مالى كه ديوان دولت عباسى از او مطالبه مى كرد به حبس افتاد، شلمغانى دعوت خويش را آشكار ساخت و جناب حسين بن روح در ذيحجة الحرام همين سال 312 از محبس به امر حضرت حجت عليه السلام توقيعى در لعن او صادر فرمودند و جهت انتشار در ميان طايفه اماميه پيش ابو على محمد به همّام بن سهيل بن بيزان اسكافى بغدادى كه يكى از بزرگان مشايخ اماميه بوده فرستادند كه در كتاب غيبه شيخ الطائفه و احتجاج با كمى اختلاف، درج گرديده و نقل سطورى از آن در اين مقام بجا است: «عرّف (اطال اللّه بقاك وعرفك اللّه الخير كله وختم به عملك) من تثق بدينه وتسكن الى نيته من اخواننا ادام اللّه سعادتهم بانّ محمد بن على المعروف بالشلمغانى عجل اللّه له النقمة ولا امهله قد ارتدّ عن الاسلام وفارقه والحد فى دين اللّه وادّعى ما كفر معه بالخالق ... لعنّاه عليه لعائن اللّه ... انّنا فى التوقى والمحاذرة منه على مثل ما كنّا عليه ممّن تقدمه من نظرائه من الشريعى والنميرى والهلالى والبلالى وغيرهم ...».
ـ (خداى تعالى عمرت را دراز كند و با همه خيرات آشنايت سازد و خاتمه خير به شما موهبت فرمايد) به برادران مان آنانى كه به دين و نيت خير آنها اطمينان دارى اعلام كن كه محمد بن على معروف به شلمغانى «خداى تعالى هر چه زودتر نقمت خود را بر وى نازل كند و مهلتش ندهد» مرتد گرديده ما او را لعنت كرده ايم لعنت هاى خدا بر او باد ... ما در تبرى از او همانند تبرّى از امثال وى: شريعى و نميرى و هلالى و بلالى كه قبلاً الحاد ورزيدند مى باشيم ...
در آخر سال هاى حبس جناب حسين بن روح، اين توقيع مبارك انتشار كامل يافته بود، شيعيان بغداد از وى تبرّى جستند و لعن و طرد وى از ناحيه مقدسه، در مجالس
و محافل نقل مى شد و كوشش وى براى متقاعد كردن اماميه به جايى نرسيد و بالاخره نفرين امام عليه السلام همانند اخگرى سوزان به بدترين وجهى او و طرفدارانش را به هلاكت رساند و طبق دستور قضات دولت عباسى در سه شنبه 29 ذيقعده سال 322 شلمغانى و ابن ابى عون را بعد از شكنجه با تازيانه، گردن زدند و سپس اجساد پليدشان را
به دار آويختند و بعد از نمايش عبرت انگيز، جسدشان را سوزانده و خاكسترشان را به