155
تحفة الأولياء ج2

۸۷۷.على، از ابوعبداللّه بن صالح و احمد بن نضر، از قنبرى (كه مردى است از فرزندان قنبر بزرگ) مولاى ابوالحسن حضرت امام رضا عليه السلام ، روايت كرده است كه گفت:قصّه جعفر بن على (كه مشهور است به جعفر كذّاب) در ميان آمد، پس قنبرى او را مذمّت كرد. و احمد مى گويد كه: به قنبرى گفتم كه غير جعفر، كسى است كه وارث حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام باشد؟ گفت كه وارث آن حضرت، پسر اوست. گفتم: آيا او را ديده اى؟ گفت: من او را نديده ام، وليكن غير من او را ديده. گفتم كه: كى او را ديده؟ گفت كه: جعفر او را دو مرتبه ديده و او را در باب آن حضرت حديث و سخنى است (و ظاهر اين است كه در ميان قول احمد و قنبرى، چيزى افتاده باشد و آن، همان است كه مذكور شد، يا چون ظهورى داشته، ذكر نشده. و امّا آنچه در كافى مذكور است، خفايى دارد).

۸۷۸.على بن محمد، از ابومحمد وجْنائى روايت كرده است كه خبر داد از آن كه آن حضرت را ديد كه از خانه بيرون آمد، ده روز پيش از آنچه حادث شد (كه عبارت است از وفات امام حسن عسكرى عليه السلام ، يا تفحّص و جست وجوى آن حضرت و وقوع غيبت صغرى، يا بيرون آمدن از خانه) و حال آن كه مى گفت:«خداوندا، به درستى كه تو مى دانى كه اين خانه، يا بقعه اى كه دشمن مرا از آن بيرون مى كند، از جمله دوست ترين خانه ها و بقعه ها است در نزد من. و اگر نه اين بود كه دشمن مرا بيرون مى كند، بيرون نمى رفتم». يا سخنى فرمود كه اين مانند آن است.

۸۷۹.على بن محمد، از على بن قيس، از بعضى از شِحنه۱شهر (يا كاركنان ديوان و لشكريان) روايت كرده است كه گفت: در اين نزديكى، سيما(ى غلام جعفر كذّاب، يا خليفه) را مشاهده كردم در سُرّ من رأى، كه خانه امام حسن عسكرى عليه السلام را شكست. پس صاحب الامر بيرون آمد و طبرزينى در دستش بود، و به سيما فرمود كه:«چه مى كنى در خانه من؟» سيما گفت كه: جعفر كذّاب گمان كرده كه پدر تو از دنيا رفت و او را فرزندى نيست. اگر اين خانه خانه تو است، من از آن بيرون مى روم و از آن خانه بيرون رفت.
على بن قيس مى گويد كه: بعد از آن، خادمى از خادمان كه در آن خانه بودند، بيرون آمد، و من او را از اين خبر سؤال كردم.گفت كه:كى تو را به اين خبر داد؟ گفتم كه: بعضى از لشكريان خليفه يا شِحنه شهر مرا خبر داد. گفت: نزديك نيست كه چيزى بر مردم پوشيده شود.

1.شِحنه، به كسى گفته مى شود كه حاكم و پادشاه او را براى ضبط امور و سياست مردم در شهر نصب نمايد. نگهبان و عسس و نايب، و حاكم نيز معنا مى دهد.


تحفة الأولياء ج2
154

۸۷۷.عَلِيٌّ ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللّهِ بْنِ صَالِحٍ وَ أَحْمَدَ بْنِ النَّضْرِ ، عَنِ الْقَنْبَرِيِّ ـ رَجُلٍ مِنْ وُلْدِ قَنْبَرٍ الْكَبِيرِ ـ مَوْلى أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا عليه السلام ، قَالَ :جَرى حَدِيثُ جَعْفَرِ بْنِ عَلِيٍّ ، فَذَمَّهُ ، فَقُلْتُ لَهُ : فَلَيْسَ غَيْرُهُ ، فَهَلْ رَأَيْتَهُ ؟ فَقَالَ : لَمْ أَرَهُ ، وَ لكِنْ رَآهُ غَيْرِي ، قُلْتُ : وَ مَنْ رَآهُ ؟ قَالَ : قَدْ رَآهُ جَعْفَرٌ مَرَّتَيْنِ ، وَ لَهُ حَدِيثٌ .

۸۷۸.عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنْ أَبِي مُحَمَّدٍ الْوَجْنَائِيِّ ، أَنَّهُ أَخْبَرَنِي عَمَّنْ رَآهُ ، أَنَّهُ خَرَجَ مِنَ الدَّارِ قَبْلَ الْحَادِثِ بِعَشَرَةِ أَيَّامٍ ، وَ هُوَ يَقُولُ :«اللّهُمَّ ، إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّهَا مِنْ أَحَبِّ الْبِقَاعِ لَوْ لَا الطَّرْدُ». أَوْ كَـلَامٌ هذَا نَحْوُهُ .

۸۷۹.عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ قَيْسٍ ، عَنْ بَعْضِ جَـلَاوِزَةِ السَّوَادِ ، قَالَ :شَاهَدْتُ سِيمَا آنِفاً بِسُرَّ مَنْ رَأى وَ قَدْ كَسَرَ بَابَ الدَّارِ ، فَخَرَجَ عَلَيْهِ وَ بِيَدِهِ طَبَرْزِينٌ ، فَقَالَ لَهُ : «مَا تَصْنَعُ فِي دَارِي ؟» . فَقَالَ سِيمَا : إِنَّ جَعْفَراً زَعَمَ أَنَّ أَبَاكَ مَضى وَ لَا وَلَدَ لَهُ ، فَإِنْ كَانَتْ دَارَكَ ، فَقَدِ انْصَرَفْتُ عَنْكَ ، فَخَرَجَ عَنِ الدَّارِ .
قَالَ عَلِيُّ بْنُ قَيْسٍ : فَخَرَجَ عَلَيْنَا خَادِمٌ مِنْ خَدَمِ الدَّارِ ، فَسَأَلْتُهُ عَنْ هذَا الْخَبَرِ ، فَقَالَ لِي : مَنْ حَدَّثَكَ بِهذَا ؟ فَقُلْتُ لَهُ : حَدَّثَنِي بَعْضُ جَـلَاوِزَةِ السَّوَادِ ، فَقَالَ لِي : لَا يَكَادُ يَخْفى عَلَى النَّاسِ شَيْءٌ .

  • نام منبع :
    تحفة الأولياء ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : مرادی، محمد
    تعداد جلد :
    4
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 128666
صفحه از 856
پرینت  ارسال به