۱۱۶۵.محمد بن يحيى، از احمد بن محمد بن عيسى، از ابن محبوب، از محمد بن نعمان، از سلّام روايت كرده است كه گفت: از امام محمد باقر عليه السلام سؤال كردم از قول خدا:«الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا»۱، يعنى:«و بندگان مخصوص خداوند مهربان، آنانند كه مى روند بر روى زمين از روى خوارى و شكستگى»، و حضرت فرمود كه: «ايشان اوصيايند كه چنين مى روند از ترس دشمنان خويش» .
۱۱۶۶.حسين بن محمد، از معلّى بن محمد، از بِسطام بن مُرّه، از اسحاق بن حسّان، از هَيثم بن واقد، از على بن حسين عبدى، از سعد اِسكاف، از اصبغ بن نُباته روايت كرده است كه: اصبغ، از امير المؤمنين عليه السلام سؤال كرد از قول خداى تعالى:«أَنِ اشْكُرْ لِى وَ لِوَ لِدَيْكَ إِلَىَّ الْمَصِيرُ»۲، يعنى:«وصيّت فرموديم آدمى را به اين كه شكر كن مرا و دو پدر خود را، به سوى حكم من است بازگشت همه».
پس حضرت فرمود كه: «دو پدر كه خدا شكر ايشان را واجب گردانيده، همان دو كس اند كه علم را متولد ساخته اند، و حكمت ها را به ميراث واگذارده اند و مردم به فرمان بردارى ايشان مأمور شده اند. بعد از آن خداى تعالى فرمود كه: «إِلَىَّ الْمَصِيرُ» ، پس، بازگشت همه بندگان به سوى خداست. و دليل بر آن، يعنى: هادى به سوى خدا، همين دو پدرند (كه محمد و على ـ صلوات اللّه عليهما ـ ) باشند .
پس گفتار را از ايشان گردانيده به سوى پسر حنتمه (يعنى...) و رفيق او (... . چه حنتمه، نام ... دختر هشام بن مغيره مخزومى، خواهر ابو جهل است و صاحب قاموس گمان برده كه اين قول، غلط است و گمان كرده كه حنتمه دختر عبدالرحمان بن حرث ذى الرُّمحين است، دختر عموى ابو جهل و غلط كرده است. تتمه حديث آن كه:) پس در باب خاص و عام (كه پسر حنتمه و آشناى او، و جميع گمراه كنندگانند)، فرموده كه: «وَ إِن جَـهَدَاكَ عَلَى أَن تُشْرِكَ بِى مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا» » (و احتمال دارد كه مراد از خاص، رسول باشد كه در ظاهر مخاطب است، و از عام، غير آن حضرت باشد كه اشاره باشد به عموم خطاب). و ترجمه آن، اين است كه: «و اگر پسر حنتمه و آشناى او، و هر كه بر طريقه ايشان باشد، با تو مجاهده و
كوشش نمايند بر آن كه شرك آورى به من، و انبازگيرى آنچه را كه نيست تو را به استحقاق شريك گردانيدن آن دانشى (بر وجه تقليد محض، بدون دليلى كه دلالت كند بر استحقاق آن، بلكه دليل قائم است بر عدم استحقاق)، پس فرمان مبر ايشان را» .
(و حضرت بعضى از آيه را ذكر فرموده با مراد از آن) كه ترجمه آن، اين است: «و اگر با تو مجاهده نمايند بر آن كه شرك آورى به من، (مى فرمايد كه: يعنى: انبازگيرى) در باب وصيّت و عدول كنى و بيرون روى از آن كه به فرمان بردارى او، مأمور شده اى، پس ايشان را فرمان مبر و سخن ايشان را مشنو» .
[تتمه حديث] «بعد از آن، گفتار را گردانيده و رو آورده به بيان حال دو پدرى كه اول ذكر شدند و فرموده: «وَ صَاحِبْهُمَا فِى الدُّنْيَا مَعْرُوفًا» ، يعنى: و مصاحبت كن با ايشان در زندگانى دنيا؛ مصاحبتى كه پسنديده شرع و مقتضاى كرم باشد».
و حضرت فرمود كه: «خدا مى فرمايد كه: فضل ايشان را به مردم بشناسان و مردم را به راه ايشان دعوت كن، و اين است معنى قول آن جناب كه مى فرمايد: «وَ اتَّبِعْ سَبِيلَ مَنْ أَنَابَ إِلَىَّ ثُمَّ إِلَىَّ مَرْجِعُكُمْ»۳ ، يعنى: و پيروى كن راه كسى را كه باز گشته است به سوى من، به توحيد و اخلاص در طاعت كه محمد و آل اويند كه متصف اند به صفت ايمان و اخلاص. پس به سوى من است بازگشت شما» (از تو و پدران تو بر وجه مجازات).
و حضرت فرمود كه: «به سوى خدا، بعد از آن به سوى ما است. پس، از عذاب خدا بترسيد و پرهيز كنيد، و اين دو پدر را نافرمانى مكنيد؛ زيرا كه خشنودى ايشان، خشنودى خداست و خشم ايشان، خشم خدا است».