۱۰۸۲.على بن محمد، از صالح بن ابى حمّاد و چند نفر از اصحاب ما، از احمد بن محمد و غير ايشان به سندهاى مختلف روايت كرده اند در باب حجت آوردن امير المؤمنين عليه السلام بر عاصم بن زياد در هنگامى كه عبا پوشيده بود و جامه هاى نرم و نازك را ترك كرده بود، و برادرش ربيع بن زياد شكايت او را به امير المؤمنين عليه السلام نمود، و عرض كرد كه: به اين سبب اهل خود را غمناك و فرزندانش را اندوهناك ساخته.
امير المؤمنين عليه السلام فرمود كه:«عاصم بن زياد را به نزد من آوريد». پس او را آوردند، چون حضرت او را ديد، در روى او رو ترش فرمود و فرمود كه: «آيا از اهل خود شرم نكردى؟ آيا بر فرزندان خود رحم نكردى؟ آيا خدا را چنان پنداشته اى كه چيزهاى پاكيزه را براى تو حلال كرده و ناخوش دارد كه تو از آنها فراگيرى؟ تو در نزد خدا از آن خوارترى كه از اين قبيل تكليف نسبت به تو بكند. آيا خدا نمى فرمايد كه: «وَ الْأَرْضَ وَضَعَهَا لِلْأَنَامِ * فِيهَا فَـكِهَةٌ وَالنَّخْلُ ذَاتُ الْأَكْمَامِ»۱ ، يعنى: «و زمين را خلق فرمود، يا بنهاد برروى آب، و بگسترانيد از براى انتفاع هر صاحب روحى كه بر روى آن است. در آن انواع چيزها است كه به آنها متلذّذ مى شوند از انواع ميوه ها و درختان خرما كه صاحبان غلاف هااند» (چه شكوفه آنها در ميان غلاف ها مى باشد). آيا خدا نمى فرمايد كه: «مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيَانِ * بَيْنَهُمَا بَرْزَخٌ لَا يَبْغِيَانِ » ، تا فرموده آن جناب كه: «يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجَانُ »۲ ، يعنى: رها كرد و روان گردانيد دو دريا را: يكى خوش و شيرين، و ديگرى شور و تلخ؛ در حالتى كه به يكديگر مى رسند و سطوح آنها به يكديگر مماسّ مى شوند (و گفته اند كه آن درياى فارس و روم است كه در محيط به يكديگر مى رسند). در ميان اين دو دريا، پرده اى است از قدرت خدا كه افزونى نمى جويند (بر يكديگر مى رسند و هيچ يك بر ديگرى غالب نمى شود به ممازجه و ابطال خاصيّت يكديگر). بيرون مى آيد از اين دو دريا، مرواريد بزرگ و مرواريد خرُد» (و آنچه در ميانه آيات ذكر نشده اين است كه: «فَبِأَىِّ ءَالَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ» . و ترجمه آن مذكور شد).
پس حضرت فرمود كه: «اى خدا، به فريادم برس از دست اين جاهل، هر آينه صرف كردن نعمت هاى خدا و اظهار كردن آنها به كردار، به سوى خدا محبوب تر است از اظهار كردن آنها به گفتار؛ و حال آن كه خداى عزّوجلّ فرموده است كه: «وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ»۳ حديث كن به نعمت پروردگارت و آن را ياد كن».
عاصم عرض كرد كه: يا امير المؤمنين، پس، تو براى چه در طعام خويش اقتصار فرموده اى بر طعام ناگوار و نان بى نان خورش، و در لباس خويش، اكتفا نموده اى به جامه درشت و كنده؟
حضرت فرمود: «واى بر تو، به درستى كه خداى عزّوجلّ، واجب گردانيده است بر امامان حق كه خود را با ضعيفان مردم بسنجند و برابر كنند، تا آن كه فقر فقير بر او زور نياورد و او را تلف نكند». پس عاصم بن زياد عبا را انداخت و جامه هاى نرم و پاكيزه پوشيده.