549
تحفة الأولياء ج2

۱۲۱۹.على بن ابراهيم، از پدرش، از ابن ابى عمير، از هشام بن سالم، از امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده است كه فرمود:«داستان ابوطالب، چون داستان اصحاب كهف است كه ايمان را پنهان نمودند و شرك را ظاهر كردند، و به اين سبب خدا ايشان را دو مرتبه مزد داد».

۱۲۲۰.حسين بن محمد و محمد بن يحيى، از احمد بن اسحاق، از بكر بن محمد ازدى، از اسحاق بن جعفر، از پدرش عليه السلام روايت كرده اند كه به آن حضرت عرض شد كه: سنّيان گمان مى كنند كه ابوطالب كافر بوده است. فرمود:«دروغ گفتند؛ چگونه مى شود كه كافر باشد، با آن كه مى گويد:

ألم تعلموا أنّا وَجَدنا محمدانبيّا كموسى خطّ فى أوّل الكتب»
يعنى: «آيا ندانستيد كه ما يافتيم محمد را پيغمبر مانند موسى كه نوشته شده است در ابتداى كتاب هاى آسمانى» . (يعنى: اوصاف آن حضرت در كتاب هاى آسمانى مدوّن و مسطور است).
و در حديث ديگر چنين است كه: «چگونه مى شود كه كافر باشد، با آن كه مى گويد:

لقد عَلِمُوا انَّ ابننا لا مُكذَّبلدينا ولا يعبأ بقيل الأباطل
وأبيضُ يُستستقى الغَمام بوجههثمال اليتامى عصمة للامِلِ؟»
يعنى: «هر آينه به حقيقت دانستند كه پسر ما (يعنى: محمد صلى الله عليه و آله ) در نزد ما چنان نيست كه او را به دروغ نسبت داده باشيم، و بايد كه باك نشود به گفتار بيهوده يا بيهوده گويان و در آن فكر نشود. و نيز دانستند كه پسر ما سفيد و سفيدرويى است كه به آبروى او از ابر آب خواسته مى شود. و اوست كه فريادرس يتيمان است (كه ايشان را به نيكى هاى خود كفايت مى كند) و كسى است كه بيچارگان، از مردان و زنان را نگاهدارى مى نمايد» (و از چيز ناپسند باز مى دارد. و ممكن است كه معنى اين باشد كه آن حضرت پناه بيوه زنان است).

۱۲۲۱.على بن ابراهيم، از پدرش، از ابن ابى عمير، از هشام بن حكم، از امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده است كه فرمود:«در بين اين كه پيغمبر صلى الله عليه و آله در مسجد الحرام تشريف داشت، و بر آن حضرت جامه هاى نو بود (كه تازه آن را پوشيده بود)، ناگاه مشركان مكّه بچه دان شتر را بر آن حضرت انداختند، و جامه هاى آن حضرت را به آن بسيار آلوده و كثيف كردند. پيغمبر صلى الله عليه و آله را از اين كردار اندوه سختى داخل شد كه اندازه آن را خدا مى دانست .
پس، به نزد ابوطالب رفت و گفت كه: اى عمو، حسب و شأن مرا در ميانه خويش چگونه مى بينى؟ ابوطالب به آن حضرت عرض كرد كه: اى پسر برادر من، مطلوب از اين سؤال چيست؟ پيغمبر اين خبر را به او گفت، و ماجرا را بيان فرمود. پس ابوطالب حمزه را طلبيد و شمشير بر گرفت، و به حمزه گفت كه: بچه دان شتر را برگير، و به جانب آن قوم روان گرديد و پيغمبر صلى الله عليه و آله با او بود، و به نزد قريش آمد و ايشان در گرداگرد خانه كعبه بودند، و چون او را ديدند، آثار بدى و خشم و كج خلقى را در روى او دانستند، بعد از آن به حمزه فرمود كه: بچه دان شتر را بر سبيل هاى ايشان بمال، و حمزه چنان كرد تا به آخر ايشان رسيد.
پس، ابوطالب رو به جانب پيغمبر آورد و عرض كرد كه: اى پسر برادر من، حسب و شأن تو در ميان ما اين است».


تحفة الأولياء ج2
548

۱۲۱۹.عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ ، عَنْ أَبِيهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ ، عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللّهِ عليه السلام ، قَالَ :«إِنَّ مَثَلَ أَبِي طَالِبٍ مَثَلُ أَصْحَابِ الْكَهْفِ ، أَسَرُّوا الْاءِيمَانَ وَ أَظْهَرُوا الشِّرْكَ ، فَآتَاهُمُ اللّهُ أَجْرَهُمْ مَرَّتَيْنِ» .

۱۲۲۰.الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيى ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ ، عَنْ بَكْرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَزْدِيِّ ، عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ جَعْفَرٍ ، عَنْ أَبِيهِ عليه السلام ، قَالَ :قِيلَ لَهُ : إِنَّهُمْ يَزْعُمُونَ أَنَّ أَبَا طَالِبٍ كَانَ كَافِراً ؟ فَقَالَ : «كَذَبُوا ؛ كَيْفَ يَكُونُ كَافِراً وَ هُوَ يَقُولُ :

أَ لَمْ تَعْلَمُوا أَنَّا وَجَدْنَا مُحَمَّداًنَبِيّاً كَمُوسى خُطَّ فِي أَوَّلِ الْكُتُبِ؟!» .
وَ فِي حَدِيثٍ آخَرَ : «كَيْفَ يَكُونُ أَبُو طَالِبٍ كَافِراً وَ هُوَ يَقُولُ :

لَقَدْ عَلِمُوا أَنَّ ابْنَنَا لَا مُكَذَّبٌلَدَيْنَا وَ لَا يَعْبَأُ بِقِيلِ الْأَبَاطِلِ
وَ أَبْيَضُ يُسْتَسْقَى الْغَمَامُ بِوَجْهِهِثِمَالُ الْيَتَامى ، عِصْمَةٌ لِلْأَرَامِلِ؟!» .

۱۲۲۱.عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ ، عَنْ أَبِيهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ ، عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللّهِ عليه السلام ، قَالَ :«بَيْنَا النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله فِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ ، وَ عَلَيْهِ ثِيَابٌ لَهُ جُدُدٌ ، فَأَلْقَى الْمُشْرِكُونَ عَلَيْهِ سَلى نَاقَةٍ ، فَمَلَؤُوا ثِيَابَهُ بِهَا ، فَدَخَلَهُ مِنْ ذلِكَ مَا شَاءَ اللّهُ ، فَذَهَبَ إِلى أَبِي طَالِبٍ ، فَقَالَ لَهُ : يَا عَمِّ ، كَيْفَ تَرى حَسَبِي فِيكُمْ ؟ فَقَالَ لَهُ : وَ مَا ذَاكَ يَا ابْنَ أَخِي ؟ فَأَخْبَرَهُ الْخَبَرَ ، فَدَعَا أَبُو طَالِبٍ حَمْزَةَ ، وَ أَخَذَ السَّيْفَ ، وَ قَالَ لِحَمْزَةَ : خُذِ السَّلى ، ثُمَّ تَوَجَّهَ إِلَى الْقَوْمِ وَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله مَعَهُ ، فَأَتى قُرَيْشاً ـ وَ هُمْ حَوْلَ الْكَعْبَةِ ـ فَلَمَّا رَأَوْهُ ، عَرَفُوا الشَّرَّ فِي وَجْهِهِ ، ثُمَّ قَالَ لِحَمْزَةَ : أَمِرَّ السَّلى عَلى سِبَالِهِمْ ، فَفَعَلَ ذلِكَ حَتّى أَتى عَلى آخِرِهِمْ ، ثُمَّ الْتَفَتَ أَبُو طَالِبٍ إِلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ، فَقَالَ : يَا ابْنَ أَخِي ، هذَا حَسَبُكَ فِينَا» .

  • نام منبع :
    تحفة الأولياء ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : مرادی، محمد
    تعداد جلد :
    4
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 131942
صفحه از 856
پرینت  ارسال به