90. باب در بيان آن كه امام در چه زمان مى داند كه امر امامت به سوى او منتقل گرديده
۹۸۹.احمد بن ادريس، از محمد بن عبدالجبّار ، از صفوان يحيى، از ابى جرير قمّى روايت كرده است كه گفت:به خدمت امام رضا عليه السلام عرض كردم كه: فداى تو گردم، تو خود دانسته اى كه من از غير پدرت بريده شده بودم، و رو به سوى او داشتم، بعد از آن به سوى تو منقطع شده ام، و با تو چنانم كه با او بودم. و از براى آن حضرت، سوگند ياد نمودم به حق رسول خدا و حق هر يك از ائمه، تا به خود آن حضرت رسيدم، به اين كه آنچه مرا به آن خبر مى دهى، از من به سوى يكى از مردمان بيرون نمى رود (و بروز نخواهد كرد)، و او را از حال پدرش سؤال كردم كه: آيا آن حضرت زنده است يا مرده؟ فرمود: «به خدا سوگند، كه مُرد».
عرض كردم كه: فداى تو گردم، شيعيان تو روايت مى كنند كه در او، خصلت چهار پيغمبر است. فرمود: «سوگند به آن خدايى كه هيچ خدايى نيست مگر او، كه هلاك شد».
عرض كردم كه: هلاكت، غيبت يا هلاكت مردن؟ فرمود: «هلاكت مردن». عرض كردم كه: شايد تو از من تقيه كنى؟ فرمود: «سبحان اللّه !». عرض كردم كه: به تو وصيت فرمود؟ فرمود: «آرى». عرض كردم كه: در آن، كسى را با تو شريك ساخت؟ فرمود: «نه». عرض كردم كه: از برادرانت كسى هست كه بر تو امام باشد؟ فرمود: «نه». عرض كردم: پس تو امامى (كه امامت مخصوص تو است)؟ فرمود: «آرى».
۹۹۰.حسين بن محمد، از مُعلّى بن محمد، از على بن اسباط روايت كرده است كه گفت: به خدمت امام رضا عليه السلام عرض كردم كه: مردى برادرت ابراهيم را گول زده، و براى او ذكر كرده كه پدرت در حيات است، و ذكر كرده كه تو مى دانى از اين، آنچه را كه او نمى داند.
حضرت فرمود:«سبحان اللّه ! رسول خدا صلى الله عليه و آله مى ميرد و موسى عليه السلام نمى ميرد. به خدا سوگند، كه موسى از دنيا در گذشت، چنانچه رسول خدا صلى الله عليه و آله در گذشت، وليكن خداى تبارك و تعالى، هميشه از آن روزى كه روح پيغمبر خود صلى الله عليه و آله را قبض فرموده، و بيا بكش به پايين، تا امروز، بر فرزند از عجم ها به اين دين، منّت گذاشته و مى گذارد، و آن را از خويشان پيغمبر صلى الله عليه و آله و غير ايشان، منع فرموده و مى فرمايد. پس به اين فرزندان عجم ها عطا مى شود، و از اين جماعت خويشان پيغمبر منع مى شود». و فرمود كه: «در اول ماه ذى الحجه هزار اشرفى قرض او را ادا كرده ام، بعد از آن كه نزديك شده بود كه زنان خود را طلاق گويد و بندگان خويش را آزاد كند، وليكن شنيده اى كه يوسف از برادران خود چه كشيد».