برخى از اين استدلال پاسخ داده اند كه اوّلاً روايت ، در صدد حصر راه هاى اثبات نيست ؛ زيرا راه هاى مسلّم ديگرى هم هست كه ذكر نشده است (مانند استصحاب و خبر صاحب يد) . ثانيا روايت ، ضعف سند دارد . ۱ ثالثا بيّنه در روايت به معناى چيزى است كه با آن بيان حاصل مى شود و حجّت است ؛ امّا اين كه چه چيزى حجّت است ، در روايت نيامده كه يك يا دو شاهد عادل يا ثقه هم كافى است . ۲
بنا بر اين ، دسته دوم از روايات است كه مى تواند مستند نفى حجّيت خبر ثقه در موضوعات قرار گيرد ؛ ولى اين دسته نيز بر فرض الغاى خصوصيت در آن حجّت است ، كه در اين صورت الغاى خصوصيت در دسته اوّل نيز امكان پذير است و دو دسته ، متعارض و متساقط خواهند شد و نتيجه ، همان رجوع به همان ادلّه عام پيش گفته در حجّيت خبر واحد است كه شامل خبر دادن از موضوعات هم مى شود .
5 . پيگيرى و تكميل سخن
با توجّه به مطالب گفته شده ، به عنوان يك مبناى حجّت و معتبر براى آراى رجالى ، فقط درصورتى مى توان به ادلّه خبر واحد تكيه كرد كه همه شرايط گذشته وجود داشته باشد .
از آن جا كه اثبات اوصاف و احوال راويان ، تنها به عنوان يك موضوع شرعى مى تواند مشمول اين ادلّه باشد ، بحث هايى كه در خصوص شرايط حجّيت خبر واحد در موضوعات گذشت نيز در آن جارى است .
البته حاصل بررسى نگارنده اين است كه در شرايط حجّيت ، تفاوتى بين خبر واحد در موضوعات و احكام ، وجود ندارد . بنا بر اين ، هر كجا شرايط ديگر تمام باشد ، مى توان در اثبات اوصاف و احوال راويان و بلكه هر خصوصيت ديگر رجالى (مثلاً مربوط به كتب) به خبر ثقه اعتماد كرد .