369
مَنهَجُ اليقين

[ نهى از تكبّر ]

وَ إيَّاكُمْ وَ الْعَظَمَةَ و الْكِبْرَ ؛ فَإنَّ الْكِبْرَ رِدَاءُ اللّه ُ ـ عزَّ و جلَّ ـ ، فَمَنْ نَازَعَ اللّه َ رِدَاءَهُ قَصَمَهُ اللّه ُ وَ أذَلَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ .
و پرهيز نماييد از بزرگى و تكبّر ؛ زيرا كه تكبّر ، مخصوص خداى ـ عزَّ و جلَّ ـ است ( ، مانند رداى هر كس كه مخصوص اوست ) . پس كسى كه نزاع كند با خداى ـ عزَّ و جلَّ ـ و۱در باب چيزى كه مانند رداى شخص ، مخصوص اوست ، خداى تعالى ، مى شكند او را و ذليل و خوار مى سازد در روز قيامت .
بدان كه تكبّر ، از قبايح اوصاف ذميمه است و در مبحث كبائر ، مذكور شد كه به كار بردن تكبّر ، از جمله گناهان كبيره است .
و تكبّر ، در احاديث به چند معنى استعمال شده و بعضى از بعضى بدتر است . و بدترين انواع تكبّر ، سركشى از متابعت حقّ است و اين ، معنى مادّه كفر و طغيان است .
ديگر ، خود را بهتر دانستن و زيادتى كردن بر مؤمنان به سبب اصل و نَسَب يا اعتبار و منصب يا ۲ توانگرى و مثال اين امور است . و مفاسد تكبّر ، بسيار ۳ و احاديث در مذمّت آن ، بى شمار است ۴ . و از جمله آنها خطبه قاصعه حضرت امير المؤمنين عليه السلام است كه اهل كوفه را به آن خطبه ، موعظه و تحذير فرمود ، و سببش آن بود كه چون قبايل مختلفه از عرب ، در كوفه جمع شده بودند و از راه مفاخرتى كه در ميان قبايل مى باشد ، شايع شده بود كه مردى از پيش قبيله اى مى گذشت و به آواز بلند ، سخنى مى گفت كه ايشان را به حركت آورَد ، و ۵ يكى از اهل آن قبيله نيز فريادى مى كرد و مردم از دو طرف جمع شده ، فتنه و نزاع بر پاى مى كردند ، چنانچه در بسيارى از بلاد ، اهل محل ها با يكديگر محاربه و منازعه مى كنند ، پس روزى آن حضرت ، بر شتر سوار شده ، در موضعى كه جمعى از ايشان حاضر بودند ، فرمود كه : حمد ، مر خداوندى را كه عزّت و كبريا را لباس خود ساخته و اين دو صفت را از براى خود ، نه از براى خلق ۶ اختيار نموده و بر ديگران ، قُرُق فرموده و از براى جلال خود ، برگزيده ، و لعنت خود را مقرّر ساخته از براى كسى كه از جمله بندگان او در اين دو چيز با او منازعه كند . و بعد از آن به اين معنى ، ملائكه مقرّبين خود را آزمايش فرمود ۷ تا ممتاز كند ۸ جمعى كه از جمله ايشان فروتنى اختيار كنند ، از جمعى كه سركشى و تكبّر نمايند . پس خداى تعالى ، با آن كه دانا بود به آنچه در دل ها پنهان است و آنچه از نظرها غايب و محجوب است ، فرمود كه : من ، بشرى خلق خواهم كرد از گِل . پس چون خلقت او را تمام كنم و روح در او بدَمَم ، شما بيفتيد به سجده او . پس همه ملائكه ، سجده كردند ، به غير از ابليس كه حميّت ، او را عارض شد و به آفرينش خود ، بر آدم افتخار كرد و از براى اصل خود بر او تعصّب ورزيد . پس دشمن خداى تعالى ، پيشواىِ متعصّبان و پيشواى متكبّران است كه اساس تعصّب را بر زمين گذاشت و در باب اداى تجبّر، با خداى تعالى نزاع كرد و لباس عزّت طلبى را پيراهن خود كرد و قناع فروتنى را از سر خود برداشت . و آيا نمى بينند كه چگونه خداى تعالى ۹ ، او را به سبب تكبّرش حقير ساخت و به بلندى اى كه در نظر داشت ، پستش گردانيد و در دنيا ، او را از درگاه خود ، رانده و دور ساخت و در آخرت ، آتش جهنّم [ را ] براى او مهيّا كرد ؟ و اگر خداى تعالى مى خواست كه حضرت آدم را از نورى خلق كند كه روشنى او چشم ها را خيره كند و حُسن او عقل ها را زيرْدست خود سازد و از بوى خوشى ۱۰ بيافريند كه رايحه او ۱۱ ، دماغ ها را فرو گيرد ، هر آينه مى توانست كرد و اگر چنين كرده بود ۱۲ ، همگى ، اطاعت او را گردن مى نهادند ۱۳ و بار امتحان و آزمايش در باب او بر ملائكه ، سبُك مى شد ؛ وليكن خداى تعالى ، امتحان مى كند آفريدگان خود را به بعضى از چيزها كه اصل آن را ندانند ، از جهت آن كه ايشان را به اين امتحان ، از يكديگر امتياز دهد و تكبّر را از ايشان ، زايل سازد و خودبينى را از ايشان دور گردانَد .
پس عبرت گيريد از آنچه خداى تعالى با شيطان كرد ؛ زيرا كه عمل طويل و سعىِ بسيار او را باطل كرد ، و چنان بود كه شيطان ، شش هزار سال عبادتِ خداى تعالى كرده بود از سال هاى دنيا يا آخرت . پس چنين عبادتى را خداى تعالى ، باطل شمرد ، به سبب تكبّر يك ساعت . پس كيست كه بعد از آنچه با شيطان شد ، در درگاه الهى ، صاحب معصيتِ او باشد و سالم بماند ؟ ! و چنان نيست كه سالم بماند ؛ زيرا كه خداى تعالى ، داخل بهشت نمى كند انسانى را كه صاحب خصلتى باشد كه به سبب آن خصلتْ ، مَلَكى را از آن جا بيرون كرد . به درستى كه حكم الهى در باب اهل آسمان و زمين ، يكى است و خداى تعالى ، هيچ يك از خلق را رخصت نداده كه چيزى را ۱۴ كه بر همه عالميان قُرُق فرموده ، بر خود مباح سازد . پس حذر كنيد از دشمنىِ خداى تعالى ، كه شما را به درد خود گرفتار كند و به سوار و پياده خود ، شما را از جا بر آرَد !
بعد از آن فرمود كه : فرو نشانيد آتش هاى عصبيّت و كينه هاى جاهليت را كه در دل هاى شما پنهان است ؛ زيرا كه اين حمّيت در اهل اسلام ، از خيالاتى مى باشد كه شيطان ، در خاطر مى اندازد و از نخوت ها و فسادها و آنچه در آدمى مى دَمَد ، حاصل مى شود . و قصد آن كنيد كه خاكسارى را بر سرِ خود جاى دهيد و عزّت را پاىْ مال سازيد و طوق تكبّر را از گردن خود برداريد و تواضع را سرحدّى قرار دهيد كه ميانه شما و دشمن شما ـ كه عبارت از شيطان و لشكرهاى اوست ـ ، فاصِله باشد ؛ زيرا كه شيطان از هر طايفه ، لشكرها و مددكاران و سواران و پياده ها ۱۵ دارد . و مثل آن كسى مباشيد كه با برادر خود كه از يك مادر بودند (يعنى قابيل) ، تكبّر ورزيد ، بى آن كه خداى تعالى ، او را زيادتى داده باشد . و تكبّرش سببى نداشت ، سواى بزرگى اى كه از جهت حسد ، عارض او شده بود و حميّت در دل او ، آتشِ غضب افروخته بود و شيطان در دماغ او ، رايحه تكبّرى دميده بود كه عاقبتش پشيمانى بود و گناه جمعى را كه خون هاى ناحق تا روز قيامت مى كنند ، بر گردن او لازم گردانيد .
بعد از آن فرمود كه : اگر خداى تعالى ، كسى را رخصت تكبّر مى داد ، هر آينه ، پيغمبران خاصّ خود را مرخّص مى ساخت و چنين نكرد ؛ بلكه تكبّر را در نظر ايشان ، قبيح ساخت و تواضع و فروتنى را به ايشان پسنديد . پس ايشان ، خدّ خود ( يعنى طرفِ رو ) را به زمين گذاشتند و روهاى خود را بر خاك ماليدند و خَفض ِ جناح و حُسن خُلق نسبت به مؤمنين به جاى ۱۶ آوردند . و در نظرها ، جماعتى ضعيف مى نمودند و خداى تعالى ، ايشان را به گرسنگى آزمايش فرمود و به مشقّت، مبتلا ساخت و به ترس ها امتحان نمود و به آزارها ۱۷ ، ظاهر گردانيد. پس رضا و غضب الهى را از راه داشتن و نداشتنِ مال و فرزند مدانيد ، از آن كه جاهاى امتحان و آزمايش الهى را در توانگرى و پريشانى ندانيد ؛ زيرا كه خداى ـ سبحانه و تعالى ـ ، مى فرمايد كه : آيا مى پندارند كه آنچه ما به ايشان داده ايم از مال و فرزندان ، چيزهاى خوب است كه به زودى به ايشان رسانيده ايم؟! و چنين نيست، بلكه نفهميده اند؛ زيرا كه خداى تعالى، آزمايش مى كند جمعى را از بندگانش كه پيش خود، صاحب عظمت و بزرگى اند، به دوستان خود كه در چشم ايشان، ضعيف و حقيرند .
و به تحقيق كه موسى بن عمران و برادرش هارون عليهماالسلامنزد فرعون آمدند جامه هاى پشم در بر و عصاها در دست ، و با فرعون شرط كردند كه اگر مسلمان شود ، پادشاهى و عزّتش باقى بماند . پس فرعون به اصحاب خود گفت كه : آيا شما را عجب نمى آيد از اين دو نفر كه از براى من شرط مى كنند دوام عزّت و بقاى پادشاهى را ، و خود از فقر و خوارى ، با اين حال اند كه مى بينيد؟!
پس چرا خداى تعالى ، ايشان را به زيورهاى طلا مزيّن نساخت تا دلالت بر قدر و منزلت طلا و جمع كردن آن كند و حقارت پشم و پوشيدن آن ، ظاهر شود ، و اگر خداى تعالى نسبت به انبيا عليهم السلام مى خواست كه گنج هاى طلا و معادن عقيان (كه طلاى خالص يا نوعى است كه از زمين مى رويد) از براى ايشان بگشايد و درهاى باغ ها و جنّات بر ايشان مفتوح سازد ، و مرغان هوا ۱۸ و وحشيانِ روى زمين را تابع ايشان سازد ، هر آينه ، مى توانست كرد .
و اگر چنين كرده بود ، امتحان خلايق ، ساقط و جزا دادن ايشان ، باطل مى شد ، و خبرهاى وعد و وعيد ، فاسد مى شد و جمعى كه قبول و اطاعت فرمان ۱۹ مى كردند ، از راه ابتلا ، مستوجب اجر نمى شدند و مؤمنان ، از راه احسان و اعمال خوب ، مستحقّ ثواب نمى گرديدند و اسم مؤمن و كافر و محسن و مسى ء و ساير اسما ، از معانى خود جدا مى شدند ؛ وليكن خداى ـ سبحانه و تعالى ـ پيغمبران خود را صاحب عزم هاى قوى گردانيده و در نظرهاى مردم ، از جهت احوال ظاهر كه از ايشان ديده مى شود ، ضعيف و ناتوان ساخته ، و قناعتى به ايشان داده كه دل ها و چشم ها را از بى نيازى مملوّ مى سازد ، و فقرى به ايشان داده كه گوش ها و چشم ها از گزند آن پُر مى شود و اگر انبيا صاحب قوّتى مى بودند كه كسى قصد ايشان نمى توانست كرد ، و عزّتى مى داشتند كه كسى ظلمى بر ايشان نمى توانست كرد يا نقصى به آن راه نمى يافت ، و صاحب مُلك و پادشاهى اى بودند كه گردن هاى مردم از جهت رغبت و خواهش مطالب به جانب آن كشيده مى شد ۲۰ و از هر طرف بارها بسته متوجّه ايشان مى شدند ، هر آينه ، اطاعت ايشان ۲۱ بر مردم ، آسان تر بود و از سركشى ، دورتر مى بودند ۲۲ و همه ايمان مى آوردند از جهت ترسى كه ايشان را مقهور و مغلوب مى كرد يا از جهت رغبتى كه باعث ميل ايشان مى شد .
پس نيّت ها مشترك مى بود ؛ يعنى همه كس ، قصد عبادت و اطاعت مى داشتند يا اطاعت را به قصد قربت و اغراض ديگر با هم مى كردند و خالص نمى بود . و حسنات ، منقسم مى شد ميانه مردم يا خالص نبود ؛ وليكن خداى ـ عزَّ و جلَّ ـ مى خواهد كه پيروى خلايقْ مر انبياى او را ، و تصديق نمودن ايشانْ مر كتاب او را ، و خشوع ايشان در درگاه او ، و انقياد اوامر و قبول اطاعت چند باشد مخصوص به ۲۳ او ، و شايبه اى از چيزهاى ديگر به آنها آميخته نباشد . و هر چند ابتلا و آزمايش ، عظيم تر است ، ثواب و جزاى نيك ، جزيل تر و بهتر مى باشد .
آيا نمى بينيد كه خداى تعالى ، خلايقِ اوّلين را از زمان آدم ـ صلوات اللّه عليه ـ تا آخرين كه در اين عالم آفريده ، امتحان فرموده به سنگى چند كه نفعى و ضررى از ايشان ظاهر نيست و چشمى و گوشى ندارند ؟ پس آن سنگ ها را كه عبارت از خانه كعبه است ، بيت الحرامى قرار داده كه مردم از سفر به سوى آن ، از زيارت و تجارت ، نفع ها يابند ، يا آن كه اگر تركِ او كنند ، عذاب الهى بر ايشان نازل شود . و آن خانه را در موضعى قرار داده كه سنگش ناهموارترين مواضعِ روى زمين و كلوخش كمتر از اراضىِ حاصلخيز دنياست و عرض زمين هموار آن در ميان كوه ها از همه وادى ها تنگ تر است ، در ميان كوهى چند ناهموار و درشت و ريگ هاى روان و نرم كه گياه از آن كم رويد ، و چشمه هاى كم آب و قريه هاى از يكديگر دور افتاده كه در آن مواضع ، حيواناتِ مانند شتر و اسب و گاو و گوسفند ، نموّ و ترقّى نكنند .
و بعد از آن كه كعبه را در چنين موضعى قرار داد ، امر فرمود آدم عليه السلام و فرزندان او را به آن كه متوجّه آن شوند و مايل به آن باشند . پس مرجع سفرهاى ايشان شد كه در آن سفرها ، نفع مى باشند و منتهاى انداختن بارهاى ايشان گرديد و دل هاى ايشان ، مشتاق و آرزومند آن گرديده ، از بيابان هاى دور و ۲۴ بى آب و علف ، و ميان كوه هاى عميق و جزاير درياهاى از هم دور افتاده ، متوجّه آن مى شوند از روى انقياد ، و آوازهاى خود [ را ] در اطراف آن ، به تَلْبيه ، بلند مى كنند و پياده ، سعى مى نمايند با موهاى پريشان يا پريشان حال و گردآلود .
جامه هاى خود را كه به جهت احرام پوشيده اند ، در پس ِ پشت انداخته و صورت هاى خوب خود را به گذاشتن مو و نتراشيدن سر ، قبيحْ منظر ساخته . و چنين امرى فرموده ، به جهت ابتلاى عظيم و امتحان شديد و آزمايش ظاهر و تطهير كامل ، و اين معنى را سبب رحمت خويش و موجب رسيدن به بهشت گردانيد . و اگر خداى ـ سبحانه و تعالى ـ مى خواست كه بيت الحرام و مَشاعرِ عظام خود را در ميان باغ ها و نهرها و زمين هاى هموار كه محلّ قرار مردم باشد و درختانِ بسيار داشته باشد و ميوه هايش نزديك و عمارتش بر يكديگر پيچيده و قريه هايش به يكديگر متّصل [ كند ] و گندمزار و مرغزار سبز ۲۵ و زمين هاى پُر نخل و زراعت ، دور او را فرو گرفته و عرصه هاى پُر آب و زراعت هاى سبز و شاداب و راه هاى آبادان مقرّر سازد ، هر آينه ، قدر و منزلت ثواب را پست و حقير ساخته بود ، آن قدر كه آزمايش و امتحان را ضعيف و سهل گردانيده بود .
و اگر اساسى كه خانه كعبه را بر آن بنا كرده اند و سنگ هايى كه عمارت را به آن بر آورده اند از زُمرّد سبز و ياقوت سرخ و روشنى و ضيامى بود ، هر آينه ، به اين سبب ، راه يافتن شك در سينه ها كم مى شد و مجاهده شيطان از دل ها زايل مى شد و اضطرابى كه از جهت شك حاصل مى شود ، از ميان مردم برطرف مى شد ؛ وليكن خداى ـ عزَّ و جلَّ ـ آزمايش مى كند بندگان خود را به انواع سختى ها ، و بندگى مى فرمايد ايشان را به اقسام مشقّت ها ، و مبتلا مى سازد به صنوف مكروهات ، تا آن كه تكبّر را از دل هاى ايشان ، بيرون كند و فروتنى و شكستگى را در نفس هاى ايشان ، جاى دهد . و اين معنى را درى چند گشوده به سوى تفضّل خود گرداند و سبب ها كه ، به آن به آسانى به عفو او توان رسيد ، سازد .
پس ، از خداى تعالى حذر كنيد ، از مصيبت ها و بلاها كه به زودى و بعد از فرصتى از پىِ ظلم و بَغى مى آيد و از عاقبت بد كه لازمه تكبّر است ؛ زيرا كه تكبّر ، دام عظيم شيطان و مكر بزرگ اوست كه در دل هاى مردان ۲۶ ، تأثير زَهرهاى كُشنده مى كند و از او خلاصى و شفا نمى يابد هيچ كس : نه عالِم ، به سبب علمى كه دارد ، و نه فقير ، به سبب جامه كهنه اى كه پوشيده ؛ بلكه شيطان ، همه را به تكبّر ، فريب مى دهد . و خداى تعالى ، بندگان مؤمن خود را از اين معنى ، حراست و محافظت فرموده به تكليف اقامت نمازها و اداى زكات و مشقّت هاى روزه در ايّامى كه خداى تعالى واجب ساخته ، تا آن كه اعضاى ايشان به سبب عبادات ، ساكن شود از حركاتى كه مخالف رضاى اوست ، و چشم ها به صفت خشوع ، موصوف شود و نفوس ايشان ، شكستگى و فروتنى كسب كند و دل هاى ايشان ، به افتادگى مايل شود و خُيَلا و بزرگى از سرِ ايشان به در رود ؛ زيرا كه بعضى از اين عبادات ، متضمّن آن است كه روى هايى را كه به آزادى موصوف اند ، از روى تذلّل و خشوع بر خاك مالند و اعضاى گرامى را از روى حقارت بر ۲۷ زمين چسبانند و شكم ها را به شكستگى در حال روزه ، به پشت چسبانند يا ۲۸ با آن كه در ضمن زكات ، فوايد هست ، از آن كه اهل احتياج و پريشانى ، از ۲۹ ثمرات و حاصل زمين و غير آن ، انتفاع يابند .
پس نظر و تأمّل كنيد در فايده هايى كه در ضمن اين افعال است از مقهور و مغلوب ساختن آنچه از تفاخر ، هويدا و ظاهر ۳۰ شود و از تكبّر ، سر بر آورد . ۳۱
اين است ترجمه بعضى از فقرات خطبه قاصعه امير المؤمنين عليه السلام .
و ظاهر آنچه در باب شيطان فرموده ، مؤيّد قول جمعى است كه از جمله ملائكه اش مى دانند و مى گويند نوعى از مَلَك را «جن» مى نامند .
و از بعضى احاديث ، ظاهر مى شود كه جن ، از جنس مَلَك نيست و شيطان ، چون در [ ميان ] ملائكه نشو و نما يافته بود و مقلّد طور ايشان و مُتشبّه به ايشان بود در افعال و عبادات ، از راه اُلفت و وَلا ، داخل ملائكه بود ، نه از جهت جنسيّت . ۳۲ و كلام حضرت امير المؤمنين عليه السلام در اين خطبه كه مى فرمايد : حكم الهى در اهل آسمان و زمين ، يكى است ، به اين معنى اِشعار مى دارد و تفصيل دلايل طرفين را و احاديثى كه در اين باب وارد شده ، در كتاب حدائق الحقائق ، ذكر كرده ايم .

1.. ب و ج : - «و» .

2.. ب : «و» .

3.. الف : ـ «بسيار است» .

4.. الف : - «است» .

5.. ب : - «و» .

6.. الف : «خود» .

7.. الف : «فرموده» .

8.. الف : «شود» .

9.. الف : - «با آن كه دانا بود به آنچه در دل ها پنهان است و آنچه از نظرها غايب و محجوب است ، فرمود كه : من ، بشرى خلق خواهم كرد از گِل . پس چون خلقت او را تمام كنم و روح در او بدَمَم ، شما بيفتيد به سجده او . پس همه ملائكه ، سجده كردند ، به غير از ابليس كه حميّت ، او را عارض شد و به آفرينش خود ، بر آدم افتخار كرد و از براى اصل خود بر او تعصّب ورزيد . پس دشمن خداى تعالى ، پيشواىِ متعصّبان و پيشواى متكبّران است كه اساس تعصّب را بر زمين گذاشت و در باب اداى تجبّر، با خداى تعالى نزاع كرد و لباس عزّت طلبى را پيراهن خود كرد و قناع فروتنى را از سر خود برداشت . و آيا نمى بينند كه چگونه خداى تعالى» .

10.. الف : «بويى خوش» .

11.. الف : «آن» .

12.. ج : «بودى» .

13.. الف : «همگى اطاعت مى كردند» .

14.. ب : - «را» .

15.. ب : «پيادگان» .

16.. ج : «جا» .

17.. الف : «آزار» .

18.. الف : - «هوا» .

19.. الف : - «فرمان» .

20.. الف : «مى شود» .

21.. ج : - «ايشان» .

22.. ج : «بودند» .

23.. ب و ج : - «به» .

24.. ب و ج : - «و» .

25.. الف : - «سبز» .

26.. الف : «مردم» .

27.. ب : «به» .

28.. الف : - «و شكم ها را به شكستگى در حال روزه ، به پشت چسبانند يا» .

29.. ب : + «آن» .

30.. ج : «ظاهر و هويدا» .

31.. نهج البلاغة ، ج ۲ ، ص ۱۳۷ ـ ۱۴۹ ، خطبه ۱۹۲ .

32.. ر. ك : بحار الأنوار ، ج ۶۰ ، ص ۴۲ ، باب حقيقة الجن و احوالهم .


مَنهَجُ اليقين
368
  • نام منبع :
    مَنهَجُ اليقين
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 290532
صفحه از 527
پرینت  ارسال به