تبارشناسی، مفهوم‌شناسی و ارزيابی احاديث وجوهيه - صفحه 50

«أهو أن تري له وجوهاً فتهاب الإقدام عليه».
آن است که براي قرآن وجوهي ببيند، پس ترسيده و بر آن اقدامي کند[تفسيري نکند]؟
و أيوب پاسخ داد:
نعم هذا هو (بله، معناي آن چنين است). ۱
هر چند ظاهراً اين دو موضع‌گيري، منجر به توقف در اخذ به قرآن نمي‌شود؛ چه مي‌‌توان اين دو موضع‌گيري را قابل جمع دانسته و مراد احتياط در اخذ به وجوه و حمل آنها به بهترين وجه دآن است. هر چند حديث(ب) از بند 2 بيشتر در توقف ظهور دارد.
در توضيح اين مطلب گفته شده که امت پس از پيامبرشان صلي الله عليه و آله سخت اختلاف کردند و همه به آيات قرآني استشهاد مي‌‌کنند و با نگاهي به کتاب‌هاي تفسير معلوم مي‌‌شود که کمتر آيه‌اي است که در آن وجوهي متعدد، معاني نادرست، اقوال و مذاهبي ذکر نکرده‌اند؛ امّا واجب بنابر ظاهر خبر و تأييد آيه: وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَن يعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَي الله لَهُمُ الْبُشْرَي فَبَشِّرْ عِبَادِ، ۲ بايد آن را بر احسن وجوه حمل کرد و اين معنايي ظاهر، قريب، متبادر، محفوظ به شواهد شرعي، مقرون به قواعد عربي، مطابق نفس الامر و موافق ميزان عقل و قانونش بدون تکلّف است و اين روش استدلال به آيات و روايات از سلف تا خلف است، نه اين که به مجرد رأي و نظر و استحسان عقل بدون دليل و شاهدي معتبر عقلاً و نقلاً تفسير شود، همچنان که در سخنان بدعت‌گذاران است که آيات قرآن را بر وفق آراي خود تأويل کرده تا بر اغراض فاسد و اديان باطل خود دليل بياورند و اگر آن رأي نباشد، آن تفسير براي آنها حاصل نمي‌شد.
در اين حالت:
الف. فرد داراي نظري بدعت‌آميز است و تلاش مي‌‌کند به آيه‌اي از قرآن که مي‌‌داند و مؤيد آن بدعت نيست، استناد کند و مخاطبين نيز متوجه اين امر نيستند.
ب. آيه محتمل آن معناي بدعت‌آميز باشد، امّا اگر صاحب اين بدعت و تلاشش نبود، معنايي که مؤيد بدعتش باشد، معنا نمي‌شد.
ج. فرد داراي نظري صحيح است، امّا آيه مؤيد آن نيست؛ ولي با اين وجود، تلاش مي‌‌کند آيه را به نفع نظرش معنا کند تا ديگران را نسبت به نظر خود قانع سازد.
براي مثال کسي که چيزي را بدزد و سپس آن را به مستمندي بدهد و به اين آيه استناد کند:
مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَمَن جَاءَ بِالسَّيئَةِ فَلاَ يجْزَي إِلَّا مِثْلَهَا وَهُمْ لاَيظْلَمُونَ. ۳
و ادعا کند که در مقابل يک گناه، ده ثواب کرده است و اين در حالي است که بايد گفت:

1.۱ . تاريخ مدينة دمشق، ج ‌۴۷، ص ‌۱۷۳؛ جامع بيان العلم وفضله، ج ‌۲، ص ‌۴۵.

2.۱ . سوره زمر، آيه ۱۸.

3.۱ . سوره انعام، آيه ۱۶۲.

صفحه از 55