۱۰۲۸.على بن ابراهيم، از صالح بن سِندى، از جعفر بن بشير؛ و محمد بن يحيى، از احمد بن محمد بن عيسى، از ابن فضّال، همه از ابى جميله، از خالد بن عمّار، از سَدير روايت كرده اند كه گفت: شنيدم از امام محمد باقر عليه السلام ـ در حالى كه آن حضرت داخل مسجد مكه مى شد و من بيرون مى آمدم ـ پس دست مرا گرفت و رو به خانه كعبه كرد و فرمود كه:«اى سَدير، مردم مأمور نشده اند، مگر به اين كه بيايند به نزد اين سنگ ها و بر دور آن بگردند، بعد از آن، به نزد ما آيند و ولايت و دوستى خود را كه به ما دارند، اعلام كنند به نزد اين سنگ ها، و اين است معنى قول خدا: «وَإِنِّى لَغَفَّارٌ لِّمَن تَابَ وَ ءَامَنَ وَ عَمِلَ صَــلِحًا ثُمَّ اهْتَدَى»۱ » (كه ترجمه اش مذكور شد).
پس حضرت به دست خويش اشاره به سينه خود فرمود و فرمود: «يعنى: هدايت يافت به ولايت و امامت ما». پس فرمود كه: «اى سَدير، آيا مى خواهى كه راهزنان و منع كنندگان مردم را از دين خدا در اين زمان به تو بنمايم» و نظر فرمود به سوى ابو حنيفه و سفيان ثورى ـ و ايشان در مسجد حلقه زده بودند ـ پس فرمود كه: «اين گروهند كه مردمان را از دين خدا باز مى دارند، بى آن كه هدايتى از جانب خدا يافته باشند، و بى آن كه كتابى داشته باشند هويدا كه به آن عمل نمايند. به درستى كه اين گروه كه از هر كسى خبيث ترند، اگر در خانه هاى خود مى نشستند، البته مردمان جولان مى زدند و كسى را نمى يافتند كه ايشان را خبر دهد از خداى تبارك و تعالى و از رسول خدا صلى الله عليه و آله تا آن كه به نزد ما مى آمدند، پس ما ايشان را از جانب خداى تبارك و تعالى و از جانب رسول او صلى الله عليه و آله خبر مى داديم».
97. باب در بيان اين كه فرشتگان داخل خانه هاى ائمه مى شوند و پا بر روى فرش هاى ايشان مى گذارند و خبرها براى ايشان مى آورند عليهم السلام
۱۰۲۹.چند نفر از اصحاب ما روايت كرده اند، از احمد بن محمد، از ابن سِنان، از مِسمع كِردين بصرى كه گفت: عادتم اين بود كه در شبانه روز زياده از يك مرتبه، چيزى نمى خوردم و با وجود اين، بسا بود كه رخصت مى طلبيدم و به خدمت امام جعفر صادق عليه السلام مى رسيدم و مى ديدم كه خوان و سفره را بر چيده اند و شايد كه من آن را در پيش روى آن حضرت نمى ديدم، و چون داخل مى شدم مى فرمود كه: خوان را حاضر سازند و من با آن حضرت رفاقت مى كردم و از آن مى خوردم، و به اين تكرار و ادخال، اذيتى به من نمى رسيد، و چون بعد از خوردن طعام، در نزد غير او طعامى مى خوردم، نمى توانستم كه به جهت باد آرام گيرم و به خواب نمى رفتم. پس اين حالت را به آن حضرت شكايت كردم و او را خبر دادم به اين كه چون در نزد او چيزى مى خوردم، به جهت آن متأذّى نمى شوم و آزار نمى كشم.
فرمود:«اى ابو سيار، به درستى كه تو طعام گروه شايستگان را مى خورى كه فرشتگان با ايشان مصافحه مى كنند برروى فرش هاى ايشان». مِسمع مى گويد كه: عرض كردم: فرشتگان براى شما ظاهر مى شوند؟ پس حضرت دست خود را بر بعضى از كودكانش ماليد و فرمود كه: «فرشتگان به كودكان ما مهربان ترند از ما نسبت به ايشان».