۲۸۶.محمد حسن، از سهل بن زياد، از حمزة بن محمد روايت كرده است كه گفت: عريضه اى به خدمت امام موسى كاظم عليه السلام نوشتم و او را از جسم و صورت كه مشبهه مى گويند، سؤال نمودم. حضرت در جواب نوشت كه:«پاك و منزه است آن كه چيزى مانند او نيست. و آن جناب، نه جسم است و نه صورت».
و محمد بن ابى عبداللّه همين را روايت كرده است، مگر آن كه گفته: به سوى آن مرد نوشتم (و آن مرد را نام نبرده، وليكن مراد آن حضرت است).
۲۸۷.محمد بن حسن، از سهل بن زياد، از محمد بن اسماعيل بن بَزيع، از محمد بن زيد روايت كرده است كه گفت: به خدمت حضرت امام رضا عليه السلام رسيدم كه او را از توحيد خدا سؤال كنم. آن حضرت از بر فرمود و من نوشتم كه:«هر ستايش و سپاسى كه بود و هست و خواهد بود، ثابت است از براى خدا كه چيزها را شكافته و به ديد آورده، از كتم عدم به صحراى وجود؛ به ديد آوردنى بدون ماده و مثال و نمونه، و آنها را اختراع فرموده و از سر نو پيدا نموده؛ اختراعى بدون علت و صورت، به قدرت و حكمت خويش، نه آنها را از چيزى آفريده كه اختراع باطل شود و نه به جهت علتى خلق فرموده كه ابتداع صحيح نباشد (چه اختراع از نو چيزى پيدا كردن، و ابتداع چيز نو آوردن است). آفريده آنچه را كه خواسته، به آن كيفيتى كه خواسته، در حالتى كه متوحد و تنها است در اين آفرينش، به جهت اظهار درست كردارى و حقيقت پروردگارى خويش.
عقل ها او را ضبط نمى توانند نمود، و خيال ها به او نمى رسد، و ديدها او را درنيابند، و اندازه به او احاطه نمى كند. عبارت و سخن، در نزد بيان وصف او عاجز و درمانده، و ديدها در نزد او كند و وامانده، و گردش صفات در او گمراه شده و راهى نجسته است. در پرده رفته بى پرده اى كه از نظرها دور باشد، و پنهان شده بى پوششى كه مستور باشد؛ چه در عين خفا، كمال ظهور دارد، و معروف است بدون ديدن، و موصوف است به غير صورت، و منعوت است به غير جسم، كه نه جسم است و نه صورت. نيست خدايى مگر خداى بزرگوار عظيم الشأن كه برتر از همه يا بلند مرتبه است».