وثاقت ، مذهب و بلكه نشانه هايى از ضابط بودن و نبودن در نقل ، در رجالْ مورد بررسى قرار مى گيرد.
3 . اعتماد بر شهرت
گفته شده كه با اعتماد بر شهرت مى توان از علم رجال ، بى نياز بود . توضيح اين كه اگر بگوييم هر روايتى كه مشهور به آن عمل كرده اند ، حجّت است ، ديگر نياز نداريم كه وضعيت راويان هر روايتى را بررسى كنيم ؛ زيرا در اين صورت ، معيار حجّيت ، عمل مشهور مى شود نه وثاقت يا عدالت يا وصف ديگرى براى راويان .
در پاسخ به اين دليل گفته اند : شناسايى شهرت در هر مسئله اى مشكل است ؛ زيرا برخى مسائل ، اصلاً در سخنان فقها مطرح نشده است . در برخى مسائل هم شهرت در هيچ طرف وجود ندارد و در برخى ديگر ، يك طرف مشهور و طرف ديگر ، مشهورتر است . ۱
به علاوه ، حجّيت شهرت براى اين كه معيار اعتماد بر صدور روايات قرار گيرد ، در جاى خود در اصول فقه مورد نقد قرار گرفته است .
4 . عدم امكان احراز عدالت از اقوال رجاليان
نقل كرده اند آنچه اكنون عملاً در مراجعه به رجال رخ مى دهد ، رجوع به كتاب هاى رجالى اى است كه در آنها ويژگى هاى راويان بيان شده است . صاحبان اين كتاب ها نيز گفته هاى خود را از كتاب هاى پيش از خود برگرفته اند . به اين شيوه نمى توان عدالت معتبر در نقل روايت را به دست آورد ؛ زيرا اوّلاً از قبيل شهادت به كتابت است و ثانيا از قبيل شهادت فرع است . ۲ اين دو نوع شهادت ، شرعا حجّت نيست . بويژه در اين جا شهادت فرع به گونه اى است كه اصل آن هم بر ما معلوم نيست ؛