كلينى از آن نقل كرده است . در اين گام ، ممكن است دريابيم كه مثلاً الكافى از كتاب حلبى نقل حديث كرده است . پژوهشگرِ كتابْ محور ، براى مثال نيازمند است كه در اين گام ، خصوصيت ها و ويژگى هاى كتاب حلبى را بشناسد و بداند اين كتاب تا چه اندازه داراى اعتبار و حجّيت بوده است . حديث شناسان قديم و هم زمان يا قريب العصر با تدوين اين كتاب ، تا چه اندازه به آن مراجعه مى كرده اند و براى آنها معتبر بوده است .
اگر بتوان باشناخت كتاب هاى اوّليه حديث ، اعتبار و يا عدم اعتبار آنها را به دست آورد ، آن گاه در كنار خصوصيت هاى تك تكِ راويان حديث ، مى توان به اطمينان و وثوق قابل پذيرشى در مورد روايت دست يافت . اين كه در عصر حاضر با توجّه به فاصله زمانى ما تا زمان تدوين كننده هاى كتاب هاى حديثى تا چه اندازه مى توان به شناخت درستى از آن كتاب ها دست يافت ، مسئله مهم و قابل بحثى است ؛ ولى فوايد چنين شناختى كم نيست . ممكن است بسيارى از روايت هايى كه صرفا به دليل اشكال در هر يك از راويان آن از اعتبار ساقط مى شود ، از اين طريق حجّت و معتبر گردد . البته عكس اين هم امكان عقلى دارد ؛ ولى به نظر مى رسد با توجّه به آنچه در ضمن نقل و بررسى ادلّه گفتار اوّل از فصل دوم (اعتماد بر كتب) گفتيم ، اين نكته به دست آيد كه احتمال به دست آوردن اعتبار روايت هاى فراوان از اين طريق ، خيلى بيش از احتمال نفى روايت هاى معتبر راوىْ محور است .
توضيح اين كه گرچه ادلّه طرفداران حجّيت بسيارى از كتاب هاى حديثى موجود را نقل و رد كرديم ؛ ولى اگر يك گام از كتاب هاى حديثى مدوّن موجود (كتب اربعه و مانند آنها) عقب تر بگذاريم و منابع آن كتاب ها را مورد بحث قرار دهيم ، وضعيت اعتبار و حجّيت متفاوت مى گردد .
اگر بتوانيم اين منابع را باز توليد كنيم ، به گونه اى كه بتوان به مجموعه