125
تحفة الأولياء ج2

۸۴۰.احمد، از محمد بن على، از حسن بن جَهم روايت كرده است كه گفت: با امام رضا عليه السلام نشسته بودم كه پسر خويش را طلبيد و آن حضرت طفل خُردى بود، پس او را در دامن نشانيد و فرمود كه:«او را برهنه كن و پيراهنش را بكن». چون پيراهن او را كندم، فرمود: «در ميانه دو شانه او نظر كن». پس نظر كردم، ناگاه ديدم كه: در يكى از شانه هاى او چيزى بود مانند مهر كه در گوشت فرو رفته بود. بعد از آن فرمود كه: «آيا اين را مى بينى؟ مثل اين علامت در همين موضع، از شانه پدرم عليه السلام بود».

۸۴۱.از او، از محمد بن على، از ابويحيى صنعانى روايت است كه گفت: در خدمت ابوالحسن حضرت امام رضا عليه السلام بودم كه پسرش ابوجعفر عليه السلام را آوردند و آن حضرت طفل خُردى بود. حضرت فرمود كه:«اين مولودى است كه فرزندى متولّد نشده كه بركتش بر شيعيان ما از او عظيم تر باشد».

۸۴۲.محمد بن يحيى، از احمد بن محمد، از صفوان بن يحيى روايت كرده است كه گفت: به خدمت امام رضا عليه السلام عرض كردم كه: از تو سؤال مى كرديم پيش از آن كه خدا ابوجعفر را به تو ببخشد، و تو مى فرمودى كه خدا تو را پسرى خواهد بخشيد، پس خدا آن را به تو بخشيد، و چشم هاى ما را روشن گردانيد. و خدا به ما ننمايد آن روزى را كه تو نباشى، پس اگر واقعه اى اتّفاق افتد، به سوى كى پناه بريم؟ حضرت به دست خود به جانب ابوجعفر اشاره فرمود و ابوجعفر در پيش روى آن حضرت ايستاده بود. عرض كردم كه: فداى تو گردم، اينك پسر سه ساله است. فرمود كه:«از اين خُرد سالى به او چه زيان مى رسد؛ زيرا كه عيسى به حجّت بر پا شد و حال آن كه او پسر سه ساله بود».

۸۴۳.حسين بن محمد، از معلّى بن محمد، از محمد بن جمهور، از معمّر بن خلّاد روايت كرده است كه گفت شنيدم: از اسماعيل بن ابراهيم كه به حضرت امام رضا عليه السلام عرض مى كرد كه: در زبان پسرم سنگينى هست، و من فردا او را به خدمت تو مى فرستم كه دست بر سر او بمالى و برايش دعا كنى؛ زيرا كه او غلام تو است. حضرت فرمود كه:«او غلام ابوجعفر است، و من فردا ابوجعفر را به سوى او مى فرستم».


تحفة الأولياء ج2
124

۸۴۰.أَحْمَدُ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْجَهْمِ ، قَالَ :كُنْتُ مَعَ أَبِي الْحَسَنِ عليه السلام جَالِساً ، فَدَعَا بِابْنِهِ وَ هُوَ صَغِيرٌ ، فَأَجْلَسَهُ فِي حِجْرِي ، فَقَالَ لِي : «جَرِّدْهُ ، وَ انْزِعْ قَمِيصَهُ». فَنَزَعْتُهُ ، فَقَالَ لِيَ : «انْظُرْ بَيْنَ كَتِفَيْهِ» فَنَظَرْتُ ، فَإِذَا فِي أَحَدِ كَتِفَيْهِ شَبِيهٌ بِالْخَاتَمِ ، دَاخِلٌ فِي اللَّحْمِ ، ثُمَّ قَالَ : «أَ تَرى هذَا ؟ كَانَ مِثْلُهُ فِي هذَا الْمَوْضِعِ مِنْ أَبِي عليه السلام » .

۸۴۱.عَنْهُ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ ، عَنْ أَبِي يَحْيَى الصَّنْعَانِيِّ ، قَالَ :كُنْتُ عِنْدَ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا عليه السلام ، فَجِيءَ بِابْنِهِ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام وَ هُوَ صَغِيرٌ ، فَقَالَ : «هذَا الْمَوْلُودُ الَّذِي لَمْ يُولَدْ مَوْلُودٌ أَعْظَمُ بَرَكَةً عَلى شِيعَتِنَا مِنْهُ» .

۸۴۲.مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيى ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيى ، قَالَ :قُلْتُ لِلرِّضَا عليه السلام : قَدْ كُنَّا نَسْأَلُكَ قَبْلَ أَنْ يَهَبَ اللّهُ لَكَ أَبَا جَعْفَرٍ عليه السلام ، فَكُنْتَ تَقُولُ : «يَهَبُ اللّهُ لِي غُـلَاماً» فَقَدْ وَهَبَهُ اللّهُ لَكَ ، فَأَقَرَّ عُيُونَنَا ، فَـلَا أَرَانَا اللّهُ يَوْمَكَ ، فَإِنْ كَانَ كَوْنٌ ، فَإِلى مَنْ ؟ فَأَشَارَ بِيَدِهِ إِلى أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام وَ هُوَ قَائِمٌ بَيْنَ يَدَيْهِ ، فَقُلْتُ : جُعِلْتُ فِدَاكَ ، هذَا ابْنُ ثَـلَاثِ سِنِينَ ؟ فَقَالَ : «وَ مَا يَضُرُّهُ مِنْ ذلِكَ ، فَقَدْ قَامَ عِيسى عليه السلام بِالْحُجَّةِ وَ هُوَ ابْنُ ثَـلَاثِ سِنِينَ» .

۸۴۳.الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ ، عَنْ مُعَمَّرِ بْنِ خَلَادٍ ، قَالَ :سَمِعْتُ إِسْمَاعِيلَ بْنَ إِبْرَاهِيمَ يَقُولُ لِلرِّضَا عليه السلام : إِنَّ ابْنِي فِي لِسَانِهِ ثِقْلٌ ، فَأَنَا أَبْعَثُ بِهِ إِلَيْكَ غَداً تَمْسَحُ عَلى رَأْسِهِ وَ تَدْعُو لَهُ ؛ فَإِنَّهُ مَوْلَاكَ ، فَقَالَ : «هُوَ مَوْلى أَبِي جَعْفَرٍ ؛ فَابْعَثْ بِهِ غَداً إِلَيْهِ» .

  • نام منبع :
    تحفة الأولياء ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : مرادی، محمد
    تعداد جلد :
    4
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 119728
صفحه از 856
پرینت  ارسال به