ينتحلون المذاهب الفاسدة وإن كانت كتبهم معتمدة ... ۱
هنگامى كه از هر يك از مصنّفان و صاحبان اصول ياد مى كنم ، لازم است به آنچه درباره او به عنوان جرح و تعديل گفته شده ، اشاره كنم و اين كه : آيا بر روايت او مى توان اعتماد كرد يا نه؟ همچنين بايد اعتقادات او را بيان كنم كه آيا موافق با حق است يا مخالف با آن ؛ چرا كه بسيارى از مصنّفان اصحاب ما و صاحبان اصول ، پيرو مذاهب فاسدند ، اگرچه كتاب هاى آنها مورد اعتماد باشد ... .
اگر شيخ طوسى در الرجال ، صرفا خود را ناقل و راوى مى دانست ، قاعدتا در اين جا مى گفت : «لازم است آنچه را درباره او روايت شده ، نقل كنم» ؛ امّا به جاى چنين گفته اى يا مانند آن ، مى گويد : «به آنچه درباره او به عنوان جرح و تعديل گفته شده (ما قيل فيه ...)» اشاره مى كنم و بلا فاصله بعد از آن مى گويد : «و اين كه آيا مى توان بر روايت او اعتماد كرد يا نه؟ (وهل يعول على روايته؟)» .
اين سخنِ يك كارشناس و خبره است ، نه يك ناقل و راوى . البته كارشناس و خبره در يك علم بايد به گفته هاى پيشينيان خود ، كمال توجّه را داشته باشد ؛ امّا نظر و رأى ، از آنِ خود اوست كه پس از نظر و دقّت در آن گفته ها ، اساس مبانى خود ، ارائه مى نمايد . اشاره به «مذاهب فاسد» نيز نشانِ ديگرى از نظر كارشناسى شيخ طوسى در اين كتاب (الفهرست) است كه ضمن آن به يكى از مبانى خود اشاره مى كند و آن اين كه فساد مذهب ، منافاتى با معتبر بودن كتاب شخص ندارد .
امّا در مورد نجاشى كه نسبت به شيخ طوسى در توثيق ها و تعديل ها بيشتر از پيشينيان خود نقل مى كند ، باز هم برداشت كلّى نگارنده اين سطور اين است كه به عنوان كارشناس و خبره نظر مى دهد ، نه اين كه ناقل و راوى باشد تا معامله شاهد يا راوى با سخنان او بشود ، چرا كه : اوّلاً در غالب موارد ، وى نيز بدون