483
تحفة الأولياء ج2

۱۱۷۸.على بن محمد، از بعضى از اصحاب ما، از ابن محبوب، از محمد بن فُضيل، از امام موسى كاظم عليه السلام روايت كرده است كه گفت: آن حضرت را سؤال كردم از قول خداى عزّوجلّ:«يُرِيدُونَ لِيُطْفِـئواْ نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَ هِهِمْ»، فرمود كه:«اراده دارند كه ولايت امير المؤمنين عليه السلام را به دهان خويش فرو نشانند». عرض كردم: «وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ»۱ ، فرمود: «و خدا تمام كننده امامت است، به جهت فرموده خداى عزّوجلّ: «فَـئامِنُواْ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِى أَنزَلْنَا وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ»۲ ، پس نور، امام است».
(و همين حديث، با اختلاف كمى در متن، به سند ديگر مذكور شد در باب اين كه ائمه عليهم السلام ، نور خداى عزّوجلّ اند و آيه، به همان وضعى است كه در آنجا مذكور شد و آنچه در اينجا ذكر شده، اشتباه است. تتمه حديث: آن كه)
راوى مى گويد كه عرض كردم: «هُوَ الَّذِى أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَ دِينِ الْحَقِّ» ؟ يعنى : «اوست آن خدايى كه فرستاد پيغمبر خود را با هدايت و مذهب درست ـ كه ملت اسلام است ـ » و حضرت فرمود كه: «اوست آن كه رسول خويش را امر فرمود به ولايت از براى وصىّ خويش و ولايت، همان دين حق است». عرض كردم: «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ»۳ ، يعنى: «تا غالب گرداند رسول خويش، يا آن دين را بر هر كيش و ملت» . و حضرت فرمود كه: «او را غالب مى گرداند بر همه دين ها در نزد قيام حضرت قائم» و فرمود كه: «خدا مى فرمايد: «وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ» ، يعنى: ولايت قائم عليه السلام «وَ لَوْ كَرِهَ الْكَـفِرُونَ»۴ ، و اگر چه كراهت دارند، كافران، يعنى: به ولايت على عليه السلام ».
عرض كردم كه اين، تنزيل است؟ فرمود: «آرى، اين معنى تنزيل است و اما غير آن، تأويل است» (و مراد از تنزيل، چيزى است كه آيه در باب آن فرود آمده باشد و تأويل چيزى است كه حكم آيه در آن، جارى شود) .
راوى مى گويد كه عرض كردم: «ذَ لِكَ بِأَنَّهُمْ ءَامَنُواْ ثُمَّ كَفَرُواْ»۵ ؟ يعنى: «اين قول ايشان كه شاهد است (بر بدى اعمال ايشان، يا اين حال مذكور، از كذب و نفاق)، به سبب آن است كه ايشان ايمان آورده اند به زبان (يعنى: به كلمه شهادتين گويا شدند و خود را مسلمان نمودند)، بعد از آن كافر شدند و اظهار آن نمودند». و حضرت فرمود: «به درستى كه خداى تبارك و تعالى كسى را كه پيروى ننمود، و رسول، او را در باب ولايت وصىّ آن حضرت، منافقان ناميد، و كسى را كه امامت وصىّ او را انكار نمود، مانند كسى كه محمد را انكار كرد، گردانيد، و در اين باب، قرآن را فرو فرستاد و فرمود: [يا محمد] «إِذَا جَآءَكَ الْمُنَـفِقُونَ» بولاية وصيك «قَالُواْ نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَـفِقِينَ» بولاية وصيك «لَكَـذِبُونَ * اتَّخَذُواْ أَيْمَـنَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّواْ عَن سَبِيلِ اللَّهِ»۶ ، يعنى: اى محمد، چون بيايند به نزد تو منافقان [به ولايت على]، هر آينه دروغگويايند؛ به جهت آن كه اعتقاد ايشان با گفتار ايشان در اين گواهى، موافق نبود (با آن كه اظهار موافقت آن مى نمودند)، فرا گرفتند سوگندهاى خويش را (كه به دروغ ياد مى كنند)، سپرى (كه خود را به آن، از كشتن نگاه مى دارند؛ مانند اهل حرب). پس مردم را باز داشتند از راه خدا». و حضرت فرمود كه: «مراد از اين، راه وصىّ است» (و در قرآن، يا محمد و بولاية وصيك و بولاية علىّ موجود نيست و نوشتن آن، با آيه، به جهت ظهور حديث است در اين كه نزول به اين طريق بوده با سهولت ترجمه). « إِنَّهُمْ سَآءَ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ»۷ ، يعنى: «به درستى كه ايشان، بد است آنچه پيوسته مى كنند از اظهار ايمان و پنهان كردن خلاف آن» (و بعد از اين، در قرآن چنين است كه : «ذَ لِكَ بِأَنَّهُمْ ءَامَنُواْ ثُمَّ كَفَرُواْ» (كه ترجمه آن مذكور شد و در اين حديث، چنين است كه:) «ذَ لِكَ بِأَنَّهُمْ ءَامَنُواْ» برسالتك «وَكَفَرُواْ» [بولاية وصيك] ، يعنى: «اين، به سبب آن است كه ايشان به پيغمبرى تو ايمان آوردند و به ولايت وصى، تو كافر شدند. «فَطُبِعَ» (و در اين حديث است كه) [فَطَبَعَ اللّهُ] «عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا يَفْقَهُونَ»۸ »، يعنى: «پس مهر زده شد (يا پس خدا مهر گذاشت) بر دل هاى ايشان، پس ايشان نمى فهمند و نمى دانند».
و راوى مى گويد كه عرض كردم: معنى «لَا يَفْقَهُونَ» چيست؟ فرمود كه: «مى فرمايد كه: ايشان، پيغمبرى تو را تعقل نمى كنند».
عرض كردم: «وَ إِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْاْ يَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ» ؟ يعنى: «و چون گفته شود به ايشان كه بياييد تا فرستاده خدا از براى شما آمرزش طلبد». و حضرت فرمود: «و چون گفته شود به ايشان كه باز گرديد به سوى ولايت على عليه السلام ، تا پيغمبر از براى شما طلب آمرزش كند از گناهان شما، «لَوَّوْاْ رُءُوسَهُمْ» بپيچند سرهاى خويش را و روى بگردانند» (يا سر خويش را بجنبانند). و حضرت فرمود كه: «خدا فرموده: «وَ رَأَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ» عن ولاية علي «وَ هُم مُّسْتَكْبِرُونَ» عليه ۹ ، يعنى: «و مى بينى ايشان را كه اعراض مى كنند و روى مى گردانند [از ولايت على] و ايشان گردن كشانند [بر او]».
بعد از آن، سخن از جانب خدا گرديده به سوى معرفت آن جناب به حال ايشان و فرموده: «سَوَآءٌ عَلَيْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِى الْقَوْمَ الْفَـسِقِينَ»۱۰ ، يعنى: يكسان است بر ايشان كه آمرزش خواهى از براى ايشان، يا آمرزش نخواهى از براى ايشان، كه خدا هرگز ايشان را نيامرزد. به درستى كه خدا راه نمى نمايد گروه فاسقان را». و حضرت فرمود كه: «خدا مى فرمايد كه ستم كاران بر وصى تو را».
عرض كردم: «أَفَمَن يَمْشِى مُكِبًّا عَلَى وَجْهِهِ أَهْدَى أَمَّن يَمْشِى سَوِيًّا عَلَى صِرَ طٍ مُّسْتَقِيمٍ»۱۱ ؟ يعنى: «آيا پس كسى كه مى رود در افتاده بر روى خود، و نگون سار مى رود، راه يافته تر است و به مطلوب رسيده تر، يا آن كسى كه مى رود راست ايستاده بر راه راست» (كه به مقصود و مطلوب مى رساند). و حضرت فرمود: «به درستى كه خدا داستان كسى را كه از ولايت على ميل نموده، بيان فرموده و او را مانند كسى قرار داده كه بر روى خويش و نگون سار مى رود، و به امر خود راه نمى يابد. و آن كه آن حضرت را پيروى نموده، راست و بر راه راست گردانيده و راه راست، امير المؤمنين عليه السلام است».
راوى مى گويد كه: عرض كردم چيست معنى قول آن جناب: «إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ»۱۲ ؟ كه ترجمه ظاهر آن اين است كه: «به درستى كه قرآن، هر آينه گفتار رسولى است بزرگوار». حضرت فرمود: «يعنى: جبرئيل كه فرود آمد از جانب خدا در باب ولايت على عليه السلام ».
عرض كردم: «وَ مَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ قَلِيلاً مَّا تُؤْمِنُونَ»۱۳ ؟ يعنى: «و نيست قرآن، گفتار شاعر (و آن كه سخنان بى حقيقت گويد)، بسيار كم ايمان مى آوريد». و حضرت فرمود كه: «گفتند: محمد، به غايت دروغگو است بر پروردگار خويش و خدا او را در باب على، به اين امر نفرموده. پس خدا در اين باب، قرآن را فرو فرستاد و فرمود: [إنّ ولاية على] «تَنزِيلٌ مِّن رَّبِّ الْعَــلَمِينَ* وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا» محمد «بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ* لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ* ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ»۱۴ ، يعنى: «به درستى كه [ولايت على عليه السلام ]، فرستاده شده است بر محمد صلى الله عليه و آله ، از جانب پروردگار عالميان به وساطت جبرئيل عليه السلام و اگر محمد صلى الله عليه و آله ، بر ما به افترا و دورغ، مى بست پاره اى از سخنان را چنانچه شما گمان مى كنيد، هر آينه مى گرفتيم از وى دست راست او را (يا او را مى گرفتيم به قوّت و قدرتى كه داريم) پس هر آينه مى بريديم از او، بند دل او را» (و آن رگى است در دل كه چون بريده شود، صاحب آن بميرد).
بعد از آن، گفتار را برگردانيده و فرموده: [انّ ولاية على] «لَتَذْكِرَةٌ لِلْمُتَّقينَ» ؛ به درستى كه ولايت على عليه السلام ، هر آينه پندى است از براى پرهيزكاران» و حضرت فرمود: «از براى دانايان (و در قرآن «وَ إِنَّهُ لَتَذْكِرَةٌ لِلْمُتَّقينَ» واقع است). «وَ إِنَّا لَنَعْلَمُ أَنَّ مِنكُم مُّكَذِّبِينَ* وَ إِنَّهُ» عليا «لَحَسْرَةٌ عَلَى الْكَـفِرِينَ* وَ إِنَّهُ» ولايته «لَحَقُّ الْيَقِينِ* فَسَبِّحْ» يا محمد «بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ» » ۱۵ . (و در قرآن، به جاى على و ولايته، ضمير غائب واقع است و يا محمد، مذكور نيست). و ترجمه آن، چنانچه در حديث است، اين است: «و به درستى كه ما هر آينه مى دانيم كه بعضى از شما تكذيب كنندگانند. و به درستى كه على، سبب حسرت و اندوه است بر كافران. و به درستى كه ولايت آن حضرت، درست و راست است بى گمان (يعنى: محض يقين است كه هيچ شكى در آن نيست). پس تسبيح گوى اى محمد، به نام پروردگار خود كه بزرگ است» (يعنى: تنزيه نماى او را از صفات نالايق و ناسزا). و حضرت فرمود كه: «خدا مى فرمايد كه: شكر كن پروردگار بزرگ خويش را كه اين افزونى و فضيلت را به تو عطا فرمود».
و عرض كردم كه: قول آن جناب: «لَمَّا سَمِعْنَا الْهُدَى ءَامَنَّا بِهِ» ؟ (و اين آيه در سوره جن است و در صدر آن، وانّا واقع است، و بعد از آنچه مذكور شد، چنين است كه: «فَمَن يُؤْمِن بِرَبِّهِ فَلَا يَخَافُ بَخْسًا وَ لَا رَهَقًا»۱۶ )، يعنى: «و به درستى كه ما، يا وحى شده كه ما در هنگامى كه شنيديم قرآن را كه سبب هدايت است». و حضرت فرمود كه: «هدى، ولايت است، ايمان آورديم به آن» و حضرت فرمود كه: «ايمان آورديم به مولى و صاحب اختيار خويش. پس هر كه ايمان آورد به پروردگار خويش، نترسد از نقصان و نرسيدن امر ناخوشى».
راوى مى گويد كه: عرض كردم كه: اين تنزيل است؟ فرمود: «نه، بلكه تأويل است».
عرض كردم كه قول آن جناب: «لَا أَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَ لَا رَشَدًا»۱۷ ؟ حضرت فرمود كه: «رسول خدا صلى الله عليه و آله مردم را خواند به سوى ولايت على عليه السلام ، پس قريش به نزد آن حضرت جمع شدند و گفتند: يا محمد، ما را از اين امر معاف دار. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود كه: اين امر به سوى خدا مفوّض است، و اختيار آن، با من نيست. پس آن حضرت را متّهم ساختند و از نزد او بيرون رفتند، و خدا اين آيه را فرو فرستاد كه: «قُلْ إِنِّى لَا أَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَ لَا رَشَدًا قُلْ إِنِّى لَن يُجِيرَنِى مِنَ اللَّهِ» ان عصيته «أَحَدٌ وَ لَنْ أَجِدَ مِن دُونِهِ مُلْتَحَدًا * إِلَا بَلَـغًا مِّنَ اللَّهِ وَ رِسَــلَـتِهِ»۱۸
فى على. (و در قرآن ان عصيته مذكور نيست)، يعنى: بگو: به درستى كه من مالك نيستم از براى شما دفع ضررى و نه رسانيدن خير و صلاحى. بگو: به درستى كه هرگز زينهار ندهد مرا هيچ كس و در پناه خود نگيرد از عذاب خدا اگر او را نافرمانى كنم، و نيابم هرگز به غير از آن جناب پناهى را كه روى به آن آورم، و به واسطه آن از آن بليّه نجات يابم، مگر رسانيدنى كه از جانب خدا باشد، و مگر پيغام هاى او و اَداى آنچه به من ارسال فرموده». و حضرت فرمود: «يعنى: در باب على».
عرض كردم كه اين تنزيل است؟ فرمود: «آرى». بعد از آن، به جهت استوار ساختن اين مطلب فرمود كه: « «وَ مَن يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ» في ولاية عليّ «فَإِنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَــلِدِينَ فِيهَآ أَبَدًا»۱۹ ، يعنى: و آنان كه نافرمانى كنند خدا و فرستاده او را [در باب ولايت على]، پس به درستى كه از براى ايشان است آتش دوزخ، در حالتى كه جاويد باشند» (كه آن در آن اند هميشه) .
عرض كردم: «حَتَّى إِذَا رَأَوْاْ مَا يُوعَدُونَ فَسَيَعْلَمُونَ مَنْ أَضْعَفُ نَاصِرًا وَ أَقَلُّ عَدَدًا»۲۰ ؟ يعنى: «تا وقتى كه ببينند آنچه را كه وعده داده مى شوند (كه آن واقعه بدر است و مغلوب شدن ايشان) و حضرت فرمود كه: «مقصود از اين، حضرت قائم عليه السلام است و ياوران او». پس، به زودى خواهند دانست كه كى ضعيف تر است از روى يار و مددكار و كم تر است از روى شما».
و عرض كردم: «فَاصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ»۲۱ ؟ (و در قرآن و اصبر به واو است)، يعنى: «و صبر و شكيبايى نما بر آنچه مى گويند». و حضرت فرمود: «بر آنچه مى گويند در حق تو. «وَ اهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمِيلاً»۲۲ ، يعنى: «و دورى بجو از ايشان؛ دورى جستنى نيكو» . «وَ ذَرْنِى» ، يعنى: «وا بگذار مرا اى محمد»، «وَ الْمُكَذِّبِينَ» ، يعنى: «با جماعت تكذيب كنندگان». و حضرت فرمود: «به وصى تو «أُوْلِى النَّعْمَةِ وَ مَهِّلْهُمْ قَلِيلاً»۲۳ ، يعنى: مكذبانى كه صاحب تنعّم اند و مهلت ده ايشان را مهلت دادنى اندك» .
عرض كردم كه: اين كه مى فرمايى تنزيل است؟ فرمود: «آرى» .
عرض كردم: «لِيَسْتَيْقِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَـبَ»۲۴ ؟ يعنى: «تا كسب يقين كنند آنان كه داده شده اند كتاب را». و حضرت فرمود كه: «كسب يقين مى كنند كه خدا و رسول او و وصىّ رسول، حق اند».
عرض كردم: «وَ يَزْدَادَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِيمَـنًا»۲۵ ؟ يعنى: «و تا زياد كنند آنان كه ايمان آورده اند ايمان را». و حضرت فرمود كه: «بيفزايند به ولايت وصى، ايمان را».
عرض كردم: «وَ لَا يَرْتَابَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَـبَ وَ الْمُؤْمِنُونَ»۲۶ ؟ يعنى: «و تا شك نياورند آنان كه عطا شدند كتاب را و آنان كه ايمان آورنده اند». و حضرت فرمود: «يعنى: به ولايت على».
عرض كردم كه: اين شك آوردن چيست؟ فرمود كه: «مقصود از اين، اهل كتاب و مؤمنان اند كه خدا ايشان را ذكر فرموده و فرموده كه: در ولايت شك نمى آورند».
عرض كردم: «وَ مَا هِىَ إِلَا ذِكْرَى لِلْبَشَرِ»۲۷ ؟ يعنى: «و نيست اين سوره (يا خزنه جهنم، يا دوزخ چنانچه مفسرين گفته اند)، مگر پند و يادداشتى از براى مردمان». و حضرت فرمود: «آرى، مراد، ولايت على عليه السلام است».
عرض كردم: «إِنَّهَا لَاءِحْدَى الْكُبَرِ»۲۸ ؟ فرمود: «يعنى: ولايت». و ترجمه آيه، اين است كه: «به درستى كه آن، هر آينه يكى از امور بزرگ است».
عرض كردم: «لِمَن شَآءَ مِنكُمْ أَن يَتَقَدَّمَ أَوْ يَتَأَخَّرَ»۲۹ ؟ يعنى: «در حالى كه ترساننده است هر كه را كه خواهد كه پيش افتد يا پس افتد». و حضرت فرمود كه: «هر كه به سوى ولايت ما تقدم جويد از دوزخ، پس افتاده شود، و هر كه از ما تأخّر جويد، به سوى دوزخ پيشى گيرد».
عرض كردم: «إِلَا أَصْحَـبَ الْيَمِينِ»۳۰ ؟ يعنى: «هر تنى به آنچه كرده، در گرو است، مگر ياران دست راست». حضرت فرمود: «به خدا سوگند كه ايشان شيعيان مايند».
عرض كردم: «لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ»۳۱ ؟ حضرت فرمود: «يعنى: ما با وصى محمد و اوصياى بعد از او دوستى نورزيديم». و فرمود كه: «ايشان بر اوصيا صلوات نمى فرستند».
عرض كردم: «فَمَا لَهُمْ عَنِ التَّذْكِرَةِ مُعْرِضِينَ»۳۲ ؟ يعنى: «پس چيست ايشان را كه از پند، رو گردانند». و حضرت فرمود كه: «از ولايت رو گردانند».
عرض كردم: «كَلَا إِنَّه تَذْكِرَةٌ»۳۳ ؟ يعنى: «نه چنان است كه مى گويند. به درستى كه آن پندى است بزرگ». حضرت فرمود: «يعنى: ولايت» (و در قرآن كَلَا إِنَّهُ با ضمير مذكر است، و اگر چه در سوره عبس «كَلَا إِنَّهَا تَذْكِرَةٌ»۳۴ واقع شده، ليكن به قرينه آيات پيش و بعد، بايد كه مراد از آن، آيه سوره مدّثّر باشد كه در آن، انّه مذكور است و شايد كه در قرآن اهل بيت، چنين بوده، با آن كه اگر ضمير راجع به قرآن باشد، كه نيز انّها به تأنيث ضمير جائز است، به جهت تأنيث خبر كه تذكره است).
عرض كردم: چيست معنى قول خدا «يُوفُونَ بِالنَّذْرِ»۳۵ ؟ فرمود: «وفا مى كنند از براى خدا به نذرى كه بر ايشان گرفت در وقت پيمان گرفتن كه از ولايت ما است».
عرض كردم: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْءَانَ تَنزِيلاً»۳۶ ؟ يعنى: «به درستى كه ما فرو فرستاديم بر تو قرآن را فرو فرستادنى بتدريج» (سوره سوره، و آيه آيه). حضرت فرمود: «فرو فرستاديم به ولايت على؛ فرو فرستادنى».
عرض كردم كه: اين تنزيل است؟ فرمود: «آرى، اين تأويل است».
عرض كردم: «إِنَّ هَـذِهِ تَذْكِرَةٌ»۳۷ ؟ فرمود: «ولايت، تذكره است».
عرض كردم: «يُدْخِلُ مَن يَشَآءُ فِى رَحْمَتِهِ»۳۸ ؟ يعنى: «خدا در آورد هر كه را خواهد در رحمت خويش». حضرت فرمود: «يعنى: در ولايت ما». و فرمود: « «وَ الظَّــلِمِينَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا أَلِيمَا»۳۹
، يعنى: «و ستم كاران را خوار داشته و آماده كرده از براى ايشان عذابى دردناك» (يا درد آورنده). آيا نمى بينى كه خدا مى فرمايد: «وَ مَا ظَـلَمُونَا وَ لَـكِن كَانُواْ أَنفُسَهُمْ يَظْـلِمُونَ»۴۰ ؟» و حضرت فرمود كه: «خداى تعالى از آن عزيزتر و استوارتر است كه مظلوم شود و كسى بر او ستم تواند كرد، و خويش را به سوى ستم كشيدن نسبت دهد، وليكن خدا ما را به نفس خود آميخته و مخلوط ساخته، پس ستمى را كه بر ما واقع شود، ستم بر خود و دوستى با ما را، دوستى با خود قرار داده. پس در اين باب، قرآن را بر پيغمبر خود فرو فرستاده و فرموده كه: «وَ مَا ظَـلَمُونَا وَ لَـكِن كَانُواْ أَنفُسَهُمْ يَظْـلِمُونَ» ».
عرض كردم كه: اين تنزيل است؟ فرمود: «آرى» .
عرض كردم: «فَوَيْلٌ يَوْمَـئِذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ» ؟ يعنى: «واى در آن روز بر تكذيب كنندگان». فرمود كه: «مى فرمايد: يا محمد، واى بر تكذيب كنندگان، كه تكذيب مى كنند به آنچه وحى كردم به سوى تو از ولايت على» . «أَلَمْ نُهْلِكِ الْأَوَّلِينَ ثُمَّ نُتْبِعُهُمُ الْأَخِرِينَ»۴۱ ، يعنى: «آيا هلاك نكرديم پيشينيان را، پس از پىِ ايشان در آوريم به هلاكت، پسينيان را». و حضرت فرمود كه: «مراد از پيشينيان، آنانند كه رسولان خدا را در طاعت اوصيا تكذيب كردند». «كَذَ لِكَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِينَ»۴۲ ، يعنى: «مانند اين فعل كه عبارت است از هلاك كردنى كه با گناهكاران خواهيم كرد». و حضرت فرمود كه: «مراد از آن، كسى است كه گناه عظيم از او سر زد، نسبت به آل محمد و در مادّه وصى آن حضرت، مرتكب گرديد آنچه مرتكب گرديد» (كه هيچ زبانى طاقت گفتن و هيچ گوشى تاب شنيدن آن را ندارد).
عرض كردم: «إِنَّ الْمُتَّقِينَ»۴۳ ؟ يعنى: «به درستى كه پرهيزكاران» (در سايه هاى درختان بهشت و در كنار چشم هاى آب و در ميان ميوه ها از آنچه خواهش آن داشته باشند، مرفّه الحال و فارغ البال اند تا آخر آنچه در سوره مرسلات مذكور است) حضرت فرمود: «به خدا سوگند كه ما و شيعيان ماييم و كسى غير از ما و شيعيان ما، بر ملّت حضرت ابراهيم نيست و ساير مردمان از آن بيزارند».
عرض كردم: «يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلَــئِكَةُ صَفًّا لَا يَتَكَلَّمُونَ»۴۴ ؟ (تا آخر آيه كه) ترجمه آن اين است كه: «روزى كه بايستند روح و فرشتگان در حالى كه صف زدگان باشند، سخن نگويند در باب شفاعت و غير آن، مگر كسى كه دستورى داده باشد او را خداوند مهربان و گفته باشد گفتارى را كه صواب و درست باشد». حضرت فرمود: «آرى، به خدا سوگند كه ماييم آنان كه خدا ايشان را دستورى داده و آنان كه گفتار درست مى گويند».
عرض كردم كه: چه مى گوييد چون سخن گوييد؟ فرمود كه: «پروردگار خود را به بزرگى ياد مى نماييم، و بر پيغمبر خود صلوات مى فرستيم، و شيعيان خود را شفاعت مى كنيم، و پروردگار ما ما را رد نمى كند، و شفاعت و درخواست ما را در حق ايشان قبول مى فرمايد».
عرض كردم: «كَلَا إِنَّ كِتَـبَ الْفُجَّارِ لَفِى سِجِّينٍ»۴۵ ؟ فرمود كه: «ايشان آنانند كه در حق ائمه نابكار شدند و بر ايشان ستم كردند و از حد در گذشتند».
عرض كردم: «ثُمَّ يُقَالُ هَـذَا الَّذِى كُنتُم بِهِ تُكَذِّبُونَ»۴۶ ؟ يعنى: «پس گفته مى شود كه اين است آن كه بوديد در دنيا كه به او تكذيب مى كرديد». فرمود كه: «مقصود از آن، امير المؤمنين عليه السلام است».
عرض كردم كه: اين تنزيل است؟ فرمود: «آرى».

1.صف، ۸.

2.تغابن، ۸.

3.توبه ، ۳۳ ؛ فتح ، ۲۸ ؛ صف ، ۹ .

4.صف ، ۸ .

5.منافقون ، ۳ .

6.منافقون، ۱ و ۲.

7.منافقون، ۲.

8.منافقون، ۳.

9.منافقون، ۵.

10.منافقون، ۶.

11.ملك، ۲۳.

12.تكوير، ۱۹.

13.حاقّه، ۴۱.

14.حاقّه، ۴۳ ـ ۴۶.

15.حاقّه، ۴۸ ـ ۵۲.

16.جن ، ۱۳ .

17.جن، ۲۱.

18.جن، ۲۱ ـ ۲۳.

19.جن، ۲۳.

20.جن، ۲۴.

21.مزّمّل، ۱۰.

22.مزّمّل، ۱۱.

23.مدّثّر، ۶.

24.مدّثّر، ۳۱.

25.مدّثّر، ۳۵.

26.مدّثّر، ۳۷.

27.مدّثّر، ۳۹.

28.مدّثّر ، ۴۳ .

29.مدّثّر، ۴۹.

30.مدّثّر، ۵۴.

31.عبس، ۱۱.

32.انسان، ۷.

33.انسان، ۲۳.

34.مزّمّل، ۱۸.

35.انسان، ۲۹.

36.انسان، ۳۱.

37.بقره، ۵۷.

38.مرسلات، ۱۶ ـ ۱۷.

39.مرسلات، ۱۸.

40.مرسلات، ۴۱.

41.نبأ، ۳۸.

42.مطففين، ۷.

43.مطففين، ۱۷.


تحفة الأولياء ج2
482

۱۱۷۸.عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ ، عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الْمَاضِي عليه السلام ، قَالَ :سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ : «يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللّهِ بِأَفْواهِهِمْ» قَالَ : «يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا وَلَايَةَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام بِأَفْوَاهِهِمْ».
قُلْتُ : «وَ اللّهُ مُتِمُّ نُورِهِ» ؟ قَالَ : «وَ اللّهُ مُتِمُّ الْاءِمَامَةِ ؛ لِقَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ : «الَّذِينَ آمَنُوا» بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِي أَنْزَلْنا» فَالنُّورُ هُوَ الْاءِمَامُ».
قُلْتُ : «هُوَ الَّذِى أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِينِ الْحَقِّ» ؟ قَالَ : «هُوَ الَّذِي أَمَرَ رَسُولَهُ بِالْوَلَايَةِ لِوَصِيِّهِ ، وَ الْوَلَايَةُ هِيَ دِينُ الْحَقِّ».
قُلْتُ : «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ» ؟ قَالَ : «يُظْهِرُهُ عَلى جَمِيعِ الْأَدْيَانِ عِنْدَ قِيَامِ الْقَائِمِ». قَالَ : «يَقُولُ اللّهُ : «وَ اللّهُ مُتِمُّ نُورِهِ» : وَلَايَةِ الْقَائِمِ «وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ» بِوَلَايَةِ عَلِيٍّ».
قُلْتُ : هذَا تَنْزِيلٌ ؟ قَالَ : «نَعَمْ ، أَمَّا هذَا الْحَرْفُ فَتَنْزِيلٌ ؛ وَ أَمَّا غَيْرُهُ فَتَأْوِيلٌ» .
قُلْتُ : «ذلِكَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا» ؟ قَالَ : «إِنَّ اللّهَ ـ تَبَارَكَ وَ تَعَالى ـ سَمّى مَنْ لَمْ يَتَّبِعْ رَسُولَهُ فِي وَلَايَةِ وَصِيِّهِ مُنَافِقِينَ ، وَ جَعَلَ مَنْ جَحَدَ وَصِيَّهُ إِمَامَتَهُ كَمَنْ جَحَدَ مُحَمَّداً ، وَ أَنْزَلَ بِذلِكَ قُرْآناً ، فَقَالَ : يَا مُحَمَّدُ ، «إِذا جاءَكَ الْمُنافِقُونَ» بِوَلَايَةِ وَصِيِّكَ «قالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللّهِ وَ اللّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَ اللّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقِينَ» بِوَلَايَةِ عَلِيٍّ «لَكاذِبُونَ اتَّخَذُوا أَيْمانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللّهِ» وَ السَّبِيلُ هُوَ الْوَصِيُّ «إِنَّهُمْ ساءَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا» بِرِسَالَتِكَ «ثُمَّ كَفَرُوا» بِوَلَايَةِ وَصِيِّكَ «فَطُبِعَ عَلى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَفْقَهُونَ» » .
قُلْتُ : مَا مَعْنى «لَا يَفْقَهُونَ»؟ قَالَ : «يَقُولُ : لَا يَعْقِلُونَ بِنُبُوَّتِكَ».
قُلْتُ : «وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا يَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللّهِ» ؟ قَالَ : «وَ إِذَا قِيلَ لَهُمُ :ارْجِعُوا إِلى وَلَايَةِ عَلِيٍّ يَسْتَغْفِرْ لَكُمُ النَّبِيُّ مِنْ ذُنُوبِكُمْ «لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ» قَالَ اللّهُ : «وَ رَأَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ» عَنْ وَلَايَةِ عَلِيٍّ «وَ هُمْ مُسْتَكْبِرُونَ» عَلَيْهِ .
ثُمَّ عَطَفَ الْقَوْلَ مِنَ اللّهِ بِمَعْرِفَتِهِ بِهِمْ ، فَقَالَ : «سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَنْ يَغْفِرَ اللّهُ لَهُمْ إِنَّ اللّهَ لا يَهْدِى الْقَوْمَ الْفاسِقِينَ» يَقُولُ : الظَّالِمِينَ لِوَصِيِّكَ» .
قُلْتُ : «أَ فَمَنْ يَمْشِى مُكِبًّا عَلى وَجْهِهِ أَهْدى أَمَّنْ يَمْشِى سَوِيًّا عَلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ» ؟ قَالَ : «إِنَّ اللّهَ ضَرَبَ مَثَلَ مَنْ حَادَ عَنْ وَلَايَةِ عَلِيٍّ كَمَنْ يَمْشِي عَلى وَجْهِهِ لَا يَهْتَدِي لِأَمْرِهِ ، وَ جَعَلَ مَنْ تَبِعَهُ سَوِيّاً عَلى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ ، وَ الصِّرَاطُ الْمُسْتَقِيمُ : أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام ».
قَالَ : قُلْتُ : قَوْلُهُ : «إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ» ؟ قَالَ : «يَعْنِي جَبْرَئِيلَ عَنِ اللّهِ فِي وَلَايَةِ عَلِيٍّ عليه السلام ».
قَالَ : قُلْتُ : «وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شاعِرٍ قَلِيلًا ما تُؤْمِنُونَ» ؟ قَالَ : «قَالُوا : إِنَّ مُحَمَّداً كَذَّابٌ عَلى رَبِّهِ ، وَ مَا أَمَرَهُ اللّهُ بِهذَا فِي عَلِيٍّ ، فَأَنْزَلَ اللّهُ بِذلِكَ قُرْآناً ، فَقَالَ : إِنَّ وَلَايَةَ عَلِيٍّ «تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا» مُحَمَّدٌ «بَعْضَ الْأَقاوِيلِ لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمِينِ ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِينَ» .
ثُمَّ عَطَفَ الْقَوْلَ ، فَقَالَ : إِنَّ وَلَايَةَ عَلِيٍّ «لَتَذْكِرَةٌ لِلْمُتَّقِينَ» لِلْعَالَمِينَ «وَ إِنّا لَنَعْلَمُ أَنَّ مِنْكُمْ مُكَذِّبِينَ» وَ إِنَّ عَلِيّاً «لَحَسْرَةٌ عَلَى الْكافِرِينَ» وَ إِنَّ وَلَايَتَهُ «لَحَقُّ الْيَقِينِ فَسَبِّحْ» يَا مُحَمَّدُ «بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ» يَقُولُ : اشْكُرْ رَبَّكَ الْعَظِيمَ الَّذِي أَعْطَاكَ هذَا الْفَضْلَ» .
قُلْتُ : قَوْلُهُ : «لَمّا سَمِعْنَا الْهُدى آمَنّا بِهِ» ؟ قَالَ : «الْهُدَى : الْوَلَايَةُ ، آمَنّا بِمَوْلَانَا ، فَمَنْ آمَنَ بِوَلَايَةِ مَوْلَاهُ «فَلا يَخافُ بَخْساً وَ لا رَهَقاً» ».
قُلْتُ : تَنْزِيلٌ ؟ قَالَ : «لَا ، تَأْوِيلٌ».
قُلْتُ : قَوْلُهُ : «قُلْ إنِّي لا أَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَ لا رَشَداً» ؟ قَالَ : «إِنَّ رَسُولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله دَعَا النَّاسَ إِلى وَلَايَةِ عَلِيٍّ ، فَاجْتَمَعَتْ إِلَيْهِ قُرَيْشٌ ، فَقَالُوا : يَا مُحَمَّدُ ، أَعْفِنَا مِنْ هذَا ، فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : هذَا إِلَى اللّهِ لَيْسَ إِلَيَّ ، فَاتَّهَمُوهُ وَ خَرَجُوا مِنْ عِنْدِهِ ، فَأَنْزَلَ اللّهُ : «قُلْ إِنِّى لا أَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَ لا رَشَداً قُلْ إِنِّى لَنْ يُجِيرَنِى مِنَ اللّهِ» إِنْ عَصَيْتُهُ «أَحَدٌ وَ لَنْ أَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً إِلَا بَـلَاغاً مِنَ اللّهِ وَ رِسَالَاتِهِ» فِي عَلِيٍّ» .
قُلْتُ : هذَا تَنْزِيلٌ ؟ قَالَ : «نَعَمْ». ثُمَّ قَالَ تَوْكِيداً : « «وَ مَنْ يَعْصِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ» فِي وَلَايَةِ عَلِيٍّ «فَإِنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها أَبَداً» ».
قُلْتُ : «حَتّى إِذا رَأَوْا ما يُوعَدُونَ فَسَيَعْلَمُونَ مَنْ أَضْعَفُ ناصِراً وَ أَقَلُّ عَدَداً» ؟ قَالَ : «يَعْنِي بِذلِكَ الْقَائِمَ وَ أَنْصَارَهُ».
قُلْتُ : «وَ اصْبِرْ عَلى ما يَقُولُونَ» ؟ قَالَ : «يَقُولُونَ فِيكَ : «وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِيلًا وَ ذَرْنِى» يَا مُحَمَّدُ «وَ الْمُكَذِّبِينَ» بِوَصِيِّكَ «أُولِى النَّعْمَةِ وَ مَهِّلْهُمْ قَلِيلًا» ».
قُلْتُ : إِنَّ هذَا تَنْزِيلٌ ؟ قَالَ : «نَعَمْ».
قُلْتُ : «لِيَسْتَيْقِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ» ؟ قَالَ : «يَسْتَيْقِنُونَ أَنَّ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ وَصِيَّهُ حَقٌّ» .
قُلْتُ : «وَ يَزْدادَ الَّذِينَ آمَنُوا إِيماناً» ؟ قَالَ : «وَ يَزْدَادُونَ بِوَلَايَةِ الْوَصِيِّ إِيمَاناً».
قُلْتُ : «وَ لا يَرْتابَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ وَ الْمُؤْمِنُونَ» قَالَ : «بِوَلَايَةِ عَلِيٍّ».
قُلْتُ : مَا هذَا الِارْتِيَابُ ؟ قَالَ : «يَعْنِي بِذلِكَ أَهْلَ الْكِتَابِ وَ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ ذَكَرَ اللّهُ ، فَقَالَ : وَ لَا يَرْتَابُونَ فِي الْوَلَايَةِ» .
قُلْتُ : «وَ ما هِىَ إِلّا ذِكْرى لِلْبَشَرِ» ؟ قَالَ : «نَعَمْ ، وَلَايَةُ عَلِيٍّ».
قُلْتُ : «إِنَّها لَاءِحْدَى الْكُبَرِ» ؟ قَالَ : «الْوَلَايَةُ».
قُلْتُ : «لِمَنْ شاءَ مِنْكُمْ أَنْ يَتَقَدَّمَ أَوْ يَتَأَخَّرَ» ؟ قَالَ : «مَنْ تَقَدَّمَ إِلى وَلَايَتِنَا ، أُخِّرَ عَنْ سَقَرَ ، وَ مَنْ تَأَخَّرَ عَنَّا ، تَقَدَّمَ إِلى سَقَرَ».
قُلْتُ : «إِلّا أَصْحابَ الْيَمِينِ» ؟ قَالَ : «هُمْ وَ اللّهِ شِيعَتُنَا».
قُلْتُ : «لَمْ نَكَ مِنَ الْمُصَلِّينَ» ؟ قَالَ : «إِنَّا لَمْ نَتَوَلَّ وَصِيَّ مُحَمَّدٍ وَ الْأَوْصِيَاءَ مِنْ بَعْدِهِ ، وَ لَا يُصَلُّونَ عَلَيْهِمْ» .
قُلْتُ : «فَما لَهُمْ عَنِ التَّذْكِرَةِ مُعْرِضِينَ» ؟ قَالَ : «عَنِ الْوَلَايَةِ مُعْرِضِينَ».
قُلْتُ : «كَلّا إِنَّها تَذْكِرَةٌ» ؟ قَالَ : «الْوَلَايَةُ».
قُلْتُ : قَوْلُهُ : «يُوفُونَ بِالنَّذْرِ» ؟ قَالَ : «يُوفُونَ لِلّهِ بِالنَّذْرِ الَّذِي أَخَذَ عَلَيْهِمْ فِي الْمِيثَاقِ مِنْ وَلَايَتِنَا».
قُلْتُ : «إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ تَنْزِيلًا» ؟ قَالَ : «بِوَلَايَةِ عَلِيٍّ تَنْزِيلًا».
قُلْتُ : هذَا تَنْزِيلٌ ؟ قَالَ : «نَعَمْ ، ذَا تَأْوِيلٌ».
قُلْتُ : «إِنَّ هذِهِ تَذْكِرَةٌ» ؟ قَالَ : «الْوَلَايَةُ».
قُلْتُ : «يُدْخِلُ مَنْ يَشاءُ فِى رَحْمَتِهِ» ؟ قَالَ : «فِي وَلَايَتِنَا. قَالَ : «وَ الظّالِمِينَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً أَلِيماً» أَ لَا تَرى أَنَّ اللّهَ يَقُولُ : «وَ ما ظَلَمُونا وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ» »؟قَالَ : «إِنَّ اللّهَ أَعَزُّ وَ أَمْنَعُ مِنْ أَنْ يُظْلَمَ أَوْ يَنْسُبَ نَفْسَهُ إِلى ظُلْمٍ ، وَ لكِنَّ اللّهَ خَلَطَنَا بِنَفْسِهِ ، فَجَعَلَ ظُلْمَنَا ظُلْمَهُ ، وَ وَلَايَتَنَا وَلَايَتَهُ ، ثُمَّ أَنْزَلَ بِذلِكَ قُرْآناً عَلى نَبِيِّهِ ، فَقَالَ : «وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَلكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ» » .
قُلْتُ : هذَا تَنْزِيلٌ ؟ قَالَ : «نَعَمْ».
قُلْتُ : «وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ» ؟ قَالَ : «يَقُولُ : وَيْلٌ لِلْمُكَذِّبِينَ يَا مُحَمَّدُ ، بِمَا أَوْحَيْتُ إِلَيْكَ مِنْ وَلَايَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عليه السلام ».
«أَ لَمْ نُهْلِكِ الْأَوَّلِينَ ثُمَّ نُتْبِعُهُمُ الْاخِرِينَ» ؟ قَالَ : «الْأَوَّلِينَ الَّذِينَ كَذَّبُوا الرُّسُلَ فِي طَاعَةِ الْأَوْصِيَاءِ».
«كَذلِكَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِينَ» ؟ قَالَ : «مَنْ أَجْرَمَ إِلى آلِ مُحَمَّدٍ ، وَ رَكِبَ مِنْ وَصِيِّهِ مَا رَكِبَ».
قُلْتُ : «إِنَّ الْمُتَّقِينَ» ؟ قَالَ : «نَحْنُ ـ وَ اللّهِ ـ وَ شِيعَتُنَا ، لَيْسَ عَلى مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ غَيْرُنَا ، وَ سَائِرُ النَّاسِ مِنْهَا بُرَآءُ».
قُلْتُ : «يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِكَةُ صَفًّا لا يَتَكَلَّمُونَ» الْايَةَ ؟ قَالَ : «نَحْنُ ـ وَ اللّهِ ـ الْمَأْذُونُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ الْقَائِلُونَ صَوَاباً».
قُلْتُ : مَا تَقُولُونَ إِذَا تَكَلَّمْتُمْ ؟ قَالَ : «نُمَجِّدُ رَبَّنَا ، وَ نُصَلِّي عَلى نَبِيِّنَا ، وَ نَشْفَعُ لِشِيعَتِنَا ، فَـلَا يَرُدُّنَا رَبُّنَا».
قُلْتُ : «كَلّا إِنَّ كِتابَ الفُجّارِ لَفِى سِجِّينٍ» ؟ قَالَ : «هُمُ الَّذِينَ فَجَرُوا فِي حَقِّ الْأَئِمَّةِ ، وَ اعْتَدَوْا عَلَيْهِمْ».
قُلْتُ : «ثُمَّ يُقَالُ هذَا الَّذِى كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ» ؟ قَالَ : «يَعْنِي أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ».
قُلْتُ : تَنْزِيلٌ ؟ قَالَ : «نَعَمْ» .

  • نام منبع :
    تحفة الأولياء ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : مرادی، محمد
    تعداد جلد :
    4
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 129518
صفحه از 856
پرینت  ارسال به