تاريخ : شنبه 1396/6/11 تاریخ ایجاد:
کد خبر: 60516
بررسی حدیثی جزئیات ولادت حضرت مهدی(عج)

بررسی حدیثی جزئیات ولادت حضرت مهدی(عج)

یادداشت پیش رو بخشی از مقاله منتشرنشده مرحوم محمدباقر بهبودی درباره زمان و مکان امام دوازدهم شیعیان است که به بحث حدیثی در این خصوص می‌پردازد.

به گزارش خبرگزاری بین المللی قرآن(ایکنا)، یادداشت پیش رو بخشی از مقاله منتشرنشده مرحوم محمدباقر بهبودی درباره زمان و مکان امام دوازدهم شیعیان است که به بحث حدیثی در این خصوص می‌پردازد. بهبودی در این مقاله احادیث وارده در خصوص مکان و زمان تولد امام زمان(عج) را بررسی کرده است.

مقاله «صاحب‌الامر: رجعت، تولد و غیبت» را استاد محمد باقر بهبودی (۱۳۰۷ مشهدـ ۲۱ بهمن ۱۳۹۳ تهران) در هفتم رمضان ۱۴۲۵ ه.ق؛ معادل با ۱۳۸۳ ه.ش به رشته تحریر درآورد. وی در انتهای مکتوبه خود، با امضای «المحتج بکتاب الله علی الناصب»، یعنی کسی که با استفاده و ارجاع به کتاب خدا با مخالف احتجاج می‌کند، خویش را معرفی کرده است. در پی بخشی از این مقاله که در خصوص زمان و مکان تولد امام زمان(ع) است را ملاحظه می‌کنید:

درباره ولادت مهدی علیه الصلوات الرحمن، احادیث فراوانی از زبان حکیمه خاتون، دختر امام جواد(ع) آمده است. به این شرح که آن خاتون ساکن سامرا بود و در شب ولادت آن سرور دعوت شد که به عنوان قابله در خانه‌ امام یازدهم(ع) توقف کند. این دست روایت‌ها از نظر سند، متن و داستان‌سرایی زیر سؤال است؛ به ویژه که سامرا پادگان ارتش بود و برج ملویّه را به صورتی ساخته بودند که خلیفه با سرهنگان خود سواره بر آن بالا می‌رفت تا سان لشکر ببیند. از این رو، سکونت و توقف در سامرّا آسان نبود؛ لذا آن جا را تبعیدگاه مخالفان قرار داده بودند. زیرا هرکه به آن جا تبعید می‌شد؛ یا در آن جا سکونت می‌گزید و یا به‌عنوان مسافر وارد می‌شد، شب و روز به‌وسیله جاسوسان، سرهنگان و سربازان تحت کنترل قهری قرار می‌گرفت.

روزی که ابوالحسن امام هادی(ع) را با چند تن کنیز و غلام به سوی بغداد کوچانیدند، به سبب کثرت جمعیت و زیادی رفت و آمدِ مسافران، زائران و گردشگران که کنترل تبعیدی‌ها را مشکل می‌کرد، صلاح ندانستند که آن حضرت را مانند پدرش امام جواد(ع)، در بغداد زیر نظر بگیرند؛ لذا بعد از رایزنی، راه شمال را پیش گرفتند و امام هادی(ع) را به سامرّا منتقل کردند. امام هادی(ع) فرزندش ابومحمد امام یازدهم(ع) را که در آن سال، کودکی یک یا دو ساله بود، لزوماً با خود به‌همراه داشت. تولد ابومحمد امام یازدهم(ع) در سال ۲۳۲ ثبت شده است و تاریخ تبعید آنان به سال ۲۳۳ و ۲۳۴ قطعی است.

از جمله کسانی که به سامرّا تبعید شده‌اند، ابوهاشم داود بن‌قاسم‌ جعفری از احفاد جعفر بن‌ابی‌طالب است که در سال ۲۵۲ به همراه جمعی دیگر از فرزندان ابوطالب و حدود پنجاه تن از هم‌فکرانشان، از بغداد به سامرّا تبعید شدند. ابوهاشم که در بیشتر روزها به ایوان بیرونی امام هادی(ع) می‌آمد، تا آخر عمر خود، یعنی سال ۲۶۱ در سامرّا تحت نظر ماند؛ و در عهد ابومحمد امام یازدهم(ع) نیز اغلب روزها شرفیاب حضور می‌شد (رک. طبری، تاریخ طبری، ج۹، ص۳۲۸، ۳۷۰، ۳۷۱؛ حوادث سال ۲۵۱ و ۲۵۲؛ نیز ص۵۱۲؛ بغدادی، تاریخ بغداد، ج۸، ص۳۶۹؛ مسعودی، مروج الذهب، ج۴، ص۶۴). به این ترتیب منتقل شدن دختری از خانواده‌ی امام جواد(ع)، به نام حکیمه خاتون و یا خدیجه خاتون به سامرا، حضور دائمی آنان و داشتن مسکن جداگانه نمی‌تواند قابل قبول باشد؛ به ویژه که شیخ مفید فرزندان اناث امام جواد(ع) را منحصر به دو تن فاطمه و امامه می‌داند (مفید، الارشاد، ص۲۹۷، ۳۰۷؛ مجلسی، بحار الانوار، ج۵۰، ص۳).

اگر این سخن را از سایران بپذیریم که امام جواد(ع) دارای دو دختر دیگر به نام‌های حکیمه و خدیجه هم بوده است، اصل روایت و حضور این دو خاتون را در سامرا نباید بپذیریم؛ زیرا روایت دیگری وجود دارد که از چند طریق وارد شده است و در آن‌ها اصل ماجرا از زبان همین حکیمه یا خدیجه خاتون انکار شده است. این امر می‌رساند که این دو تن در مدینه ساکن بوده‌اند، حتی همسر امام هادی(ع)، یعنی مادر ابومحمد امام یازدهم(ع) نیز در مدینه ساکن بوده است.

ابوحامد احمد‌بن‌ابراهیم‌ مراغی می‌گوید: «من در سال ۲۶۲ برای تحقیق به مدینه رفتم. موقعی که به خدمت حکیمه خاتون (و در نسخه‌ای دیگر خدیجه خاتون) رسیدم، از پشت پرده از آن خاتون درخواست کردم که امامان خود را نام ببرد. آن خاتون امامان را یک‌یک نام برد و در آخر گفت: فلانی حجة بن‌الحسن؛ و صریحا نام امام زمان را بر زبان آورد. من سؤال کردم که خدا مرا فدای شما کند، تو خودت وی را دیده‌ای یا فقط خبر او را شنیده‌ای؟ آن خاتون گفت: خبرش را شنیده‌ام. ابومحمد به مادرش نامه‌ای نوشته بود و خبر ولادت فرزندش را داده بود. من پرسیدم: آن کودک اینک در کجاست؟ آن خاتون گفت: مستور و نهان است ...» (ابن‌بابویه صدوق، کمال الدین، چاپ حروفی، ص۵۰۱، ۵۰۷؛ نیز مجلسی، بحار الانوار، ج۵۱، ص۳۶۴). شیخ صدوق (همانجا) از دو طریق سند این حدیث را به محمد بن‌جعفراسدی می‌رساند. شیخ طوسی نیز در الغیبة همین حدیث را به نقل از کلینی درج کرده است و راوی آن، همین محمد بن‌جعفر اسدی است که حدیث را از زبان ابوحامد‌مراغی نقل کرده است. طوسی اضافه کرده است که این خبر را هارون بن‌موسی تلعکبری از حسن بن‌محمد‌نهاوندی از حسن بن‌جعفر‌ بن‌مسلم‌ حنفی از ابوحامد احمد‌ بن‌ابراهیم‌ مراغی از خدیجه خاتون خواهر ابوالحسن امام هادی(ع) روایت کرده است (طوسی، الغیبة، ص۱۳۸؛ مجلسی، بحار الانوار، ج۵۱، ص۳۶۴).

پگفتنی است که در زمینه ولادت امام زمان(ع) چند حدیث صحیح وجود دارد که متن آن از هرگونه ابهامی به‌دور است. حدیث نخست از همان ابوهاشم داود‌ بن‌قاسم‌ جعفری است که از تبعیدیان سامرا بود و چنان که قبلاً گذشت، از سال ۲۵۲ تا ۲۶۰ ه.ق.، بیشتر به حضور امام هادی(ع) و امام عسکری(ع) می‌رسید. ثقةالاسلام کلینی از محمد بن‌یحیی‌ العطار از احمد بن‌اسحاق از ابوهاشم جعفری روایت کرده است که من به ابومحمد امام یازدهم(ع) گفتم: جلالت شما مانع می‌شود که سؤال خود را بی‌اجازه مطرح کنم. اجازه می‌‌دهید که سؤال خود را بیان کنم؟ ابومحمد امام یازدهم(ع) گفت: بپرس. من گفتم: سرور من، شما صاحب فرزند شده‌اید؟پاسخ داد که بلی. من گفتم: اگر برای شما حادثه‌ای رخ دهد، در کجا سراغ او را بگیرم؟ آن حضرت گفت: در مدینه (بهبودی، صحیح الکافی، رقم ۱۱۴؛ طوسی، الغیبة، ص۱۳۹، به نقل از کلینی؛ نیز مجلسی، بحار الانوار، ج۵۱، ص۱۶۱).

حدیث دوم از همین داود بن‌قاسم جعفری است که در تاریخی قبل از تاریخ قبلی وارد شده است. شیخ طوسی از طریق سعد بن‌عبدالله از ابوهاشم داود‌ بن‌قاسم جعفری روایت کرده است که گفت: من با ابومحمد عسکری(ع) در عهد خلافت مهتدی بالله، پسر واثق محبوس بودیم. امام ابومحمد به من گفت: این طاغی سرکش می‌خواست که در این شب با مقدرات خدا بازی کند (قبل از آن که صاحب فرزند شوم، مرا به قتل برساند)، اما خداوند رشته‌ی عمر او را برید و خلافت را به دیگری سپرد. من صاحب فرزند نشده‌ام؛ ولی به‌زودی دارای فرزند می‌شوم. فردای آن روز ترک‌ها بر مهتدی شوریدند، او را کشتند، معتمد علی الله احمد‌ بن‌متوکل بر سریر خلافت تکیه زد و خداوند ما را به سلامت حفظ کرد (طوسی، الغیبة، ص۱۲۳، ۱۳۴).

برخی روز ولادت مهدی علیه الصلاة و السلام را به روز هشتم شعبان ثبت کرده‌‌اند و بعضی به روز نیمه‌ی شعبان. برخی نیمه‌ی ماه رمضان، بعضی دیگر بیست و سوم ماه رمضان. عده‌ای نهم ربیع الاول و دیگران نهم ربیع الثانی (رک. مجلسی، بحار الانوار، ج۵۱، ص۱۵، ۱۹، ۲۳، ۲۴).

سال ولادت را نیز اغلب به سال ۲۵۵ ه.ق. مشخص کرده‌اند. بعضی به سال ۲۵۴ و برخی ۲۵۶ و عده‌ای ۲۵۸ (رک. مجلسی، بحا رالانوار، ج۵۱، ص۴، ۱۶، ۲۳، ۲۴). ولی با توجه به این حدیث ابوهاشم، معلوم می‌شود که ولادت صاحب الامر بعد از سال ۲۵۶ بوده است؛ زیرا مهتدی بالله از ۲۷ رجب سال ۲۵۵ تا ۱۸ رجب سال ۲۵۶ خلافت کرد و در آن روز و یا شب که مهتدی بالله به قتل رسید، ابومحمد امام عسکری(ع) صاحب فرزند نبود. بیان خود آن سرور که گفت: «سَأَرزَق ولداً» یعنی به زودی فرزندی نصیبم می‌شود؛ اقتضا می‌کند که دست‌کم بیش از یک سال از آن شب گذشته باشد که امام مهدی(ع) به دنیا آمده باشد.

ابن‌خلکان در وفیات الاعیان آورده است که ابن‌الازرق در تاریخ میافارقین ولادت آن حضرت را در نهم ربیع الاول سال ۲۵۸ مشخص کرده است (ر. مجلسی، بحار الانوار، ج۵۱، ص۲۴). ولی صفدی (وفیات الوفیات، ج۲، ص۳۳۶) به نقل از همین ابن الازرق آورده است که تولد آن سرور در نهم ربیع الثانی از سال ۲۵۸ بوده است.

ابن‌نجاشی، رجالی برجسته قرن پنجم (۳۷۲ـ ۴۵۰) که در سال‌های غوغای زعامت و نزاع کرخیان و بغدادیان از مرحله سیاست برکنار بود، طی شرح حال یک تن از احفاد ابوالفضل العباس، یعنی ابوعبیدالله محمد بن‌علی‌ بن‌حمزة‌ بن‌الحسن‌ بن‌عبیدالله‌ بن‌العباس‌ بن‌علی‌ بن‌ابی‌طالب آورده است: «این مرد ثقه از ابوالحسن امام هادی(ع) و ابومحمد امام عسکری(ع) روایت دارد و با آن دو سرور مکاتبه می‌کرده است؛ وی ادامه می‌دهد که «و فی داره حصلت أمُّ صاحب الامر بعد وفاة الحسن علیهما السلام» (ابن‌نجاشی، الفهرست، رقم ۹۳۸، ص۳۴۷، چاپ قم، ص۲۶۸ چاپ تهران) یعنی در خانه همین مرد مادر امام زمان(ع)، پس از وفات امام حسن اقامت گزید. به عبارت دیگر، بعد از وفات امام یازدهم(ع) که دستگاه خلافت به وسیله‌ی چند تن قابله، کنیزان آن سرور را وارسی کرد که مبادا حامله باشند؛ و یا آثاری از وضع حمل داشته باشند، مادر امام زمان(ع) در خانه‌ی این مرد پنهان بود. این جمله می‌رساند که امام مهدی(ع) با مادرش، مدتی در خانه‌ی این مرد بزرگ از خاندان ابوالفضل العباس سپری کرده‌اند و در فرصت مناسب به مدینه منتقل شده‌اند. این مرد بزرگ در بصره می‌زیسته است (ابن‌عنبه، عمدة الطالب، ص۳۵۸).

در این زمینه باید توجه داشت که جویندگان صدر اول، همگان بر این عقیده بودند که باید سراغ امام مهدی(ع) را در مدینه بگیرند. چنان که ابومحمد عسکری به ابوهاشم جعفری گفت: باید سراغ فرزند مرا در مدینه بگیری. از آن رو بود که ابوحامد احمد‌ بن‌ابراهیم‌ مراغی به جست‌وجوی امام زمان راهی مدینه شد و سراغ آن حضرت را از خواهر امام هادی گرفت. نعمانی نیز در الغیبة (ص۱۸۵) روایت می‌کند که از امام جواد(ع) پرسیدند بعد از شما چه کسی امام خواهد بود؟ امام جواد گفت: پسرم علی. سپس سر خود را فرو فکند و ساکت ماند (گویا آینده نزدیک را در ذهن خود مرور می‌کند). بعد از لحظه‌ای سر خود را بلند کرد و گفت: به زودی دوران حیرت و سرگردانی فرا می‌رسد. راوی پرسید که در آن دوره‌ی حیرت، برای تحقیق از صاحب الامر به کجا باید رفت؟ امام جواد باز هم لحظه‌ای سکوت کرد و دست‌آخر با تأسف گفت: جایی نیست؛ جایی نیست. راوی سؤال خود را تکرار کرد که بالاخره امام(ع) خود را در کجا بجوییم؟ امام جواد(ع) گفت: به سوی مدینه راه برگیرید. راوی پرسید کدام مدینه؟ امام جواد(ع) گفت: همین مدینه‌ی ما. آیا مدینه‌ی دیگری هم هست؟ (رک. مجلسی، بحار الانوار، ج۵۱، ص۱۵۶).

بر این اساس، ابوغالب زراری (۲۸۵ـ ۳۶۸) در رساله‌ی خود (ص۹، چاپ آستان قدس رضوی) نوشته است که جده من یعنی مادر پدرم، فاطمه دختر جعفر بن‌محمد بن‌حسن قرشی رزّاز، مولای بنی مخزوم است. برادر این بانو، ابوالعباس محمد بن‌جعفر رزاز از مشایخ شیعه بود (۲۳۶ـ ۳۱۶). موقعیت او در میان فقهای شیعه به آن حد والا بود که هنگام غیبت امام زمان، در سال ۲۶۰ ه.ق. از جانب فقهای کوفه انتخاب شد و برای تحقیق و جست‌وجو به مدینه رفت، یک سال در آن جا به تفحص پرداخت؛ تا سرانجام حضور آن سرور در مدینه برای او مکشوف شد.

ابن‌بابویه نیز (کمال الدین، ص۴۹۱) نقل کرده است که ابورجاء مصری می‌گفت: من بعد از رحلت امام یازدهم(ع)، برای تحقیق از فرزندش دو سال در این‌جا و آن‌جا به جست‌وجو پرداختم و دست‌آخر سال سوم را در مدینه گذراندم و به تفحص و پرسش ادامه دادم. در شبی که برای جست‌وجو به صُریا(۲) رفته بودم، با ناامیدی  به خود گفتم: اگر چیزی بود، بالاخره بعد از سه سال تفحص بر ملا می‌شد. ناگهان صدایی شنیدم که گفت: ای پسر عبدالله به مردم مصر بگو: شما که به رسول خدا ایمان آورده‌اید، آیا او را دیدید و ایمان آوردید؟ من از این سروش غیبی که نام پدرم را یاد کرد، مطمئن شدم؛ زیرا من در مدائن متولد شدم، پدرم مرده بود، کفیل من، نوفلی، مرا به مصر آورده بود و من به نام پدرم شناخته نمی‌شدم. بعد از این سروش راه خود را در پیش گرفتم و به مصر بازگشتم (رک. مجلسی، بحار الانوار، ج۵۱، ص۳۳۰).

خبرگزاری فارس :
خبرگزاری ایکنا :
خبرگزاری ایرنا :