۹۸۸.محمد بن يحيى، از احمد بن محمد بن عيسى، از محمد بن خالد، از نضر بن سُويد، از يحيى حلبى، از بُريد بن معاويه، از محمد بن مسلم روايت كرده است كه گفت:به خدمت امام جعفر صادق عليه السلام عرض كردم كه: خدا تو را به اصلاح آورد، خبر ناخوشىِ تو به ما رسيد، و ترسيديم. پس كاش ما را اعلام مى كردى، يا گفت: كاش ما را تعليم مى نمودى كه كى بعد از تو امام است؟ فرمود كه: «على عليه السلام عالم و امام بود، و علم از يكديگر ميراث برده مى شود. پس هيچ عالمى از دنيا نمى رود، مگر آن كه بعد از او، كسى باقى مى ماند كه مثل علم او را بداند، يا آنچه خدا خواهد كه زياد باشد».
عرض كردم: آيا مردم را مى رسد كه چون امام وفات كند، امامى را كه بعد از اوست، نشناسند؟ فرمود: «اما اهل اين شهر (يعنى: مدينه) ايشان را نمى رسد، و اما غير آن از ساير شهرها، به قدر رفتن خويش به خدمت امام معذورند. به درستى كه خداى عزّوجلّ مى فرمايد كه: «وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنفِرُواْ كَآفَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَـآءِفَةٌ لِّيَتَفَقَّهُواْ فِى الدِّينِ وَ لِيُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ»۱ ».
راوى مى گويد كه: عرض كردم: مرا خبر ده از حال كسى كه در عرض راه بميرد. فرمود كه: «به منزله كسى است كه از خانه خود بيرون آمده، درحالى كه هجرت كننده است به سوى خدا و رسول او، پس مرگ او را دريابد. پس به تحقيق كه ثابت باشد مزد او بر خدا» ۲ .
عرض كردم كه: چون به شهر آيند، به چه چيز امام خود را مى شناسند؟ فرمود كه: «خدا آرامِ دل و آرامِ تن و هيبتى به او عطا فرمايد كه به آن شناخته شود».