ثقة نعتمد عليه .
ثقه است و بر او اعتماد مى كنيم.
سپس قول ابن غضائرى را درباره او مى آورد كه مى گويد :
ليس حديثه بالنقى ، يضطرب تارة ويصلح اُخرى ويروى عن الضعفا كثيرا ويجوز أن يخرّج شاهدا .
حديث او پيراسته نيست . گاهى مضطرب و گاهى درست است . از ضعفا زياد نقل مى كند و مى توان روايت او را به عنوان شاهد [ نه دليل ] آورد .
سپس مى گويد كه قوى تر نزد من ، پذيرش روايت اين شخص است ؛ چرا كه شيخ طوسى و نجاشى درباره او شهادت به وثاقت داده اند . ۱
البته توثيق شيخ طوسى را در اين جا نياورده است ، ولى ظاهرا منظور توثيقى است كه شيخ درباره او در الفهرست آورده است . ۲ همچنين سخن ابن غضائرى را منافى با وثاقت او نمى داند ؛ بلكه ناظر به احاديث موجود از وى تلقّى مى كند . از همين روست كه به نقل از كشّى از محمّد بن مسعود مى آورد كه اسماعيل بن مهران ، گرچه متّهم به غلو شده ، ولى اين اتّهام درست نيست و او ثقه ، نيك و فاضل است . ۳
در باره ابان بن ابى عياش ، پس از نقل تضعيف شديد اللحن ابن غضائرى ، مدح على بن احمد عقيقى را درباره او مى آورد كه گفته است : مردى متعبّد و نورانى بوده است . آن گاه با وجود نقل سخن شيخ طوسى در تضعيف او ـ كه به تضعيف ابن غضائرى افزوده مى شود ـ در نهايت نظر به توقّف در روايات او مى دهد .همان ، ص206 .
درباره داوود بن كثير رقّى ، ابتدا توثيق شيخ طوسى را مى آورد . سپس دو روايت در مدح او نقل مى كند . آن گاه به نقل از كشّى ـ كه خود ناقل روايت هاى مدح