دليل لفظي بر هيچ يک از آنها درست نيست. چيزي که ممکن است تا اندازهاي از لفظ خود آيه برداشت نمود و در حقيقت، آيه شريفه آن را تا حدّي تأييد ميکند، اين است که منظور از «السابقون الاولون» کسانياند که قبل از هجرت ايمان آورده و پيش از واقعه بدر مهاجرت کردند و يا به پيامبر ايمان آورده و به او منزل دادند؛ زيرا موضوع با دو وصف سابقون و اوّلون بيان شده و اسمي از اشخاص و عناوين آنها برده نشده و اين خود اشعار بر اين دارد که به خاطر هجرت و نصرت بوده که سبقت و اولويت اعتبار شده است. ۱
ب. رواياتي از خود اهل سنّت نقل شده است که مراد از «السابقون الاولون» حضرت علي، حمزه، عمار، و أبوذر، سلمان و مقداد است. ۲ طبري ميگويد:
منظور کسي است که در ايمان به خدا و رسولش از همه سبقت جسته است. ۳
همچنين در اين باب رواياتي از شيعه نيز وارد شده است. ۴ بنا بر اين، در تعيين مصداق السابقون الاوّلون جاي تأمل بيشتري است و به راحتي نميشود همانند سيوطي گفت که مقصود همه صحابه يا تعداد کثيري از صحابه است.
ج. مقصود از «مِن»در آيه «مِن» تبعيضيه است، نه بيانيه. ۵ از سياق آيات استفاده ميشود که همه آنها اين گونه نبودند، بلکه يک عده از آنان بيماردل و ضعيف بودند که تحت تأثير القائات منافقان قرار ميگرفتند؛ عدهاي ديگر فاسق بودند؛ عدهاي از ايشان کساني بودند که رسول خدا صلي الله عليه و آله از عمل آنان بيزاري ميجست و معنا ندارد خدا از کساني راضي باشد که خودش آنها را به اين عناوين ياد کرده است. ۶ بحث آيه به گواهي لفظ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ در باره سابقون بر اسلام است، نه همه مهاجر و انصار و نه همه صحابه. ۷ بنا بر اين، «من» نميتواند در اين آيه افاده عموم کند، بلکه تبعيضيه است.
د. حکم به فضيلت آن دو طايفه و خشنودي خدا از ايشان در خود آيه به ايمان و عمل صالح مقيد شده است؛ چون آيه شريفه مؤمنان را در سياقي مدح کرده که در همان سياق منافقيت را به کفر و عمل زشتشان مذمت کرده است. خداي سبحان از مهاجرين و انصار و تابعان کساني را مدح کرده که ايمان به خدا و عمل صالح داشتند و خبر ميدهد که از افراد مهاجر و انصار و تابعان راضي است و براي آنها بهشت آماده کرده و اگر در طول تاريخ مؤمناني باشند که داراي چنين متصف به چنين اوصافي باشند،
1.الميزان ج ۹، ص ۱۵۶.
2.۱ . شواهد التنزيل، ج ۱، ص ۳۳۵.
3.۱ . جامع البيان، ج ۱۱، ص ۶ .
4.۱ . بحار الأنوار، ج ۲۲، ص ۳۲۷؛ تفسير قمي، ج ۱، ص ۳۰۳؛ تفسير نور الثقلين، ج ۲، ص ۲۵۶.
5.۱ . التحرير والتنوير، ج ۱، ص ۱۹۲.
6.۱ . الميزان، ج ۹، ص۱۵۶ .
7.۱ . منشور جاويد، ج۳،ص۲۹۰، همان.