[ احاديث ديگر در مذمّت تكبّر ]
و از جمله احاديث كه در باب تكبّر ، وارد شده ، روايت كرده است محمّد بن يعقوب كلينى رضى الله عنهاز حضرت امام جعفر صادق عليه السلام كه شخصى پرسيد كه : اَدناى مراتب اِلحاد ، كدام است ؟ فرمود كه : تكبّر ، اَدناى مراتب الحاد است . ۱
و از آن حضرت ، روايت كرده كه فرمود : در جهنّم ، وادى اى هست كه جاى متكبّران ، آن جاست و آن وادى را «سَقَر» مى گويند و او از شدّت گرمى خود ، به خداى تعالى شكايت كرد و رخصت طلبيد كه نفسى بكشد . و بعد از آن كه نفس كشيد ، جهنّم از نفس او سوخت . ۲
و از آن حضرت ، روايت كرده كه فرمود : روز قيامت ، متكبّران را به صورت مورچه هاى كوچك، محشور مى كنند و مردم ، ايشان را پاىْ مال مى كنند تا وقتى كه خلايق از حساب ، فارغ شوند . ۳
و از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام روايت كرده كه فرمود : عجب است از كسى كه تكبّر و افتخار مى كند ، با آن كه اوّل از نطفه مخلوق شده و آخرش مُردارى گنديده خواهد بود و نمى داند كه در اين ، چه با او خواهند كرد ! ۴
و ابن بابويه رحمه الله در فقيه روايت كرده كه حضرت پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود در وصيّتى كه به امير المؤمنين على ۵ عليه السلام فرموده كه : يا على ! به درستى كه خداى تعالى ، به اسلام ، باطل كرد تكبّر جاهليت را و تفاخرى [ را ] كه اهل جاهليت به پدران خود مى كردند . به درستى كه همه مردم ، از آدم مخلوق شده و آدم از خاك ، مخلوق شده و گرامى ترينِ مردم ، كسى است كه تقوا و ترسش از خداى تعالى بيشتر باشد . ۶
و كلينى رحمه الله از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام روايت كرده كه فرمود : عزّت ، مخصوص اله است ، مانند رَدا كه مخصوص هر شخصى ۷ مى باشد . و تكبّر ، مخصوص اوست ، مانند اِزار آدمى . پس كسى كه دست به ۸ يكى از اين دو چيز زند ، خداى تعالى ، او را سرنگون به جهنّم مى اندازد . ۹ و قريب به اين مضامين ، احاديث ، بسيار وارد شده .
و از اخبار مذكوره و غير آنها ، ظاهر مى شود كه تكبّر ورزيدن ، به حَسَب معنى مخاصمه و مجادله با خداوند عالميان ، و موجب شقاوت و خسران است ، و غرض از تكليف بندگان در دنيا ، تحصيل شكستگى و كسب فروتنى و ترك نخوت وكبر و طغيان است .
1.. الكافى ، ج ۲ ، ص ۳۰۹ ، ح ۱ .
2.. همان ، ص ۳۱۰ ، ح ۱۰ .
3.. همان ، ص ۳۱۱ ، ح ۱۱ .
4.. همان ، ص ۳۲۹ ، ح ۴ .
5.. ب و ج : - «على» .
6.. كتاب من لا يحضره الفقيه ، ج ۴ ، ص ۳۶۳ ، ح ۵۷۶۲ .
7.. ج : «كس» .
8.. ب و ج : «بر» .
9.. الكافى ، ج ۲ ، ص ۳۰۹ ، ح ۳ و ۴ و ۵ .