نقد سندی احاديث در الميزان در بوته آزمايش - صفحه 197

بدين ترتيب، علامه قرآن را در دلالت مستقل مي‌داند و روايات را نشان‌ دهندة طريقة تفسير و تعليم‌ دهندة شيوة درست بهره‌گيري از آن معرفي مي‌كند.
علامه در واقع، پس از ذكر روايات، آنان را دليل و مستند تفسير ندانسته و آنها را فقط مؤيدي بر فهم آيه مي‌داند؛ رويكردي كه در پيش مي‌گيرد، رويكردي تأييدي است. اين موارد، به روشني، نشان مي‌دهد كه از نظر ايشان تفسير? مستقل از روايات، است و روايات فقط مؤيد آن تفسير هستند. ۱
بنا بر اين، بر خلاف ديدگاهي كه از علامه در بارة روايات غيرفقهي نقل كرديم، چنين نيست كه ايشان نسبت به روايات تفسيري بي‌اعتنا باشند، بلکه در مقام عمل و به هنگام تفسير آيات شريفة قرآن، به اين‌گونه احاديث توجه جدي داشته و از آنها بهره برده است. استفادة ايشان به حدّي بوده است كه در مجموع، دو هزار و هفتاد و نه صفحه از مجموعه دوازده هزار صفحة تفسير الميزان (تقريباً يك ششم الميزان) را به خود اختصاص داده است. ۲

شيوه ذكر سند

علامه در نقل عموم روايات الميزان اهتمامي به گزارش سند آن ندارند؛ اما در مواردي به ذكر بخشي از سند مي‌پردازد. در اين زمينه مي‌گويد:
مبناي ما در اين كتاب بر اين بود كه سند احاديث را بيندازيم؛ چون مضمون حديثي كه موافق با كتاب خدا باشد، احتياجي به ذكر سند آن نيست، اما سند روايتي كه مضمون آن با قرآن تطبيق نمي‌كند، ناچار بايد سند آن ذكر شود تا اگر خواننده خواست، بتواند به تراجم احوال راويان آن مراجعه كند. ۳
علامه در مواردي تنها آخرين راوي را ـ كه از امام نقل كرده ـ نام مي‌برد؛ به عنوان نمونه در ذيل سورة انعام (آية 35)، روايتي از تفسير القمي نقل مي‌كند. در آن نقل، ابي جارود از امام ابي جعفر عليه السلام روايت مي‌كند. ۴
علماي رجال ابي جارود را غالي دانسته، در رجال ‌الكشي در بحث رجالي او آمده است:
حكي أن أبا ‌الجارود سمي سرحوباً و نسبت اليه السرحوبية من‌الزيدية سماه بذلك أبوجعفر عليه السلام و ذكر أن سرحوباً اسم شيطان أعمي يسكن البحر و كان أبوالجارود مكفوفاً أعمي القلب. ۵
علامه روايتي از بحار الأنوار مي‌آورد. در آن، اسماعيل جعفي از ابي جعفر عليه السلام نقل مي‌كند. در كنار اين دو مورد، از راويان ديگري به عنوان راوي امام باقر عليه السلام ياد مي‌كند. ۶

1.علامه طباطبايي و حديث، ص۱۱۸.

2.پژوهش‌نامة قرآن و حديث، ش۱، ص۵۶.

3.الميزان، ج۲، ص۴۵۲.

4.همان، ج۷، ص۹۶.

5.رجال ‌الكشي، ص۲۲۹.

6.الميزان، ج۱۱، ص۱۱۴.

صفحه از 209