20 رمضان

۲۰ رمضان
فتح مکه توسط سپاهیان اسلام به فرماندهی پیامبر ( به روایتی ) (۸ ق)
شرح مناسبت:

بر اساس «پیمان حدیبیه»، مسلمانان و کفّار نباید علیه یکدیگر تحرّکات نظامی می کردند و یا هم پیمانان خود را ضدّ هم پیمانان طرف مقابل به نبرد وا می داشتند و یا آنان را در نبرد، یاری می رساندند. قریش با تجهیز «بنو بکر» که با آنان هم پیمان بودند علیه قبیله «خزاعه» که با مسلمانان هم پیمان بودند، و حتّی با شرکت شبانه در نبرد علیه آنان، عملًا قرارداد حدیبیه را نقض کردند.
پیامبر(ص) از شهادت مسلمانانی که مظلومانه به خاک و خون افتاده بودند و نیز اشعار تأثّرانگیز رئیس قبیله خزاعه، عمرو بن سالم، آگاه شد و یاریخواهی وی را پاسخ گفت و بدین سان، برای فتح مکه و زدودن آثار شرک از مرکز توحید که اکنون دیگر مانعی برای حمله به آن در کار نبود، راهی مکه شد.
پیامبر خدا با بیش از ده هزار رزم آور، با تدبیر نظامی شگفتی، بدون خونریزی بر مکه چیره گشت. حضور علی(ع) در این پیروزی نیز از چند جهت، چشمگیر است:
۱. حاطب بن ابی بلتعه، تصمیم پیامبر(ص) (برای فتح مکه) را در نامه ای نگاشت و همراه زنی برای قریش فرستاد. پیامبر خدا، علی(ع) را فرا خواند و او را با دو تن دیگر برای دستگیری آن زن، گسیل داشت. زن پس از تهدید امام علی(ع) از لابه لای گیسوانش نامه را بیرون آورد و به علی(ع) داد.
۲. سعد بن عباده، پرچم اسلام را به دست داشت و فریاد می زد: امروز، روز رزم است.... پیامبر خدا، ندای رحمت و رأفت در داد و فرمود: «امروز، روز رحم است...». آن گاه علی(ع) را فراخواند تا پرچم را از او بگیرد.
۳. پیامبر(ص) پس از فتح مکه به همگان امان داد، جز تنی چند تیره دل و خیره سر که خونشان را مباح شمرد، از جمله، حُوَیرِث و زنی آوازه خوان. این دو را علی(ع) گردن زد.

آیات و روایات:
فتح مکه توسط سپاهیان اسلام به فرماندهی پیامبر ( به روایتی ) (۸ ق)
عبد اللّه بن ابی نجیح:
إنَّ النَّبِی(ص) حینَ فَرَّقَ جَیشَهُ مِن ذی طُوی، أمَرَ الزُّبَیرَ أن یدخُلَ فی بَعضِ النّاسِ مِن کدی، وکانَ الزُّبَیرُ عَلَی المُجَنِّبَةِ الیسری، فَأَمَرَ سَعدَ بنَ عُبادَةَ أن یدخُلَ فی بَعضِ النّاسِ مِن کداءِ. فَزَعَمَ بَعضُ أهلِ العِلمِ أنَّ سَعدا قالَ حینَ وُجِّهَ داخِلًا: «الیومُ یومُ المَلحَمَةِ، الیومُ تُستَحَلُّ الحُرمَةُ» فَسَمِعَها رَجُلٌ مِنَ المُهاجِرینَ، فَقالَ: یا رَسولَ اللّهِ، اسمَع ما قالَ سَعدُ بن عُبادَةَ! وما نَأمَنُ أن تَکونَ لَهُ فی قُرَیشٍ صَولَةٌ!! فَقالَ رَسولُ اللّهِ(ص) لِعَلِی بنِ أبی طالِبٍ: أدرِکهُ فَخُذِ الرّایةَ، فَکن أنتَ الَّذی تَدخُلُ بِها.
چون پیامبر(ص) سپاه خود را از ذی طُوی دسته دسته کرد، به زبیر، فرمانده جناح چپ لشکر، فرمان داد که با نفراتش از کدَی برسید. در آن جا زنی در کجاوه شتر نشسته است و نامه ای همراه دارد. آن را از وی بگیرید». ما به تاخت رفتیم تا به بوستان رسیدیم. آن زن را در کجاوه دیدیم و به او گفتیم: نامه را بیرون آور! گفت: نامه ای همراه من نیست! گفتیم: یا نامه را بیرون آور یا لباس هایت را می کنیم. پس آن زن، نامه را از لای گیسوان به هم بافته اش بیرون آورد و ما آن را نزد پیامبر خدا آوردیم.
تاریخ الطبری: ج ۳ ص ۵۶
أنساب الأشراف:
أمَّا الحُوَیرِثُ بنُ نُقَیذٍ، فَکانَ یعظِمُ القَولَ فی رَسولِ اللّهِ(ص)، وینشِدُ الهِجاءَ فیهِ، ویکثِرُ أذاهُ، وهُوَ بِمَکةَ. فَلَمّا کانَ یومُ الفَتحِ هَرَبَ مِن بَیتِهِ، فَلَقِیهُ عَلِی بنُ أبی طالِبٍ فَقَتَلَهُ.
حُوَیرِث بن نقیذ [از کسانی بود که پیامبر خدا در فتح مکه به کشتن آنها فرمان داد]. او سخنانی بس ناپسند درباره پیامبر خدا می گفت و پیامبر(ص) را زمانی که حضرت در مکه بود، در شعرهایش هجو می کرد و آزار فراوان می داد. او در مکه می زیست و چون هنگام فتح مکه از خانه اش گریخت، علی بن ابی طالب علیه السلام وی را دید و کشت.
أنساب الأشراف: ج ۱ ص ۴۵۶