دهد كه فقط از ثقه نقل مى كند ، نيز ممكن است با عمل و روش خود ، چنين شهادتى بدهد . اينان با عمل و روش خود ـ كه در شهادت دوم حاصل شد ـ بر عدم نقل حديث مگر از ثقه ، شهادت مى دهند .
هر سه شهادت طولى اى كه ذكر شد ، حمل بر حسّى يا قريب به حس مى شوند و در نتيجه ، مشمول ادلّه حجّيت شهادت مى گردند . امّا شهادت اوّل از شيخ طوسى ، از آن رو حمل بر حسّى مى شود كه مى دانيم وى بر گفته ها و نوشته هاى حديثى و رجالى آگاهى فراوانى دارد و احتمال دارد اين سخن خود را مستند به آگاهى حسّى خود از اين گفته ها و نوشته ها گرداند ؛ يعنى شهادت حسّى بدهد كه دانشمندان اسلامى در گفته ها و نوشته هاى خود ، چنان باورى دارند . با وجود اصالت حسّى بودن شهادات نزد عقلا ، اين شهادت هم حمل بر حسّى مى شود و داخل در حجّيت شهادت حسّى مى گردد .
امّا شهادت دوم ، حمل بر قريب به حس مى شود ، زيرا شهادت بر نحوه سلوك و رفتار اشخاص ، مانند عدالت و ساير صفات اشخاص ، مى تواند نتيجه مراوده و برخورد با اين افراد باشد ؛ يعنى دانشمندان اسلامى كه هم عصر يا قريب العصر با محمّد بن ابى عمير ، صفوان بن يحيى و بزنطى بوده اند ، مى توانند با برخورد مستقيم يا به دست آوردن حالات و رفتارهاى علمى و روايى اين افراد ، به اين نتيجه برسند كه آنها در نقل حديث ملتزم اند كه فقط از ثقه نقل كنند . اين گونه شهادت نيز مانند شهادت بر عدالت و فسق در ساير موارد شرعى ، مشمول ادلّه حجّيت شهادت عادل مى گردد . شهادت سوم نيز ـ كه شهادت فعلى است ، نه قولى ـ مشمول ادلّه حجّيت است ؛ چرا كه در شهادت حالى مانند شهادت مقالى ، اصالت حسّى بودن جارى است و حجّت مى گردد . ۱
به نظر مى رسد تقرير فوق از كلام شيخ طوسى براى دلالت بر مدّعاى اين