غير محصن است ، حدّش مى زنند . پرسيد كه : آن ديگرى چه حكم دارد ؟ فرمود كه : او را مى كُشند بر هر تقدير ، خواه مُحصن باشد و خواه غير مُحصن . ۱ و معنى مُحصن قبل از اين ، در زِنا مذكور شد .
و از آن حضرت ، روايت كرده اند كه فرمود : مردى را با مردى ، در زمان حكومت عمر بن الخطّاب يافتند . يكى گريخت وديگرى را گرفته ، پيش عمر آوردند . عمر به مردم گفت كه : در باب اين مرد ، چه رأى داريد ؟ يكى گفت : «چنين مى بايد كرد» و ديگرى گفت : «چنان مى بايد» . پس عمر به حضرت امير المؤمنين عليه السلام گفت كه : چه مى گويى ، يا ابا الحسن؟ حضرت فرمود كه : گردنش را بزن . پس گردنش را زدند . عمر ، خواست كه او را بردارد . حضرت فرمود : بگذار ، كه حدّى ديگر ، هنوز مانده . عمر گفت : چه چيز مانده است ؟ فرمود : بگو كه تا هيمه حاضر سازند . گفت تا هيمه آوردند . حضرت فرمودند تا او را به آن هيمه سوختند . ۲
و از آن حضرت ، روايت كرده اند كه فرمود : حضرت امير المؤمنين عليه السلام روزى در ميان جماعتِ اصحاب بود . ناگاه مردى آمد و گفت : يا امير المؤمنين! با پسرى چنين كرده ام . مرا از گناه ، پاك كن . گفت : برو به خانه خود . شايد سودايى در طبيعت ، حركت كرده باشد . روز ديگر آن مرد به خدمت حضرت آمده ، گفت : يا امير المؤمنين ! چنين كارى كرده ام . مرا پاك كن . فرمود : برو به منزل خود . شايد سودايى در طبيعت ، حركت كرده باشد . تا آن كه سه مرتبه بعد از مرتبه اوّل ، باز گشته ، اقرار نمود . در نوبت چهارم ، حضرت فرمود كه : حضرت پيغمبر صلى الله عليه و آله در چنين واقعه اى ، سه حكم فرموده . هر كدام را مى خواهى ، اختيار كن . گفت : كدام است آن سه حكم ، يا امير المؤمنين ؟ فرمود : يكى ، ضربتى به شمشير كه بر گردنت زنند ، به هر جا كه برسد ؛ و يكى ، دست ها و پاهايت [ را ] ببندند و از كوه بيندازند ؛ ديگر آن كه به آتش بسوزانندت .
گفت : يا امير المؤمنين ! كدام يك از اينها بر من ، دشوارتر و آزارش بيشتر است؟ فرمود كه : سوزانيدن به آتش . گفت : من ، آن را اختيار كردم ، يا امير المؤمنين ! فرمود كه تهيّه كار خود بكن . گفت : چنين باشد . پس برخاست و دو ركعت نماز به جاى آورد و نشست . در وقت تشهّد گفت : خداوندا! به درستى كه گناهى از من صادر شده كه تو به آن ، دانايى و من ، از گناه خود ترسيدم . پس به پيش وصىّ رسول تو و ابن عمّ نبىّ تو صلى الله عليه و آله آمدم و از او سؤال كردم كه مرا از گناه ، پاك كند . پس مرا صاحبْ اختيار ساخت ميانه سه نوع از عقوبت . خداوندا ! من ، اختيار كردم آن يكى را كه سخت تر بود . خداوندا! پس ، از تو سؤال مى كنم كه اين عقوبت را كفّاره گناهان من گردانى و مرا به آتش خود در آخرت ، نسوزانى . بعد از آن ، برخاست گريان ، و نشست در جايى كه حضرت امير المؤمنين ، آن را گود كرده بود و مى ديد كه آتش ، در دور او شعله مى كشد .
حضرت صادق عليه السلام فرمود كه : پس ، حضرت امير المؤمنين عليه السلام بگريست و اصحاب او ، همگى ، به گريه در آمدند . بعد از آن فرمود كه : برخيز ـ اى مرد ـ كه به گريه آوردى ملائكه آسمان و ملائكه زمين را . و به تحقيق كه خداى ـ عزَّ و جلَّّ ـ توبه تو را قبول فرمود . پس برخيز و بار ديگر ، چنين كارى مكن . ۳
1.. الكافى ، ج ۷ ، ص ۱۹۸ ، ح ۲ ؛ تهذيب الأحكام ، ج ۱۰ ، ص ۵۵ ، ح ۱۰ .
2.. الكافى ، ج ۷ ، ص ۱۹۹ ، ح ۶ ؛ تهذيب الأحكام ، ج ۱۰ ، ص ۵۳ ، ح ۷ .
3.. الكافى ، ج ۷ ، ص ۲۰۱ و ۲۰۲ ، ح ۱ .