دلالتى ندارد . آنچه او مى گويد ، اين است كه در كتاب ، آثار صحيح به گونه اى كه نياز به دانش دين را بر آورده سازد ، وجود دارد و اين غير از آن ادّعاست . امّا اين كه معيارى براى تمييز صحيح از غير صحيح ارائه نداده ، دليل نمى شود كه اين ادّعا را به او نسبت دهيم ؛ چرا كه معيارهاى تمييز صحيح از غيرصحيح ، چه به اصطلاح قدما و چه به اصطلاح متأخّران ، امرى است كه هر خواننده و استفاده كننده اى از كتاب بايد در جاى خود فراگيرد . اصولاً لازمه استفاده از هر كتاب علمى ، طى كردن برخى مراحل علمى است تا بتوان بهره لازم را بُرد . بنا بر اين ، كلينى به عنوان محدّث و حتى مفتى ، دليلى ندارد كه در كتاب خود ، معيارهاى تمييز حديث صحيح از غيرصحيح را هم ذكر كند ، هرچند در كنار برخى احاديثى كه به نظر او حجّت اند ، يك يا چند حديث غير حجّت در نظر خود را هم به عنوان مؤيّد بياورد و يا اين كه به جهت اثبات نكته اى ، چند حديثى را كه هر يك به تنهايى حجّت نيست ، بياورد .
ثانيا توصيفات مؤلّف ، بر اين كه همه روايات كتاب از نظر او صحيح و معتبرند، هيچ دلالتى ندارد ؛ چرا كه مى توان كتابى را در هر علمى كافى و شافى و جامع دانست ، در حالى كه در آن احتمالاً مطالب نادرست هم وجود دارد . همين كه بتوان از كتاب استفاده هاى فراوان بُرد ، براى توصيف عرفى به چنين صفاتى كافى است . ۱
ثالثا مراد از اين كه كتاب ، حيرت مخاطب را برطرف مى كند ، اين نيست كه الزاما همه روايات آن معتبر است . همين كه روايات را همراه با اسناد آنها آورده و براى موارد تعارض هم مخاطب را به برخى روايات مربوط به حلّ تعارض ارجاع داده ، ۲ به علاوه قرائن مختلفى كه مى توان در ابواب مختلف به دست آورد ، كافى است تا رفع حيرت شود . تأييد اين مطلب را مى توان از روى تعابيرى كه كلينى براى
1.بحوث فى فقه الرجال ، ص۱۵۱ .
2.فاعلم يا أخى أرشدك اللّه إنّه لا يسع أحدا تمييز شيء مما اختلف الرواية فيه عن العلماء عليهم السلام برأيه الاّ على ما اطلقه العالم عليه السلام بقوله «أعرضوها على كتاب اللّه فما وافي كتاب اللّه ـ عزّ وجلّ ـ فخذوه ...» وقوله عليه السلام : «دعوا ما وافق القوم ...» . (الكافى ، ج۱ ، ص۸)