339
مَنهَجُ اليقين

[ حديث غدير ]

و بسيارى از اسانيد حديث غدير را ابن طاووس رضى الله عنه در كتاب طرائف ، و محمّد بن شهرآشوب رحمه اللهدر كتاب مناقب ، از روايات و كتب عامّه روايت كرده اند .
و از جمله مشاهير عامّه ، ابن عبد البرّ در كتاب استيعاب گفته كه : بُرَيده و ابو هُرَيره و جابر بن عبد اللّه و بَراء بن عازِب و زيد بن ارقم ، هر يك از ايشان از حضرت پيغمبر صلى الله عليه و آله روايت كرده اند كه در روز غدير خُم فرمود كه : «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ ، فَعَلَىٌّ مَوْلاهُ ، اللَّهُمَّ والِ مَنْ وَالاهُ وَعادِ مَنْ عَادَاهُ ! » .
بعد از آن ، گفته كه بعضى از روات زياده بر «كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ» [ را ] روايت نكرده اند . ۱
و احمد حنبل ـ كه از ائمّه مخالفين است ـ ، در مسند خود ، چنانچه صاحب طرائف نقل كرده ، به پانزده طريق ، اين حديث را روايت كرده و ابن مغازلى شافعى ، به دوازده طريق ۲ و ابن عقده حافظ به صد و پنج طريق ، ابن شيرويه الديلمى و محمّد بن جرير طبرى به هفتاد و پنج طريق و صاحب حلية الأولياء و فردوس الأخبار و ثعلبى و غير ايشان به طرق متعدّده ، روايت كره اند . ۳
و صاحب مشكاة ـ كه از مشاهير ايشان است ـ ، از احمد حنبل روايت نموده ۴ و ابن ابى الحديد ، در شرح نهج البلاغة ، در جزء دوازدهم ، روايت نموده كه : امير المؤمنين عليه السلام در رَحبه كوفه در ايّام خلافتِ ظاهر ، مردم را به شهادت طلبيد و فرمود كه : هر كس در وقت برگشتن از حجّة الوداع از حضرت پيغمبر صلى الله عليه و آله شنيده باشد كه فرمود : «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ ، فَعَلَىٌّ مَوْلاهُ . اللَّهُمَّ والِ مَنْ وَالاهُ وَعادِ مَنْ عَادَاهُ» ، برخيزد و گواهى دهد . جمعى برخاستند و شهادت دادند و انس بن مالك ، آن جا حاضر بود ، [ امّا ]شهادت نداد . حضرت امير المؤمنين به او خطاب فرمود كه : تو آن جا حاضر بودى . چرا شهادت نمى دهى ؟ اَنَس گفت : من ، پير شده ام و آنچه فراموش كرده ام ، زياده از آنهاست ۵ كه به خاطر دارم ! فرمود كه : اگر دروغ گويى ، خداى تعالى ، تو را به سفيدى اى مبتلا كند كه عمّامه [ هم ]كه بر سر مى گذارى ، آن را نپوشاند ! و بعد از آن ، خداى ـ عزَّ و جلَّ ـ او را به مرض بَرَص ، مبتلا ساخت . ۶
بعد از آن گفته كه : اين قصّه را ابن قُتَيبه با آن كه به بغض و انحراف از امير المؤمنين عليه السلام مشهور است ، در كتاب معارف ذكر كرده . ۷
مسلم و تِرمِذى و ابو داوود ـ كه از اصحاب صحاح عامّه اند ـ و حميدى ، صاحب جمع بين الصحيحين و ابن اثير ، صاحب جامع الاُصول ، از زيد بن ارقم ، روايت كرده اند كه گفت : رسول خدا صلى الله عليه و آله بر سرايى كه آن را خُم مى گويند ، در ميان مكّه و مدينه ، خطبه اى در ميان اصحاب فرمود و حمد و ثنا فرمود و مردم را موعظه كرد و آخرت و عذاب الهى را به ياد ايشان آورد . بعد از آن فرمود كه : أيّها الناس ! من از جمله افراد انسانم و نزديك است كه فرستاده خداوند ، يعنى قابض ارواح ، نزد من آيد و من ، او را اجابت كنم . و من در ميان شما ، ثقلين را مى گذارم ، و اوّل آن دو ، كتاب الهى است كه نور و هدايت در آن جاست . پس احكامِ او را اخذ كنيد و دست به او زنيد . و در باب قرآن ، ترغيب و تحريص فرمود .
بعد از آن فرمود : ديگر ، اهل بيت من است . خدا را به ياد شما مى آورم در بابِ اهل بيت خود . و در روايت تِرمِذى هست كه [ نيز فرمود ] : كتاب و عترت ، از يكديگر جدا نمى شوند تا وقتى كه بر سرِ حوض به من رسند . ۸
و از اين جا ظاهر مى شود كه انكار كردن بعضى از متعصّبان عامّه ، اصل خطبه غدير را ، از غايت جهل و تعصّب است . و از جمله شواهد بطلان اين انكار ، آن كه فخر رازى ـ كه تعصّب ، بلكه دشمنى او با امير المؤمنين عليه السلام در كمال ظهور است ـ ، در تفسير آيه «يَـأَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَآ أُنزِلَإِلَيْكَ» ، ۹ روايت كرده كه : چون اين آيه نازل شد ، حضرت پيغمبر صلى الله عليه و آله ، دست على بن ابى طالب را گرفت و گفت : «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ ، فَعَلَىٌّ مَوْلاهُ . اللّهُمَّ و الِ مَنْ والاهُ وَعادِ مَنْ عَادَاهُ ! » . بعد از آن ، عمر بن الخطّاب به او رسيد و گفت : «هَنيئا لَكَ يَابْنَ أبى طَالِبٍ ! أصْبَحْتَ مَوْلَاىَ وَ مَوْلى كُلٍّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ» ؛ يعنى : مبارك باد تو را اى پسر ابوطالب ! مولاى من و مولاى هر مؤمن و مؤمنه گرديدى . ۱۰
مجملاً حديث غدير ، چنانچه محقّق طوسى نصير الملّة والدّين ـ قدّس اللّه روحه ـ در تجريد تصريح نموده ، از متواتراتِ اخبار است و بسيارى از متعصّبان عامّه ، اعتراف به صحّت آن نموده اند . ۱۱
و از آن جمله ، ابن حجر عَسقَلانى در كتاب فتح البارى شرح صحيح بخارى ، در مجلّد ششم گفته كه : حديث «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلَىٌّ مَوْلاهُ» را تِرمِذى و نسايى روايت كرده اند و طُرُق آن ، بسيار است . و گفته كه ابن عقده ، كتابى على حده در اسانيد و طُرُق اين حديث ، تأليف نموده و بسيارى از اسانيدش صحيح و حَسَن است . ۱۲
و ابن جزرى شافعى ، در رساله موسومه به أسنى المطالب فى مناقب على بن أبى طالب ، گفته كه : اين حديث ، متواتر است و انكار آن ، از جهل و عصبيت ناشى مى شود . ۱۳
و چون اين مختصر ، گنجايش تعداد روات و صاحبان كتب [ را ] ندارد ، در اين مقام ، به همين قدر اكتفا مى شود . و اللّه ولىّ التوفيق !

1.. الاستيعاب ، ج ۳ ، ص ۱۰۹۹ .

2.. المناقب ، ابن مغازلى ، ص ۱۹ و ۲۰ .

3.. الطرائف ، ص ۱۴۲ .

4.. مشكاة المصابيح ، ج ۳ ، ص ۳۳۰ ، ح ۶۰۹۴ .

5.. الف و ب : «آنها نيست» .

6.. شرح نهج البلاغة ، ج ۴ ، ص ۷۴ و ج ۱۹ ، ص ۲۱۷ .

7.. المعارف ، ابن قتيبه ، ص ۵۸۰ ؛ شرح نهج البلاغه ، ج ۱۹ ، ص ۲۱۸ .

8.. صحيح مسلم ، ج ۷ ، ص ۱۲۳ ؛ سنن الترمذى ، ج ۵ ، ص ۳۲۹ ، ص ۳۸۷۶ .

9.. سوره مائده ، آيه ۶۷ .

10.. تفسير الفخر الرازى ، ج ۳ ، ص ۶۳۶ .

11.. كشف المراد فى شرح تجريد الاعتقاد ، ص ۳۶۷ .

12.. فتح البارى ، ج ۷ ، ص ۶۱ .

13.. أسنى المطالب فى مناقب على بن أبى طالب ، ص ۴۸ .


مَنهَجُ اليقين
338
  • نام منبع :
    مَنهَجُ اليقين
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 320094
صفحه از 527
پرینت  ارسال به