ميرداماد طبق نظريه خود، ندانستن نام و نسب راوي را موجب ارسال سند نميداند. ۱ حتي مجهولالحال را احياناً با فرض نقل از ثقات، ثقه دانسته است. وي براي تأييد نظر خود رواياتي را که شيخ از مجهول الحال روايت کرده و در شمار ثقات ميشمارد، ياد آوري ميکند؛ به عنوان مثال روايت محمد بن الحسين ابي خطاب، عن عبدالله بن عبدالرحمن الاصم را صحيح دانسته است چرا که ابي خطاب ناقل آن بوده است. و يا روايتي را که خود شيخ از ابي الحسن بن ابي جَيد نقل مينمايد صحيح ميداند. ميرداماد تعبير «بعض اصحابنا» و «بعض الثقات» را موجب ارسال نميداند ۲ ؛ حتي احياناً آن را متضمن حکم به صحت مذهب و استقامت عقيده ميانگارد. ۳ وي در ضمن توضيح اصطلاح مدلَّس، ندانستن نام رواي با معلوم بودن مذهب او را سبب قدح راوي و يا فسق او ندانسته است.
2. صحيح و صحّي
صحيح، حديثي است که سند آن توسط عدل امامي تا معصوم عليه السلام در همه طبقات متصل باشد. ۴
ميرداماد روايتي را که صحيح شمرده شود، ولي در حقيقت صحيح نباشد، «صحّي» يا «صحياً» مينامد. روايت صحّي در کتابها و رسائل ميرداماد کتاب ضوابط الرضاع وي به تناوب ديده ميشود؛ مثلاً روايت حسن بن علي فضال را از طريق کافي، از عبدالله بن سنان ـ که در موضوع ده بار رضاع است صحّي ميداند. ۵ وي همچنين در تعليقه خود بر الاستبصار، طريق ابوبصير المکفوف ۶ و ابوهارون المکفوف ۷ و محمد بن وليد البجلي ۸ و نيز طريق داود بن حصين در روايت «وقت المغرب في السفر الي ثلث الليل» ۹ را صحّي دانسته است. همچنين در شارع النجات ۱۰ ، در حديث نهي پيامبر صلي الله عليه و آله از استنجا با دست راست، از طريق محمد بن عيسي از يونس را صحي دانسته است . داماد وي مير سيد احمد عاملي نيز به تبعيت از پدرزنش محقق داماد، در هفت جاي کتاب مناهج الاخيار في شرح الاستبصار ۱۱ از واژه صحّي استفاده کرده است. ۱۲ به نظر ميرسد که ميرداماد نخواسته است از درجه
1.الرواشح السماوية، ص ۲۵۹.
2.همان، ص ۲۵۹ ـ ۲۶۰.
3.همان، ص ۲۵۱.
4.الرعاية، ص ۷۷.
5.ضوابط الرضاع، ص ۹۶ (نسخه دانشکده ادبيات اصفهان).
6.التعليقة علي الاستبصار، ص ۴۵.
7.همان، ۵۴.
8.همان، ص ۱۰.
9.وسائل الشيعة، ج ۴، ص ۱۹۳.
10.شارع النجات، ص ۹۸ ـ ۱۲۹.
11.مناهج الاخيار في شرح الاستبصار، ج ۱، ص ۲۴، ۲۹۲، ۳۷۷، ۳۹۶، ۳۹۸، ۴۰۸ و ج ۲، ص ۳۶.
12.بعد از ميرداماد و داماد وي، علامه مجلسي در مراة العقول، ج ۱۵، ص ۹ و ملاذ الاخيار، ج ۳، ص ۴۴۶ و يوسف بحراني در حدائق، ج۱۶، ص۲۳۶ از واژه صحي استفاده کردهاند.