۱۲۳۵.بعضى از اصحاب ما، از آن كه او را ذكر كرده، از ابن محبوب، از عمر بن ابان كلبى، از مفضّل بن عمر روايت كرده است كه گفت: شنيدم از امام جعفر صادق عليه السلام كه مى فرمود:«چون رسول خدا صلى الله عليه و آله متولّد شد، سواد بلاد فارس و قصرهاى شام، از براى آمنه، مادر آن حضرت ظاهر گرديد (چه حجاب از پيش رويش برخاست). پس فاطمه بنت اسد، مادر امير المؤمنين عليه السلام ، به نزد ابوطالب آمد خندان و شادان و آنچه آمنه گفته بود، به ابوطالب اعلام نمود. ابوطالب به فاطمه فرمود كه: از اين تعجّب مى كنى، به درستى كه تو آبستن مى شوى و وصىّ و وزير او را مى زايى».
۱۲۳۶.چند نفر از اصحاب ما روايت كرده اند، از احمد بن محمد بن عيسى، از برقى، از احمد بن زيد نيشابورى كه گفت: حديث كرد مرا عمر بن ابراهيم هاشمى، از عبدالملك بن عمر، از اسيد بن صفوان ـ صاحب و مصاحب رسول خدا صلى الله عليه و آله ـ كه گفت:چون روزى شد كه روح امير المؤمنين عليه السلام در آن قبض شد، كوفه از صداى گريه به لرزه در آمد، و مردم مدهوش شدند؛ مانند روزى كه روح رسول خدا صلى الله عليه و آله در آن قبض شد و مردى آمد و مى گريست و شتاب مى كرد و مى گفت: إنّا لِلّهِ وَ إنّا إلَيْهِ راجِعُونَ. و مى گفت: امروز جانشينى به منصب پيغمبرى بريده شد، و آمد تا ايستاد بر درِ خانه اى كه امير المؤمنين عليه السلام در آن تشريف داشت، پس گفت: اى ابوالحسن، خدا تو را رحمت كند، اسلام تو از همه اين قوم پيش تر بود، و ايمانت از ايشان صافى تر، و يقينت از ايشان سخت تر، و ترسيدنت از خدا از ايشان بيشتر، و رنجت از ايشان بزرگ تر، و محافظتت در باب رسول خدا صلى الله عليه و آله از ايشان زيادتر، و بر اصحاب آن حضرت از همه كس امين تر، و منقبت هاى تو از ايشان افزون تر، و سابقه هايت از ايشان گرامى تر، و پلّه و پايه ات از ايشان بلندتر، و به رسول خدا صلى الله عليه و آله از ايشان نزديك تر، و شباهتت به آن حضرت در سيرت و خوى و طرز و كردار از ايشان بيشتر، و منزله و جاهت از ايشان شريف تر، و بر او از ايشان عزيزتر بودى.
پس خدا تو را جزاى خير دهد از جانب اسلام و از رسول خويش، و از همه مسلمانان . توانا بودى در هنگامى كه اصحاب آن حضرت ناتوان شدند، و به ميدان جهاد رفتى در وقتى كه تضرّع و زارى نمودند، و بر پا شدى در وقتى كه سستى ورزيدند، و دست از راه رسول خدا صلى الله عليه و آله بر نداشتى در وقتى كه اصحاب آن حضرت قصد باطل كردند (يا مانند زنان كه كودكان را به آواز خوش به خواب كنند مردم را به نغمه و ترانه به خواب غفلت كردند)، جانشين حقّ آن حضرت بودى بى آن كه با تو منازعه توان كرد، و فروتنى نكردى در باب خاك ماليدن بينى منافقان و خشم كافران و كراهت حاسدان و كينه فاسقان.
پس به امر حق قيام نمودى در وقتى كه سست و بى دل شدند، و سخن گفتى در وقتى كه لكنت به هم رسانيدند (و كند سخن شدند و مانند خر در گل ماندند) و به نور خدا رفتى در هنگامى كه ايستادند بعد از آن تو را پيروى كردند و راه راست يافتند، و آواز تو از همه ايشان پست تر بود، و طاعت (يا پيشى گرفتنت) در خيرات از ايشان بلندتر، و سخنت از ايشان كم تر، و گفتارت از ايشان راست تر و درست تر، و رأيت از ايشان بزرگ تر، و دلت از ايشان شجاع تر و دليرتر، و يقينت از ايشان سخت تر، و كارت از ايشان نيكوتر، و به همه امور از ايشان شناساتر بودى.
به خدا سوگند، كه پادشاهى بودى از براى دين مانند يعسوب (كه پادشاه مگس عسل است و همه مگسان تابع اويند و از او دست بر نمى دارند و در هر جا كه مى رود مى روند). حاصل آن كه در باب دين، چون پادشاه مگسان عسل بودى نسبت به مگسان در اوّل و آخر، امّا اوّل در هنگامى كه مردمان پراكنده شدند و امّا آخر در وقتى كه سست و بى دل گشتند. از براى مؤمنان، پدر مهربانى بودى در آن هنگام كه عيال تو گرديدند. پس بارهاى گرانى را كه از بر داشتن آنها ضعف داشتند، برداشتى و آنچه را كه ضايع كردند محافظت كردى، و آنچه را كه فرو گذاشتند رعايت فرمودى، و دامن همّت را بر زدى چون جمع شدند، و بلند شدى در وقتى كه به غايت حريص شدند، و صبر كردى در وقتى كه شتاب كردند (و بنابر بعضى از نسَخ كافى، در وقتى كه جزع كردند يا بر زمين افتادند). و دريافتى حاجت هاى آنچه را كه طلب كردند (و بنابر بعضى از نسخ، دريافتى كينه هاى آنچه را كه از ايشان طلب مى كردند). و به يارى تو، يافتند آنچه را كه نمى پنداشتند. بودى بر كافران عذابى ريزان و سبب غارت و تاراج اموال ايشان، و از براى مؤمنان ستون اعتبار و حصار (يا فراوانى نعمت).
پس به خدا سوگند كه پرواز نمودى (به سوى رياض جنّت) به آزارهاى ولايت يا امّت، و رستگارى يافتى به عطاى آن، و سابقه هاى آن را ضبط كردى و فضايل آن را با خود بردى، حجّت تيز تو به كندى مبدّل نشد، و دل تو مايل به سوى باطل نگرديد، و بينايى تو ضعف به هم نرسانيد، و بى دلى در نفس تو راه نيافت و بر رو نيفتادى، و مانند كوه بودى كه بادهاى تند آن را به جنبش در نتواند آورد.
و بودى چنانچه پيغمبر صلى الله عليه و آله در حقّ تو فرمود. كه مردم در صحبت تو و آنچه از دست تو مى آيد ايمن بودند، و بودى چنانچه فرمود. كه ضعيف بودى در بدن خود و قوى در امر خدا، و متواضع در نفس خويش و صاحب عظمت در نزد خدا، و بزرگ در زمين و صاحب جلالت در نزد مؤمنين. كسى را در تو راه عيبى نبود، و گوينده را در تو طعنى نه، و كسى را در تو اميدوارى نبود، و كسى را نزد تو ميل و جانب دارى نه.
ضعيف و ذليل در نزد تو قوى و عزيز بود، تا آن كه حقّ او را از برايش مى گرفتى و قوىّ عزيز در نزد تو ضعيف و ذليل بود، تا آن كه حقّ را از او مى گرفتى. و در اين باب خويش و بيگانه در نزد تو برابر بودند، شغل تو حقّ و راستى و مدارايى بود و گفتار تو لازم و استوار. و كار تو بردبارى و هوشيارى و ديد تو دانش و عزيمت. در آنچه كردى و به يارى تو راه راست ظاهر شد و مردم در آن سلوك نمودند و كار دشوار آسان گرديد و به واسطه تو آتش هاى فتنه فرو نشانيده شد و به همّت تو دين اسلام راست ايستاد و اسلام و مؤمنان به سبب تو قوى شدند. و هر كسى را كه در هر خوبى پيشى گرفتى، پيشى گرفتنى دور و در رنج انداختى آنان را كه بعد از تواند، رنجى سخت پس تو از آن بزرگ ترى كه گريه تو را تدارك تواند نمود. و بزرگ شد مصيبت تو در آسمان و مصيبت تو مردم را در هم شكست و إنّا لِلّهِ وَ إنّا إلَيْهِ راجِعُونَ. راضى شديم از خدا و پسنديديم قضاى او را و تسليم كرديم از براى خدا امر او را.
پس به خدا سوگند كه هرگز مصيبتى مانند مصيبت تو به مسلمانان نخواهد رسيد. بودى از براى مؤمنان پناه و حصار و سر كوه استوار و بر كافران درشتى و خشم. پس خدا تو را به پيغمبر خود ملحق گرداند و ما را از مزد مصيبت تو محروم نسازد، و بعد از تو ما را گمراه نگرداند. و آن قوم همه خاموش بودند تا آن كه سخنش تمام شد و خود گريست و اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله گريستند. پس او را طلب كردند و نيافتند.