۱۰۱۱.چند نفر از اصحاب ما روايت كرده اند، از احمد بن محمد، از على بن حديد، از جميل بن درّاج كه گفت: جماعتى از اصحاب ما روايت كرده اند، از آن حضرت كه فرمود:«در باب امام سخن مگوييد؛ زيرا كه امام سخن را مى شنود و حال آن كه او در شكم مادر است، و چون مادر او را بر زمين گذارد، فرشته در ميان دو چشمش بنويسد كه: «وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقًا وَعَدْلًا لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَـتِهِ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ» ، و چون به امر امامت قيام نمايد، از براى او در هر شهرى منارى بلند شود كه از آن به اعمال بندگان نظر كند».
۱۰۱۲.على بن ابراهيم، از محمد بن عيسى بن عبيد روايت كرده است كه گفت: من و ابن فَضّال نشسته بوديم در وقتى كه يونس آمد و گفت: بر ابوالحسن حضرت امام رضا عليه السلام داخل شدم و بر آن حضرت عرض كردم كه: فداى تو گردم، مردم در باب عمود نورى كه از براى امام نصب مى شود، بسيار حرف ها مى زنند و هر كسى سخنى مى گويد. حضرت فرمود كه:«اى يونس، تو آن را چه چيز مى پندارى و در باب آن اعتقاد دارى؟ آيا آن را چنان مى دانى كه عمودى باشد از آهن كه براى امام تو برپا شود؟» عرض كردم كه: نمى دانم. فرمود: «ليكن آن عمود فرشته اى است كه بر هر شهرى گماشته و خدا به واسطه او اعمال اهل آن شهر را بلند مى گرداند، و به امام مى نمايد».
راوى مى گويد كه: ابن فضّال برخاست و سر يونس را بوسيد و گفت: اى ابا محمد، خدا تو را رحمت كند، هميشه حديث حقى را مى آورى كه خدا به سبب آن، اندوه ما را برطرف مى كند.