۱۰۶۷.محمد بن يحيى و غير او، از احمد بن محمد بن عيسى، از على بن حَكم، از مردى، از حبيب بن ابى ثابت روايت كرده اند كه گفت:عسل و انجيرى از جانب قبيله همْدان و حُلوان به نزد امير المؤمنين عليه السلام آمد و آن حضرت كدخدايان و سرشناسان قبيله و محلّه را امر فرمود كه يتيمان را بياورند، و چون آن اطفال را آوردند، ايشان را بر سر خيك ها نشانيد و ايشان از آن خيك ها با انگشت عسل مى خوردند، و حضرت مشغول تقسيم آنها بود و قدَح قدَح به مردم مى داد. به آن حضرت عرض شد كه: يا امير المؤمنين چرا اين اطفال در اينجا نشسته با انگشت از اين خيك ها عسل مى خورند و انگشت خود را مى ليسند؟ فرمود: «زيرا كه امام پدر يتيمان است، و جز اين نيست كه من ايشان را در اين لُپ ليس انداختم، به جهت مراعات پدرى (يا پدران) ايشان».
۱۰۶۸.چند نفر از اصحاب ما روايت كرده اند، از احمد بن محمد برقى و على بن ابراهيم، از پدرش، و هر دو، از قاسم بن محمد اصبهانى، از سليمان بن داود منقرى، از سفيان بن عُيينه، از امام جعفر صادق عليه السلام كه :«پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود كه: من به هر مؤمنى از نفس خودش سزاوارترم، و على عليه السلام به هر مؤمنى بعد از من سزاوارتر است». پس به حضرت صادق عليه السلام عرض شد كه: معنى اين كلام چيست؟ فرمود كه: «گفته پيغمبر صلى الله عليه و آله است كه هر كه قرضى، يا عيالى را واگذارد، بر من است كه آن قرض را ادا كنم و آن عيال را نفقه دهم، و هر كه مالى را واگذارد، از براى وارث هاى اوست. پس مرد چون او را مالى نباشد، او را بر خود ولايت و اختيارى نيست، و او را بر عيالش امر و نهى نيست، هرگاه نفقه را بر ايشان جارى نسازد و پيغمبر و امير المؤمنين و هر كه بعد از ايشان است از ائمه، خدا اين امر را به گردن ايشان گذاشته، و از اينجا به همه مؤمنان از خود ايشان سزاوارتر شدند. و سبب اسلام آوردن بيشتر جهودان نبود، مگر بعد از صدور اين قول از رسول خدا صلى الله عليه و آله آن كه ايشان بر نفس خود و بر عيال خود ايمن شدند».
۱۰۶۹.چند نفر از اصحاب ما روايت كرده اند، از احمد بن محمد، از على بن حَكَم، از ابان بن عثمان، از صبّاح بن سَيابه، از امام جعفر صادق عليه السلام كه فرمود:«رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود كه: هر مؤمن يا مسلمانى كه بميرد و قرضى را واگذارد كه در معصيت خدا و اسراف نباشد (كه به جهت يكى از اين دو به هم رسيده باشد)، بر امام واجب است كه آن را ادا كند. پس، اگر آن را ادا نكند، گناه آن بر او خواهد بود؛ زيرا كه خداى تبارك و تعالى مى فرمايد كه: «إِنَّمَا الصَّدَقَـتُ لِلْفُقَرَآءِ وَالْمَسَـكِينِ» » (تا آخر آيه، كه در سوره توبه مذكور است، و آنچه از تتمه آيه ذكر نشده، اين است كه: «وَالْعَـمِلِينَ عَلَيْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِى الرِّقَابِ وَالْغَـرِمِينَ وَفِى سَبِيلِ اللَّهِ وَابْنِ السَّبِيلِ فَرِيضَةً مِّنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ»۱ ، يعنى: «جز اين نيست كه صدقات، يعنى: زكات مفروضه، از براى درويشان است و بيچارگان و جمعى كه كار كنندگانند بر آن (و در تحصيل و جمع آن سعى مى كنند) و طائفه اى كه الفت داده شده است دل هاى ايشان، و ديگر زكات از براى صرف كردن است در گشادن گردن هاى بندگان از قيد بندگى، و در ادا نمودن قرض قرض داران (يا از براى قرض داران) و صرف كردن در راه خدا (از جهاد و غير آن از وجوه برود) و رهگذرى كه از مال خود دور مانده باشد» (و چيزى نداشته باشد كه با آن به شهر خود برگردد. اگر چه در وطن خويش غنى باشد، يا از براى ابن سبيل. و حاصل آن كه: زكات فرض شده براى اين جماعت، فرض شدنى ثابت از جانب خدا و خدا داناست به مستحقان و حكم كننده به قسمت بر وجهى كه شايد و بايد).
و حضرت فرمود كه: «آن كه مُرده و قرض دارد، از جمله قرض دارانى است كه در آيه مذكور است، و يك قسم از اقسام هشت گانه مستحقان زكات است، و او را بهره اى است در نزد امام، پس اگر امام آن را حبس كند و ندهد، گناهش بر اوست».