175
تحفة الأولياء ج2

۸۹۸.على بن ابراهيم، از پدرش، از حنان بن سَدير، از معروف بن خَرّبوذ، از امام محمد باقر عليه السلام روايت كرده است كه فرمود:«جز اين نيست كه ما چون ستارگان آسمانيم، در هر زمان كه ستاره اى فرو رود، ستاره ديگر برآيد، تا آن وقت كه به انگشتان خود اشاره نماييد و گردن هاى خويش را كج كنيد (كه كنايه است از شهرت و زيادت)، خدا ستاره شما را از شما غايب گرداند. پس پسران عبدالمطّلب با هم برابر شوند، كه شناخته نشوند كه كدام كدام اند، و امام، از غير امام معلوم نشود، و چون ستاره شما برآيد، پروردگار خود را ستايش كنيد».

۸۹۹.محمد بن يحيى، از جعفر بن محمد، از حسن بن معاويه، از عبداللّه بن جَبله، از عبداللّه بن بُكير، از زراره روايت كرده است كه گفت: شنيدم از امام جعفر صادق عليه السلام كه مى فرمود:«قائم عليه السلام را غيبتى خواهد بود، پيش از آن كه قائم شود». عرض كردم: چرا غائب مى شود؟ فرمود: «زيرا كه مى ترسد» و به دست خود به شكمش اشاره فرمود (و مقصود آن حضرت كشته شدن بود، يعنى: مى ترسد كه او را بكشند).

۹۰۰.على بن ابراهيم، از پدرش، از ابن ابى عُمير، از ابو ايّوب خرّاز، از محمد بن مسلم روايت كرده است كه گفت: شنيدم از امام جعفر صادق عليه السلام كه مى فرمود:«اگر شما را از صاحب اين امر، غيبتى برسد، آن را انكار مكنيد».

۹۰۱.حسين بن محمد و محمد بن يحيى، از جعفر بن محمد، از حسن بن معاويه، از عبداللّه بن جَبَله، از ابراهيم بن خلف بن عَبّاد أنماطى، از مفضّل بن عمر روايت كرده است كه گفت: در خدمت امام جعفر صادق عليه السلام بودم و در خدمت آن حضرت، در آن حجره، گروهى بودند، و من گمان كردم كه حضرت به آن خِطابى كه بعد از اين مى آيد، غير مرا اراده فرمود، پس فرمود:«بدانيد! به خدا سوگند كه صاحب اين امر، البته از شما غائب مى شود، و خمول و گوشه گيرى مى كند، تا آن كه گفته مى شود كه: مرد، يا هلاك گرديد، يا در كدام وادى سلوك نمود. و هر آينه سرنگون مى شويد، چنان كه كشتى در هنگام موج هاى دريا سرنگون مى شود، و نجات نخواهد يافت، مگر آن كس كه خدا پيمان او را فرا گرفته باشد، و ايمان را در دل او نوشته و ثابت گردانيده باشد (كه به شبهه بر طرف نشود)، و او را تقويت نموده باشد به چيزى از نزد خويش كه دلش به آن زنده شود. و هر آينه دوازده عَلَم بر پا خواهد شد كه مشتبه باشد، و دانسته نشود كه هر يك از كيست».
مفضّل مى گويد كه: پس من گريستم. حضرت فرمود كه: «اى ابوعبداللّه ، چه چيز تو را مى گرياند؟» عرض كردم كه: فداى تو گردم، چگونه نگريم و حال آن كه تو مى فرمايى كه: «دوازده عَلم مى باشد كه معلوم نمى شود كه هر يك از كيست؟» مفضّل مى گويد كه: در مجلس آن حضرت روزنه بود كه آفتاب در آن داخل مى شد، پس فرمود كه: «آيا اين آفتاب ظاهر است؟» عرض كردم: آرى. فرمود كه: «امر ما از اين آفتاب روشن تر است».


تحفة الأولياء ج2
174

۸۹۸.عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ ، عَنْ أَبِيهِ ، عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِيرٍ ، عَنْ مَعْرُوفِ بْنِ خَرَّبُوذَ ، عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام ، قَالَ :«إِنَّمَا نَحْنُ كَنُجُومِ السَّمَاءِ ، كُلَّمَا غَابَ نَجْمٌ طَلَعَ نَجْمٌ ، حَتّى إِذَا أَشَرْتُمْ بِأَصَابِعِكُمْ وَ مِلْتُمْ بِأَعْنَاقِكُمْ ، غَيَّبَ اللّهُ عَنْكُمْ نَجْمَكُمْ ، فَاسْتَوَتْ بَنُو عَبْدِ الْمُطَّلِبِ ، فَلَمْ يُعْرَفْ أَيٌّ مِنْ أَيٍّ ، فَإِذَا طَلَعَ نَجْمُكُمْ ، فَاحْمَدُوا رَبَّكُمْ» .

۸۹۹.مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيى ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُعَاوِيَةَ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ جَبَلَةَ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ بُكَيْرٍ ، عَنْ زُرَارَةَ ، قَالَ :سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ عليه السلام يَقُولُ : «إِنَّ لِلْقَائِمِ عليه السلام غَيْبَةً قَبْلَ أَنْ يَقُومَ». قُلْتُ : وَ لِمَ ؟ قَالَ : «إِنَّهُ يَخَافُ» وَ أَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلى بَطْنِهِ ، يَعْنِي الْقَتْلَ .

۹۰۰.عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ ، عَنْ أَبِيهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ ، عَنْ أَبِي أَيُّوبَ الْخَرَّازِ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ ، قَالَ :سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ عليه السلام يَقُولُ : «إِنْ بَلَغَكُمْ عَنْ صَاحِبِ هذَا الْأَمْرِ غَيْبَةٌ ، فَـلَا تُنْكِرُوهَا» .

۹۰۱.الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيى ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُعَاوِيَةَ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ جَبَلَةَ ، عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ خَلَفِ بْنِ عَبَّادٍ الْأَنْمَاطِيِّ، عَنْ مُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ ، قَالَ :كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللّهِ عليه السلام وَ عِنْدَهُ فِي الْبَيْتِ أُنَاسٌ ، فَظَنَنْتُ أَنَّهُ إِنَّمَا أَرَادَ بِذلِكَ غَيْرِي ، فَقَالَ :«أَمَا وَ اللّهِ لَيَغِيبَنَّ عَنْكُمْ صَاحِبُ هذَا الْأَمْرِ ، وَ لَيَخْمِلَنَّ حَتّى يُقَالَ : مَاتَ ؟ هَلَكَ ؟ فِي أَيِّ وَادٍ سَلَكَ ؟! وَ لَتُكْفَؤُنَّ كَمَا تُكْفَأُ السَّفِينَةُ فِي أَمْوَاجِ الْبَحْرِ ، لَا يَنْجُو إِلَا مَنْ أَخَذَ اللّهُ مِيثَاقَهُ ، وَ كَتَبَ الْاءِيمَانَ فِي قَلْبِهِ ، وَ أَيَّدَهُ بِرُوحٍ مِنْهُ ، وَ لَتُرْفَعَنَّ اثْنَتَا عَشْرَةَ رَايَةً مُشْتَبِهَةً لَا يُدْرى أَيٌّ مِنْ أَيٍّ».
قَالَ : فَبَكَيْتُ ، فَقَالَ : «مَا يُبْكِيكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللّهِ؟» . فَقُلْتُ : جُعِلْتُ فِدَاكَ ، كَيْفَ لَا أَبْكِي وَ أَنْتَ تَقُولُ : «اثْنَتَا عَشْرَةَ رَايَةً مُشْتَبِهَةً لَا يُدْرى أَيٌّ مِنْ أَيٍّ ؟!» قَالَ : وَ فِي مَجْلِسِهِ كَوَّةٌ تَدْخُلُ فِيهَا الشَّمْسُ ، فَقَالَ : «أَ بَيِّنَةٌ هذِهِ ؟» فَقُلْتُ : نَعَمْ ، قَالَ : «أَمْرُنَا أَبْيَنُ مِنْ هذِهِ الشَّمْسِ» .

  • نام منبع :
    تحفة الأولياء ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : مرادی، محمد
    تعداد جلد :
    4
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 129255
صفحه از 856
پرینت  ارسال به