377
تحفة الأولياء ج2

۱۰۵۶.محمد بن يحيى و غير او، از محمد بن احمد، از بعضى از اصحاب ما روايت كرده اند كه گفت: عريضه اى به خدمت امام على نقى عليه السلام صاحب شهر عسكر (يعنى: سرّ من رأى) نوشتم به اين مضمون كه فداى تو گردم، چيست معنى قول امام جعفر صادق عليه السلام كه فرمود:«حديث شما را بر نمى دارد هيچ فرشته مقرّب، و نه پيغمبر مرسل، و نه مؤمنى كه خدا دل او را از براى ايمان آزموده باشد»؟ جواب آن حضرت آمد كه: «جز اين نيست كه معنى قول حضرت صادق عليه السلام (يعنى: آنچه فرموده كه هيچ فرشته و پيغمبر و مؤمنى آن را برنمى دارد) آن است كه فرشته، آن را بر نمى دارد تا بيرون آورد آن را به سوى فرشته اى غير از خود، و پيغمبر آن را بر نمى دارد، تا بيرون آورد آن را به سوى پيغمبرى غير از خود، و مؤمن آن را بر نمى دارد، تا بيرون آورد به سوى مؤمنى غير از خود. و اينك معنى قول جدّ من است» (و حاصل سؤال و جواب اين است كه سائل سؤال نمود كه: اين حديث، با احاديث پيش نمى سازد، و حضرت جواب فرمود كه: برداشتن در اين حديث، به معنى تصديق و فهميدن آن نيست؛ چنانچه در احاديث پيش چنين است، بلكه به معنى نگاه داشتن و ظاهر نكردن است).

۱۰۵۷.احمد بن محمد، از محمد بن حسين، از منصور بن عباس، از صفوان بن يحيى، از عبداللّه بن مُسكان، از محمد بن عبد الخالق و ابو بصير روايت كرده است كه ابو بصير گفت: امام جعفر صادق عليه السلام فرمود كه:«اى ابا محمد، به خدا سوگند، كه در نزد ما است سِرّى از اسرار خدا و علمى از علوم خدا، كه هيچ فرشته مقرّب و پيغمبر مرسل، و مؤمنى كه خدا دل او را از براى ايمان آزموده، نمى تواند كه آن را بردارد. و به خدا سوگند، كه خدا غير از ما كسى را به آن تكليف ننموده، و غير از ما كسى را به آن طلب بندگى نفرموده، و به درستى كه در نزد ما است سرّى از اسرار خدا و علمى از علوم خدا كه خدا ما را برسانيدن آن، امر فرموده. پس خواستيم كه از جانب خداى عزّوجلّ برسانيم آنچه را كه به رسانيدن آن مأمور بوديم و براى آن، موضع و اهلى را نيافتيم، و نيافتيم بردارندگانى كه آن را بردارند تا آن كه خدا از براى اين امر، گروهى چند را آفريد كه آفريده شدند از سرشتى كه محمد و آل و ذرّيّه او عليهم السلام از آن آفريده شدند، و از نورى كه خدا محمد و ذرّيّه او را از آن آفريد، و ايشان را ساخت به زيادتى صنعت رحمت خويش، كه محمد و ذرّيّه او عليهم السلام را از آن ساخت. پس ما از جانب خدا رسانيديم آنچه را كه مأمور به رسانيدن آن بوديم، و ايشان آن را قبول كردند، و اين بار گران را برداشتند.
بعد از آن، همين امر از جانب ما به ايشان رسيد و آن را قبول كردند و برداشتند و آوازه ما به ايشان رسيد و دل هاى ايشان به سوى معرفت ما و حديث ما مائل شد. پس، اگر نه آن بود كه ايشان از آن آفريده شده اند، همچنين نمى بودند. نه، به خدا سوگند كه آن را بر نمى داشتند».
بعد از آن، فرمود كه: «خدا گروهى چند را از براى جهنم و آتش آفريد كه عاقبت بايد به جهنّم روند و به آتش آن بسوزند، و ما را امر فرمود كه به ايشان برسانيم، چنانچه به ايشان رسانيديم. و از آن، گرفتگى به هم رسانيدند و دل هاى ايشان رميد و آن را بر ما رد كردند و بر نداشتند و به آن تكذيب نمودند، و گفتند كه: گوينده آن ساحرى است به غايت دروغ گو، پس خدا بر دل هاى ايشان مهر گذاشت، و آن را از ياد ايشان برد.
بعد از آن، خدا زبان ايشان را به بعضى از سخنان حق جارى و گويا گردانيد، پس ايشان به آن نطق مى كنند، و دل هاى ايشان آن را نمى شناسد و انكار دارد، تا آن كه همين باعث دفع ضرر از دوستان خدا و اهل طاعت او باشد. و اگر اين تدبير نبود، خدا در زمين خود معبود نمى شد (و كسى او را نمى پرستيد). پس ما را امر فرمود كه دست از ايشان برداريم و بپوشيم و كتمان كنيم. پس كتمان كنيد از آن كه خدا امر فرموده به دست برداشتن از او، و بپوشيد از آن كه خدا به پوشيدن و كتمان از او امر فرموده».
راوى مى گويد كه: پس حضرت دست به دعا برداشت و گريست و عرض كرد كه: «بار خدايا، به درستى كه اين گروه شيعيان، گروهى اند به غايت اندك؛ پس زندگانى ايشان را چون زندگانى ما و مردن ايشان را چون مردن ما گردان. و يكى از دشمنان خود را بر ايشان مسلط مگردان كه به سبب ايشان، ما را اندوهناك گردانى، و در مصيبت ايشان ما را به درد آورى؛ زيرا كه تو اگر به سبب ايشان ما را به درد آورى، هرگز در زمين خود پرستيده نخواهى شد. و خدا رحمت فرستد بر آقاى ما محمد و آل او، و درود فرستد، درود فرستادنى به غايت».


تحفة الأولياء ج2
376

۱۰۵۶.مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيى وَ غَيْرُهُ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا ، قَالَ :كَتَبْتُ إِلى أَبِي الْحَسَنِ صَاحِبِ الْعَسْكَرِ عليه السلام : جُعِلْتُ فِدَاكَ ، مَا مَعْنى قَوْلِ الصَّادِقِ عليه السلام : «حَدِيثُنَا لَا يَحْتَمِلُهُ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ ، وَ لَا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ ، وَ لَا مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللّهُ قَلْبَهُ لِلْاءِيمَانِ»؟
فَجَاءَ الْجَوَابُ : «إِنَّمَا مَعْنى قَوْلِ الصَّادِقِ عليه السلام : ـ أَيْ لَا يَحْتَمِلُهُ مَلَكٌ وَ لَا نَبِيٌّ وَ لَا مُؤْمِنٌ ـ أَنَّ الْمَلَكَ لَا يَحْتَمِلُهُ حَتّى يُخْرِجَهُ إِلى مَلَكٍ غَيْرِهِ ، وَ النَّبِيُّ لَا يَحْتَمِلُهُ حَتّى يُخْرِجَهُ إِلى نَبِيٍّ غَيْرِهِ ، وَ الْمُؤْمِنُ لَا يَحْتَمِلُهُ حَتّى يُخْرِجَهُ إِلى مُؤْمِنٍ غَيْرِهِ ، فَهذَا مَعْنى قَوْلِ جَدِّي عليه السلام » .

۱۰۵۷.أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ ، عَنْ مَنْصُورِ بْنِ الْعَبَّاسِ ، عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيى ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ مُسْكَانَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْخَالِقِ وَ أَبِي بَصِيرٍ ، قَالَ :قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ عليه السلام : «يَا أَبَا مُحَمَّدٍ ، إِنَّ عِنْدَنَا ـ وَ اللّهِ ـ سِرّاً مِنْ سِرِّ اللّهِ ، وَ عِلْماً مِنْ عِلْمِ اللّهِ ، وَ اللّهِ مَا يَحْتَمِلُهُ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ ، وَ لَا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ ، وَ لَا مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللّهُ قَلْبَهُ لِلْاءِيمَانِ ، وَ اللّهِ مَا كَلَّفَ اللّهُ ذلِكَ أَحَداً غَيْرَنَا ، وَ لَا اسْتَعْبَدَ بِذلِكَ أَحَداً غَيْرَنَا ، وَ إِنَّ عِنْدَنَا سِرّاً مِنْ سِرِّ اللّهِ ، وَ عِلْماً مِنْ عِلْمِ اللّهِ ، أَمَرَنَا اللّهُ بِتَبْلِيغِهِ ، فَبَلَّغْنَا عَنِ اللّهِ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ مَا أَمَرَنَا بِتَبْلِيغِهِ ، فَلَمْ نَجِدْ لَهُ مَوْضِعاً وَ لَا أَهْلًا وَ لَا حَمَّالَةً يَحْتَمِلُونَهُ ، حَتّى خَلَقَ اللّهُ لِذلِكَ أَقْوَاماً خُلِقُوا مِنْ طِينَةٍ خُلِقَ مِنْهَا مُحَمَّدٌ وَ آلُهُ وَ ذُرِّيَّتُهُ عليهم السلام ، وَ مِنْ نُورٍ خَلَقَ اللّهُ مِنْهُ مُحَمَّداً وَ ذُرِّيَّتَهُ ، وَ صَنَعَهُمْ بِفَضْلِ صُنْعِ رَحْمَتِهِ الَّتِي صَنَعَ مِنْهَا مُحَمَّداً وَ ذُرِّيَّتَهُ ، فَبَلَّغْنَا عَنِ اللّهِ مَا أَمَرَنَا بِتَبْلِيغِهِ ، فَقَبِلُوهُ وَ احْتَمَلُوا ذلِكَ ، فَبَلَغَهُمْ ذلِكَ عَنَّا ، فَقَبِلُوهُ وَ احْتَمَلُوهُ ، وَ بَلَغَهُمْ ذِكْرُنَا ، فَمَالَتْ قُلُوبُهُمْ إِلى مَعْرِفَتِنَا وَ حَدِيثِنَا ، فَلَوْ لَا أَنَّهُمْ خُلِقُوا مِنْ هذَا لَمَا كَانُوا كَذلِكَ ؛ لَا وَ اللّهِ ، مَا احْتَمَلُوهُ» .
ثُمَّ قَالَ : «إِنَّ اللّهَ خَلَقَ أَقْوَاماً لِجَهَنَّمَ وَ النَّارِ ، فَأَمَرَنَا أَنْ نُبَلِّغَهُمْ كَمَا بَلَّغْنَاهُمْ ، وَ اشْمَأَزُّوا مِنْ ذلِكَ ، وَ نَفَرَتْ قُلُوبُهُمْ ، وَ رَدُّوهُ عَلَيْنَا وَ لَمْ يَحْتَمِلُوهُ ، وَ كَذَّبُوا بِهِ ، وَ قَالُوا : سَاحِرٌ كَذَّابٌ ؛ فَطَبَعَ اللّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ ، وَ أَنْسَاهُمْ ذلِكَ ، ثُمَّ أَطْلَقَ اللّهُ لِسَانَهُمْ بِبَعْضِ الْحَقِّ ، فَهُمْ يَنْطِقُونَ بِهِ وَ قُلُوبُهُمْ مُنْكِرَةٌ ؛ لِيَكُونَ ذلِكَ دَفْعاً عَنْ أَوْلِيَائِهِ وَ أَهْلِ طَاعَتِهِ ؛ وَ لَوْ لَا ذلِكَ مَا عُبِدَ اللّهُ فِي أَرْضِهِ ، فَأَمَرَنَا بِالْكَفِّ عَنْهُمْ وَ السَّتْرِ وَ الْكِتْمَانِ ، فَاكْتُمُوا عَمَّنْ أَمَرَ اللّهُ بِالْكَفِّ عَنْهُ ، وَ اسْتُرُوا عَمَّنْ أَمَرَ اللّهُ بِالسَّتْرِ وَ الْكِتْمَانِ عَنْهُ» .
قَالَ : ثُمَّ رَفَعَ يَدَهُ وَ بَكى ، وَ قَالَ : «اللّهُمَّ ، إِنَّ هؤُلَاءِ لَشِرْذِمَةٌ قَلِيلُونَ ، فَاجْعَلْ مَحْيَانَا مَحْيَاهُمْ ، وَ مَمَاتَنَا مَمَاتَهُمْ ، وَ لَا تُسَلِّطْ عَلَيْهِمْ عَدُوّاً لَكَ ؛ فَتُفْجِعَنَا بِهِمْ ؛ فَإِنَّكَ إِنْ أَفْجَعْتَنَا بِهِمْ لَمْ تُعْبَدْ أَبَداً فِي أَرْضِكَ ، وَ صَلَّى اللّهُ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ تَسْلِيماً» .

  • نام منبع :
    تحفة الأولياء ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : مرادی، محمد
    تعداد جلد :
    4
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 128826
صفحه از 856
پرینت  ارسال به