121
مباني حجيّت آراي رجالي

ثانيا نه تنها قرينه اى بر خلاف اين ظهور عرفى و لغوى وجود ندارد ، بلكه قرائنى هم بر وفاق آن هست كه شمارش مى كنيم :
قرينه اوّل . قبلاً براى تضعيف حجّيت اين عبارت ها گفتيم كه اگر چنين اجماعى وجود داشت ، بايد در آراى رجاليان هم عصر يا قريب العصر كشّى خبرى از آن در دست باشد . در اين جا درست است كه با فرض حجّيت اين عبارت ها مى خواهيم مفاد آنها را دريابيم ؛ ولى به هر حال ، از اين واقعيت كه رجاليان ديگر سخنى از اين اجماع يا لااقل اصل مدّعاى آن را بيان نكرده اند ، نمى توان دست برداشت . اگر از اين واقعيت در نفى حجّيت اين عبارت ها چون موضوع بحث كنونى نيست ، دست برداريم ، نمى توانيم از تأثير آن در موضوع بحث كنونى چشمپوشى كنيم .
تأثير اين واقعيت در بحث كنونى اين است كه اگر مفاد اين عبارت بر قول سوم يا چهارم دلالت مى كرد ، عادتا بايستى رجالى هاى ديگر هم از آن سخنى به ميان مى آوردند . در حقيقت ، برابر قول سوم و چهارم ، براى اين افراد ، خصوصيت بارز و مهمّى پديد مى آيد كه به هيچ وجه نمى توان پذيرفت كه رجاليان از آن چشمپوشى كنند و يا حتى با توجّه به تعداد قابل توجّه اين افراد ، از آن غفلت ورزند و فقط كشّى و يا حدّاكثر شيخ طوسى از آن سخن گويند . اين در حالى است كه بنا بر اين دو قول ، هم مفاد اين ادّعا بسيار مهم و تأثيرگذار است و هم ادّعاى اجماع بر آن شده است . بنا بر اين ، اشاره نكردن ديگران به اين مطلب ، نشان مى دهد مفاد سخن ، چيزى نبوده است كه براى اين افراد ، خصوصيت بارز و تأثيرگذارى در رجال و حديث نسبت به ساير افراد برجا گذارد ، غير از صادق بودن گفتار خود اين افراد كه ديگران هم با الفاظ و تعابير مختلف آن را گفته اند . البته ممكن است الفاظ و تعابير ديگران ، فقط بر وثاقت اين افراد دلالت كند ؛ ولى از آن جا كه تفاوت يادشده در وثاقت اين افراد و صادق دانستن آنها (حكم به مطابق با واقع بودن گفتار آنها) لااقل در برخى مبانى حجّيت قول ثقه قابل اغماض است ، اشكالى پيش نمى آيد .


مباني حجيّت آراي رجالي
120

ثانيا همچنان كه نمى توان پذيرفت صحّت روايات در نزد پيشينيان فقط از جهت قرائنى غير از وثاقت راويان است ، نمى توان هم گفت كه فقط از جهت وثاقت راويان است . آنان ، مجموعه قرائن و از جمله وثاقت راوى را در مجموع اخبار صحيح درنظر مى گرفته اند ، امّا در تك تكِ اخبارى كه به صحّت آن حكم مى دهند ، ممكن است وثاقت هم به حساب آمده باشد و ممكن است نيازى به آن نباشد . آنچه بعيد مى نمايد ، اين است كه فقط از روى قرائنى غير از وثاقت راوى ، به صحّت همه اخبار حكم داده باشند ؛ ولى اين كه مجموعا حكم به صحّت را بر پايه وثاقت راوى و ساير قرائن قرار دهند ، بُعدى ندارد . ۱
امّا نقد ايشان براى وجه تمسّك به كلام شيخ طوسى در عدّة الأصول اين است كه برخلاف گفته مرحوم حاجى نورى ، سخن شيخ طوسى ارتباطى با آنچه كشّى با عنوان «تسمية الفقهاء» آورده ، ندارد . گفته شيخ طوسى ، ناظر به بحث ديگرى است كه تحت عنوان «مشايخ ثقات» در بين رجاليان معروف است . ۲اين بحث در آينده خواهد آمد و تفاوت آن با بحث اصحاب اجماع ، روشن خواهد شد .
7 . بررسى و نتيجه گيرى در اقوال . با توجّه به مجموع آنچه درباره اصحاب اجماع تا اين جا آمد و نقل شد ، به نظر مى رسد با فرض حجّيت عبارت هاى منقول از كشّى ـ كه بحث آن قبلاً گذشت ـ قول نخست درست است . براى اثبات اين نظر بايد گفت : اوّلاً ظهور لغوى و عرفى اوّلى عبارت «تصحيح ما يصحّ عن ...» ، فارغ از اصطلاحات و ذهنيات رجالى ، همين قول است ؛ زيرا در اين قول ـ چنان كه در تحليل اقوال گفتيم ـ معناى مطابقى «تصحيح» و «ما يصحّ» هر دو رعايت مى شوند . تصحيح ، يعنى صحيح و ثابت دانستن و «ما يصحّ عن ...» ، يعنى آنچه از اينان به طور صحيح به ما رسيده است كه همان قول خود آنهاست(روايت كردن) نه متن روايت.

1.همان ، ص۲۰۳ .

2.همان ، ص۲۰۴ .

  • نام منبع :
    مباني حجيّت آراي رجالي
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1383
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 43946
صفحه از 255
پرینت  ارسال به