شرطة الخميس و ارزش حديث‌شناختی آن - صفحه 176

آنچه مؤلف الفهرست در باره دسته‌بندي ياران علي عليه السلام ذكر كرده است، درست همان تقسيمي است كه برقي در باره اصحاب اميرالمؤمنين آورده است. حتي او در باب وجه نام‌گذاري شرطة الخميس، همان سخن منسوب به امام عليه السلام را ـ كه برقي نقل كرده ـ تكرار كرده است. بنا بر اين، همچنان كه يكي از معاصران نيز گفته است، ۱ جاي ترديد باقي نمي‌ماند كه محمد بن اسحاق نديم اين تقسيم بندي و ديگر اطلاعات را از برقي اقتباس كرده است؛ با اين توضيح كه صدر سخن محمد بن اسحاق در باره ظهور نام شيعه به سخن برقي ارتباطي ندارد.
از اين پس مي‌بينيم كه عنوان «شرطة الخميس» به سر حدّ شهرت و حتي استفاضه مي‌رسد؛ به طوري كه مؤلفان، بويژه پديدآورندگان آثار پرشمار رجالي در سده‌هاي اخير، آن را دست به دست كرده و پياپي آن را تكرار و در باره مدلول اين اصطلاح و ارزش رجال شناختي آن اظهارنظر كرده‌اند. برخي از اين حديث‌شناسان، عضويت در شرطة الخميس را براي اعتماد به روايت يك راوي كافي دانسته‌اند. ۲ برخي ديگر، آن را حاكي از عدالت ۳ و غايت ايمان و وثاقت ۴ راوي تلقي كرده‌اند. بعضي هم معتقدند از اخبار مربوط به اين گروه مدح عظيم مستفاد مي‌گردد. ۵ حاصل سخن، آن که از نظر اين رجال‌شناسان شرطة الخميس ذيل عنوان «توثيقات عام» ۶ قابل درج است.
نگارنده در اين مقاله درصدد است، پس از بررسي دقيق اسناد و مدارك موجود و مطالعه همه جانبة آنها، معلوم كند شرطة الخميس چگونه سازماني بوده؛ وظايف و مأموريتش چه بوده است؛ از چه تعداد سرباز تشكيل شده بود؛ چند تن از آنان در شمار راويان حديث هستند و از همه مهم‌تر اين كه عبارت مزبور چه مقدار در جرح و تعديل راويان كاربرد و تأثير دارد. بديهي است در نتيجة اين پژوهش آراي رجال شناسان هم در اين باره در ترازو قرار خواهد گرفت.

معنا و مدلول شرطة الخميس

بررسي خود را در باره معناي اين تركيب اضافي از مضاف‌اليه آن آغاز مي‌كنيم. اغلب لغت‌شناسان «خميس» را به معناي «جيش» (لشكر، سپاه) دانسته ۷ و گفته‌اند: چون لشكر از پنج بخش (مقدمه، ساقه، ميمنه، ميسره و قلب) تشكيل مي‌شده است (به شرح تصوير زير) آن را خميس ناميده‌اند. ۸

1.اضواء علي عقائد الشيعة الامامية، ص۹۲.

2.الوجيزة، ص۱۰۲.

3.تعليقة علي منهج المقال، ص۲۳۳.

4.سماء المقال، ج۲، ص۲۴۶.

5.تنقيح المقال، ج۱، ص۱۹۶.

6.گفتني است كه وقتي شخص ثقه به وثاقت جمعي شهادت دهد كه فرد مورد نظر هم در ميان آنان باشد، آن را «توثيق عام» (توثيق جمعي يا همگاني) گويند. بنا بر اين، در توثيقات عام دلالت بر وثاقت به نحو تضمنّي است؛ در حالي كه وقتي شخصي ثقه به وثاقت شخص معيني شهادت دهد (توثيق خاص)، دلالت بر وثاقت به نحو مطابقي است. براي آگاهي گسترده‌تر در باره توثيقات عام و مقدار ارزش و اعتبار آن ر. ک: معجم رجال الحديث، ج۱، ص۴۹ به بعد.

7.در برخي از منابع به جاي اين كلمه، واژه «جيش» ثبت شده است كه آشكارا تصحيف به نظر مي‌رسد. (ر.ک: تاريخ الرسل و الملوك، ج۵، نسخه بدل ص۱۵۸؛ المنتظم، ج۵، ص۱۸۵؛ الاصابة، ج۲، ص۶۴).

8.الصحاح؛ النهاية؛ ابن الاثير؛ مجمع البحرين، ذيل ماده خمس. نيز: طرائف المقال، ج۲، ص۲۱۳؛ سماء المقال، ج۲، ص۲۴۵؛ الرسائل الرجاليه، ج۳، ص۳۵ ـ ۳۶.توضيح، اين كه ارتش كشورهاي متمدن به صف‌ها و دسته‌ها تقسيم مي‌شد، ولي عرب‌هاي عصر جاهلي از اين نظامات بهره‌اي نداشتند و جنگ‌هاي آنان به صورت جنگ و گريز (كرّ و فرّ) بود. پس از ظهور اسلام قوانين و مقرراتي براي جنگ ايجاد شد كه از آن جمله صف بندي لشكريان است؛ چنان كه در سوره صف در باره آن مي‌فرمايد: ان الله يحب الذين يقاتلون في سبيله صفاً كانهم بنيان مرصوص. اما روميان هنگام جنگ سپاهيان خويش را به هنگ‌ها تقسيم مي‌كردند و آن را كورتيس (kortis) مي‌خواندند و هر هنگ و دسته‌اي را به‌ صف‌هاي منظم ترتيب مي‌دادند؛ مثلاً شاه يا فرمانده كل را با پرچم‌ها و ملازمان در وسط قرار داده، آن را قلب لشكر مي‌گفتند. جلوي اين دسته، دسته ديگري بود كه غالباً از سواران تشكيل مي‌شد و آن را مقدمة الجيش يا پيشاهنگ مي‌ناميدند. طرف راست پادشاه ميمنه، طرف چپ ميسره و پشت سر ساقه نام داشت. بدين سان لشكر به پنج دسته تقسيم مي‌شد. همين كه عرب‌ها با روميان و ايرانيان به جنگ برخاستند، مانند آنان لشكريان را به دسته‌ها و صف‌ها مرتب ساختند؛ چنان كه خالد بن وليد در سال ۱۳ هجري در واقعه يرموك سپاهيان اسلام را به دسته‌ها تقسيم كرد و ابوعبيده را در قلب، عمروبن عاص و شرحبيل بن حسنه را در ميمنه و يزيد بن ابي سفيان را در ميسره قرار داد و نخستين بار عرب‌ها را با آن ترتيب آشنا ساخت و پس از وي، سعد بن ابي وقاص در سال ۱۴ هجري همان نظامات را اجرا كرد؛ اما آنان در عين حال، از صف آرايي به كلي دست برنداشتند و نظام صف‌بندي تا سال‌ها برقرار ماند تا آن كه مروان بن محمد، آخرين خليفه اموي، نظام صف‌بندي را به كلي بر هم زده، روي اصول دسته‌بندي جنگيد (ر.ک: به: تاريخ تمدن اسلام، ص۱۵۱ ـ ۱۵۳).

صفحه از 189