معروف بودن او نزد رجاليان از يك سو ، و عدم نقل جرح و مذمّتى درباره او از سوى ديگر ، به مقبول بودن و حجّت بودن روايت وى (در صورت نداشتن معارض) حكم مى دهد . او در شرح حال احمد بن اسماعيل بن سمكة بن عبد اللّه ، ضمن عباراتى كه به شيوه معمول خود از نجاشى گرفته ، ۱ مى گويد :
از اهل فضل و ادب و دانش بوده و ابوالفضل محمّد بن حسين بن عميد ، نزد او به قرائت ، شاگردى كرده است . كتاب هايى چند دارد كه مانند آنها تأليف نشده است . [ پدر ] اسماعيل بن عبد اللّه از اصحاب محمّد بن ابى عبد اللّه برقى بوده و نزد او دانش آموخته است . از كتاب هاى او كتاب عبّاسى را مى توان نام بُرد كه كتاب بزرگى در حدود ده هزار ورقه مى شود و در تاريخ خلفا و عبّاسيان نوشته شده و مانند ندارد . اينها خلاصه چيزى است كه درباره اين شخص به دست رسيده است و هيچ يك از علماى ما در وثاقت او سخن نگفته اند ، چنان كه جرح و نكته منفى اى هم درباره او روايت نشده است . بنا بر اين ، قبول روايت او در صورتى كه معارضى نداشته باشد ، صحيح به نظر مى رسد . ۲
اين مبنا ، با مقدّماتى كه آمد ، غير از مبناى ساده «أصالة العدالة» است كه احيانا به برخى از قدما هم نسبت مى دهند . در اين مبنا در واقع ، شهرت داشتن و معروف بودن شخص در نزد آشنايان با رجال ، تراجم و سند احاديث ، نقش مهمّى دارد . اگر چنين شهرتى نباشد ، به صِرف در دست نبودن جرحى درباره شخص ، نمى توان به عدالت يا وثاقت او حكم داد . يك شاهد براى اين كه مبناى علامه حلّى در اين موارد ، همان اصالة العداله نيست ، سخنى است كه در باره برخى از راويان ديگر دارد . وى درباره حسن بن سيف بن سليمان تمّار ،