269
تحفة الأولياء ج2

۹۳۹.و به همين اسناد، از عبداللّه بن جعفر بن ابراهيم جعفرى روايت كرده است كه گفت: حديث كرد ما را عبداللّه بن مفضّل ـ مولاى عبداللّه بن جعفر بن ابى طالب ـ و گفت:چون حسين بن على كشته شد در فخّ (و آن، رودخانه اى است در مكه معظمه) خروج كرد و بر مدينه مستولى شد، و آن را در حيطه تصرف خود در آورد. موسى بن جعفر را به سوى بيعت دعوت نمود. پس آن حضرت به نزد او آمد و فرمود كه: «اى پسر عمو، مرا تكليف مكن آنچه را كه پسر عموى تو ـ يعنى: محمد بن عبداللّه بن حسن ـ عمويت امام جعفر صادق عليه السلام را تكليف كرد، تا باعث اين شود كه از من بروز كند آنچه بروز آن را نمى خواهم؛ چنانچه از حضرت صادق عليه السلام آنچه بروز آن را نمى خواست، بروز كرد» (يعنى: او را خبر داد به آن كه كشته خواهد شد و به چه محو كشته مى شود، و كى او را مى كشد و اگر مرا تكليف كنى و اصرار نمايى، من نيز آنچه مى دانم خواهم گفت) .
حسين به خدمت آن حضرت عرض كرد كه: جز اين نيست كه من امرى را بر تو عرض كردم، پس اگر آن را خواسته باشى در آن داخل مى شوى، و اگرآن را ناخوش داشته باشى، تو را بر آن نمى دارم، و خداست كه از او يارى مى جويم. بعد از آن، آن حضرت را وداع نمود و در هنگامى كه حضرت ابوالحسن موسى بن جعفر عليهماالسلام را وداع نمود، حضرت به او فرمود كه: «اى پسر عمو، به درستى كه تو كشته خواهى شد. پس نيكو جنگ كن كه اين گروه فاسقى چنداند كه اظهار ايمان مى كنند و شرك را پنهان مى دارند. و انّا للّه و انّا اليه راجعون. من مزد مصيبت شما گروه خويشان را از خدا مى طلبم».
پس حسين بيرون رفت و از امر او اتفاق افتاد، آنچه اتفاق افتاد كه همه كشته شدند چنانچه آن حضرت فرموده بود.

۹۴۰.و به همين اسناد، از عبداللّه بن ابراهيم جعفرى روايت است كه گفت: يحيى بن عبداللّه بن حسن به حضرت موسى بن جعفر عليه السلام نوشت كه: اما بعد، به درستى كه من نفس خود را وصيت مى كنم به پرهيز كردن از خدا، و ترسيدن از عذاب او، و تو را به آن وصيت مى كنم؛ زيرا كه آن وصيت خدا است در باره پيشينيان و وصيت اوست در پسينيان. خبر داد مرا آن كه وارد شد بر من، از ياوران خدا بر اظهار دين، و نشر طاعت آن جناب به آنچه ثابت است از مهربانى و ميل تو به من، با آن كه مرا وا گذاشتى و با من بيعت نكردى، و من با مردم مشورت كردم در باب دعوت از براى آن كه پسنديده آل محمد صلى الله عليه و آله بود، و تو آن مشورت را منع كردى و در وقت آن، حاضر نشدى و پيش از تو، پدرت آن را منع كرد، و سال هاست كه شما ادّعا كرده ايد، آنچه را كه براى شما نيست و آرزوهاى خود را پنهان كرده ايد به سوى آنچه خدا به شما عطا نفرموده.
پس مردم را سرگشته و گمراه گردانيديد، و من مى ترسانم تو را از آنچه خدا تو را ترسانيده از ذات خويش و عذابى كه از محض قهّاريت او صادر شده باشد، بى واسطه غيرى. پس ابوالحسن حضرت موسى بن جعفر عليه السلام به سوى او نوشت كه:
«اين نامه اى است از موسى، پسر بنده خدا جعفر و برادرش على، در حالى كه هر دو شريكند در فروتنى كردن از براى خدا و طاعت او به سوى يحيى بن عبداللّه بن حسن. اما بعد، به درستى كه من تو را و خود را از خدا مى ترسانم، و تو را به عذاب دردناك خدا و عقاب سخت و ناخوشى هاى تمام و سختى هاى آن جناب اعلام مى نمايم، و تو را و خود را وصيت مى كنم به پرهيز كردن و ترسيدن از خدا؛ زيرا كه آن، زينت سخن و سبب ثابت داشتن نعمت هاى اوست. و نامه تو به نزد من آمد و در آن ذكر كرده بودى كه من ادعا دارم، و پدرم پيش از اين چنين بوده، و حال آن كه تو، اين را از من نشنيده اى، و زود باشد كه شهادت ايشان نوشته شود و پرسيده شود (و اين اقتباسى است كه از آيه سوره زخرف فرموده) ۱ ، و حرص دنيا و مطالب آن مطلبى را براى اهل آن وا نگذاشته تا آن كه مطلب آخرت ايشان در دنياى ايشان بر ايشان تباه گردد. و ذكر كرده بودى كه من مردم را از تو باز داشته ام، به جهت رغبت نمودن من در آنچه در دست تو است، و ناتوانى از سنت و كمى بينايى حجت، مرا نكرده از آن درگاهى كه تو در آن داخل شدى، اگر خواهان آن مى بودم، وليكن خداى تبارك و تعالى مردمان را آفريده از آب هاى آميخته (چه، آب مرد با آب زن و رحم به هم آميخته مى شود)، و از چيزهاى دور و بيگانه و طبيعت ها.
پس مرا خبر ده از دو اسم كه تو را از آنها سؤال مى كنم و بگو كه: چيست عَترف كه در بدن تو است و چيست صَهْلج كه در انسان است؟ بعد از آن، خبر اين را به سوى من بنويس (و در بعضى از نسخ كافى، به جاى عترف، تعرف مذكور است و هيچ يك از اين دو لفظ در كتابى از كتب معتبره لغت، چون صحاح و قاموس و فائق و غير اينها، مذكور نيست و در قاموس، عتريف و عتروف و صملج مذكور است با معانى كه مناسبتى ندارد).
و وصيت مى كنم تو را و تو را از نافرمانى خليفه (يعنى: هارون) مى ترسانم و ترغيب مى كنم تو را بر نيكى و فرمان بردارى او، و بر آن كه از براى خود امان طلب كنى، پيش از آن كه چنگال مرگ تو را بگيرد، و كمند آن به حلقت افتد از هر طرف، و محتاج باشى به نفس كشيدن و از هر جا كه خواسته باشى كه نفس كشى، و به راحت افتى، تو را ميسر نشود، و آن را نيابى تا آن كه خدا بر تو منت گذارد به عطا و فضل خويش و ترحّم كردن خليفه - كه خدا او را باقى بدارد -.
پس تو را ايمن گرداند و بر تو رحم كند و خويشى هاى رسول خدا صلى الله عليه و آله را در حق تو حفظ نمايد «وَالسَّلَـمُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى * إِنَّا قَدْ أُوحِىَ إِلَيْنَآ أَنَّ الْعَذَابَ عَلَى مَن كَذَّبَ وَ تَوَلَّى»۲ ، يعنى: و سلامتى هر دو سرا بر كسى كه پيروى نمود راه راست را. به درستى كه وحى شده به سوى ما كه عذاب دنيا و آخرت، بر كسى است كه تكذيب كرد پيغمبران و حجت هاى خدا را و پشت كرد و اعراض نمود».
جعفرى مى گويد كه: خبر به من رسيد كه نامه موسى بن جعفر به دست هارون افتاد، و چون آن نامه را خواند، گفت كه: مردم مرا بر اين مى دارند كه موسى بن جعفر را اذيت مى كنم، و حال آن كه او بيزار است از آنچه به او نسبت مى دهند و هيچ تقصير ندارد.

1.زخرف، ۱۹.

2.طه، ۴۷ و ۴۸.


تحفة الأولياء ج2
268

۹۳۹.وَ بِهذَا الْاءِسْنَادِ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ الْجَعْفَرِيِّ ، قَالَ :حَدَّثَنَا عَبْدُ اللّهِ بْنُ الْمُفَضَّلِ : مَوْلى عَبْدِ اللّهِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ، قَالَ : لَمَّا خَرَجَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ الْمَقْتُولُ بِفَخٍّ ، وَ احْتَوى عَلَى الْمَدِينَةِ ، دَعَا مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ عليه السلام إِلَى الْبَيْعَةِ ، فَأَتَاهُ ، فَقَالَ لَهُ : «يَا ابْنَ عَمِّ ، لَا تُكَلِّفْنِي مَا كَلَّفَ ابْنُ عَمِّكَ عَمَّكَ أَبَا عَبْدِ اللّهِ ، فَيَخْرُجَ مِنِّي مَا لَا أُرِيدُ ، كَمَا خَرَجَ مِنْ أَبِي عَبْدِ اللّهِ مَا لَمْ يَكُنْ يُرِيدُ».
فَقَالَ لَهُ الْحُسَيْنُ : إِنَّمَا عَرَضْتُ عَلَيْكَ أَمْراً ، فَإِنْ أَرَدْتَهُ دَخَلْتَ فِيهِ ، وَ إِنْ كَرِهْتَهُ لَمْ أَحْمِلْكَ عَلَيْهِ ، وَ اللّهُ الْمُسْتَعَانُ . ثُمَّ وَدَّعَهُ ، فَقَالَ لَهُ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ عليه السلام حِينَ وَدَّعَهُ : «يَا ابْنَ عَمِّ ، إِنَّكَ مَقْتُولٌ ، فَأَجِدَّ الضِّرَابَ ؛ فَإِنَّ الْقَوْمَ فُسَّاقٌ يُظْهِرُونَ إِيمَاناً ، وَ يُسِرُّونَ شِرْكاً ، وَ «إِنَّا لِلّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ» أَحْتَسِبُكُمْ عِنْدَ اللّهِ مِنْ عُصْبَةٍ». ثُمَّ خَرَجَ الْحُسَيْنُ ، وَ كَانَ مِنْ أَمْرِهِ مَا كَانَ ، قُتِلُوا كُلُّهُمْ كَمَا قَالَ عليه السلام .

۹۴۰.وَ بِهذَا الْاءِسْنَادِ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ الْجَعْفَرِيِّ ، قَالَ :كَتَبَ يَحْيَى بْنُ عَبْدِ اللّهِ بْنِ الْحَسَنِ إِلى مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عليهماالسلام : أَمَّا بَعْدُ ، فَإِنِّي أُوصِي نَفْسِي بِتَقْوَى اللّهِ ، وَ بِهَا أُوصِيكَ ؛ فَإِنَّهَا وَصِيَّةُ اللّهِ فِي الْأَوَّلِينَ ، وَ وَصِيَّتُهُ فِي الْاخِرِينَ ، خَبَّرَنِي مَنْ وَرَدَ عَلَيَّ مِنْ أَعْوَانِ اللّهِ عَلى دِينِهِ وَ نَشْرِ طَاعَتِهِ بِمَا كَانَ مِنْ تَحَنُّنِكَ مَعَ خِذْلَانِكَ ، وَ قَدْ شَاوَرْتُ فِي الدَّعْوَةِ لِلرِّضَا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله وَ قَدِ احْتَجَبْتَهَا وَ احْتَجَبَهَا أَبُوكَ مِنْ قَبْلِكَ ، وَ قَدِيماً ادَّعَيْتُمْ مَا لَيْسَ لَكُمْ ، وَ بَسَطْتُمْ آمَالَكُمْ إِلى مَا لَمْ يُعْطِكُمُ اللّهُ ، فَاسْتَهْوَيْتُمْ وَ أَضْلَلْتُمْ ، وَ أَنَا مُحَذِّرُكَ مَا حَذَّرَكَ اللّهُ مِنْ نَفْسِهِ .
فَكَتَبَ إِلَيْهِ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ عليه السلام : «مِنْ مُوسَى بْنِ عَبْدِ اللّهِ جَعْفَرٍ ، وَ عَلِيٍّ مُشْتَرِكَيْنِ فِي التَّذَلُّلِ لِلّهِ وَ طَاعَتِهِ ، إِلى يَحْيَى بْنِ عَبْدِ اللّهِ بْنِ حَسَنٍ : أَمَّا بَعْدُ ، فَإِنِّي أُحَذِّرُكَ اللّهَ وَ نَفْسِي ، وَ أُعْلِمُكَ أَلِيمَ عَذَابِهِ وَ شَدِيدَ عِقَابِهِ وَ تَكَامُلَ نَقِمَاتِهِ ، وَ أُوصِيكَ وَ نَفْسِي بِتَقْوَى اللّهِ ؛ فَإِنَّهَا زَيْنُ الْكَـلَامِ وَ تَثْبِيتُ النِّعَمِ ، أَتَانِي كِتَابُكَ تَذْكُرُ فِيهِ أَنِّي مُدَّعٍ وَ أَبِي مِنْ قَبْلُ ، وَ مَا سَمِعْتَ ذلِكَ مِنِّي وَ «سَتُكْتَبُ شَهَادَتُهُمْ وَ يُسْأَلُونَ» وَ لَمْ يَدَعْ حِرْصُ الدُّنْيَا وَ مَطَالِبُهَا لِأَهْلِهَا مَطْلَباً لآِخِرَتِهِمْ حَتّى يُفْسِدَ عَلَيْهِمْ مَطْلَبَ آخِرَتِهِمْ فِي دُنْيَاهُمْ ، وَ ذَكَرْتَ أَنِّي ثَبَّطْتُ النَّاسَ عَنْكَ لِرَغْبَتِي فِيمَا فِي يَدَيْكَ ، وَ مَا مَنَعَنِي مِنْ مَدْخَلِكَ الَّذِي أَنْتَ فِيهِ ـ لَوْ كُنْتُ رَاغِباً ـ ضَعْفٌ عَنْ سُنَّةٍ ، وَ لَا قِلَّةُ بَصِيرَةٍ بِحُجَّةٍ ، وَ لكِنَّ اللّهَ ـ تَبَارَكَ وَ تَعَالى ـ خَلَقَ النَّاسَ أَمْشَاجاً وَ غَرَائِبَ وَ غَرَائِزَ ، فَأَخْبِرْنِي عَنْ حَرْفَيْنِ أَسْأَلُكَ عَنْهُمَا : مَا الْعَتْرَفُ فِي بَدَنِكَ؟ وَ مَا الصَّهْلَجُ فِي الْاءِنْسَانِ ؟ ثُمَّ اكْتُبْ إِلَيَّ بِخَبَرِ ذلِكَ ، وَ أَنَا مُتَقَدِّمٌ إِلَيْكَ ، أُحَذِّرُكَ مَعْصِيَةَ الْخَلِيفَةِ ، وَ أَحُثُّكَ عَلى بِرِّهِ وَ طَاعَتِهِ ، وَ أَنْ تَطْلُبَ لِنَفْسِكَ أَمَاناً قَبْلَ أَنْ تَأْخُذَكَ الْأَظْفَارُ ، وَ يَلْزَمَكَ الْخِنَاقُ مِنْ كُلِّ مَكَانٍ ؛ فَتَرَوَّحَ إِلَى النَّفَسِ مِنْ كُلِّ مَكَانٍ وَ لَا تَجِدَهُ حَتّى يَمُنَّ اللّهُ عَلَيْكَ بِمَنِّهِ وَ فَضْلِهِ وَ رِقَّةِ الْخَلِيفَةِ ـ أَبْقَاهُ اللّهُ ـ فَيُؤْمِنَكَ وَ يَرْحَمَكَ ، وَ يَحْفَظَ فِيكَ أَرْحَامَ رَسُولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله «وَ السَّـلَامُ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى إِنَّا قَدْ أُوحِىَ إِلَيْنَا أَنَّ الْعَذَابَ عَلى مَنْ كَذَّبَ وَ تَوَلَّى» ».
قَالَ الْجَعْفَرِيُّ : فَبَلَغَنِي أَنَّ كِتَابَ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عليه السلام وَقَعَ فِي يَدَيْ هَارُونَ ، فَلَمَّا قَرَأَهُ ، قَالَ : النَّاسُ يَحْمِلُونِّي عَلى مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ، وَ هُوَ بَرِيءٌ مِمَّا يُرْمَى بِهِ .

  • نام منبع :
    تحفة الأولياء ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : مرادی، محمد
    تعداد جلد :
    4
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 128791
صفحه از 856
پرینت  ارسال به