موضوع بودن آن است. ۱
موارد زير نمونههايي از شيوه چهارم نقد مأخذ محور است.
شيخ مفيد، در نقد روايتي از واقدي، با مضمون وادار کردن مردم بر بيعت با اميرمؤمنان عليه السلام تصريح کرده است ـ که واقدي اين خبر را از عثمانيه که دشمني آشکاري با آن حضرت دارند ـ روايت کرده است. ۲
نيز وي احاديث مبني بر به سخن درآوردن فرزندان حضرت آدم عليه السلام در عالم ذر و سخن گفتن ايشان با خدا و اقرار بر پيمان الهي را از آن رو نپذيرفته است که اين احاديث از نظر وي از روايات تناسخيه است که در آن تخليط کردهاند و حق و باطل را در هم آميختهاند. ۳ در نمونهاي ديگر مفيد درباره حديثي با مضمون تمثل ابليس به شکلي قابل مشاهده براي حضرت آدم عليه السلام در بهشت ۴ ميگويد:
(اين) خبري شاذ است که اهل حشو بدان استناد ميکنند و حديثي که بر اين وصف باشد، نزد علما مطرود است. ۵
در نقد اين حديث مفيد شذوذ و استناد حشويه را عامل بي اعتباري حديث شمرده است.
4. نشان دادن قراين عدم صدور حديث
يکي از شيوههاي قابل توجه نقد حديث در آثار شيخ مفيد، گردآوري و نشان دادن قراين عدم صدور حديث است؛ قرايني که به خود حديث يا امر و فعلي که حديث ناظر به آن است، يا راوي يا منبع و يا حتي بازتابهاي عرفي صدور آن برميگردد. با توجه به تعدد و تنوع قراين قابل استناد در نقد حديث ميتوان با عنايت به آثار شيخ مفيد دسته بندي زير را ارائه کرد. البته به دليل اين که در نشان دادن عدم صدور يک روايت معمولاً از قراين متعددي استفاده شده، دستهبندي دقيق امکانپذير نيست.
1 ـ 4. نقد حديث از راه نفي بازتابهاي عرفي وجود آن
براي نمونه، شيخ مفيد در نقد حديثي با اين مضمون که اميرالمؤمنين عليه السلام در موردي حکم کرد و جواني از قوم گفت: «أخطأت يا اميرالمؤمنين. فقال عليه السلام له: صدقت أنت و أخطأت»، ۶ افزون بر نقد کلامي و محتوايي، اينگونه قراين عدم صدور را بازگو ميکند:
اگر اين حديث اصلي داشت، يا نزد يکي از محدثان معروف بود، آن مرد (گوينده کلام به حضرت) نيز شناخته ميشد و شخص و نسب و قبيله و مکانش مشهور بود و نيز آن حکمي که اين قضيه درباره آن اتفاق افتاد نزد فقها مشهور و نزد محدثان مدوّن ميشد. شناخته نشدن آن مرد و مشخص نبودن حکم و نبود آن در منابع
1.همان.
2.الجمل، ص ۶۵ . وي خود واقدي را نيز عثماني دانسته است (همان، ص ۵۳).
3.المسائل السروية، ص ۴۶ و ۴۷.
4.ر.ک : جامع البيان، ج ۱، ص ۳۳۷ به بعد.
5.المسائل العکبرية، ص ۹۵.
6.مأخذي براي اين حديث نيافتم.