يا خودْ شاهد بدون واسطه (و شبيه به آن) بوده اند يا سند معتبر به چنان شاهدهايى داشته اند . بنا بر اين ، سخن آنها از باب شهادت است ، نه خبرويت و اجتهاد درموضوع ؛ ۱ ولى اين نكته به هيچ وجه نمى تواند سخن آنها را داخل در باب شهادت و اِخبار كند . درست است كه آنها قطعا در اظهارنظرهاى خود از كتاب هاى معروف متعدّد زمان خود استفاده كرده اند ؛ ولى اين غير از نقل و اِخبار از آن كتاب هاست . اين درست به آن مى مانَد كه بگوييم چون مجتهدان آن زمان ، فتواهاى خود را بر اساس احاديث و روايات مدوّن در كتاب هاى معروف و مشهور صادر كرده اند ، پس فتواى آنها براى ما حجّت است . البته برخى با شرايطى همين سخن را هم گفته اند ؛ ولى اوّلاً صاحبان آن ادّعا (ادّعاى شهادت يا اِخبار بودن قول شيخ طوسى و نجاشى در رجال) اين گفته را قبول ندارند ، و ثانيا اين گفته هم در جاى خود ، صحيح به نظر نمى رسد .
حداكثر چيزى كه مى توان گفت ، اين است كه فتاواى قدمايى مانند شيخ صدوق ، شيخ مفيد يا حتّى شيخ طوسى دركتاب هاى صرفا فتوايى (مانند النهاية) ، بعضا متن روايات است ، به اين معنا كه عبارت ها را از كتاب هاى روايى اخذ كرده اند ؛ ولى مگر هر عبارتى كه در كتاب هاى روايى هست ، براى ما حجّت است؟ بايد قرائن خارجى و داخلى آن ديده شود ، سند آن بررسى گردد ، معارض آن بررسى شود و ... تنها مطلبى كه هست ، امكان دارد از چندين مورد اتّفاق فتواى قدما بر حكمى ـ بويژه اگر روايتى هم در آن مورد نباشد ـ به دست آوريم كه مفاد آن فتوا از اصول مسلّم يا به اصطلاح از «اصول متلقاة» بوده است .
البته اين روند نيز خود يك اجتهاد است كه با مبنايى حاصل شده و ممكن است در رجال هم اجرا شود ؛ ولى اين كجا و اعتماد بر هر يك از توثيق ها و تضعيف ها كجا؟ كسى كه بر تك تكِ توثيق ها و تضعيف هاى كسانى چون شيخ طوسى و