599
تحفة الأولياء ج2

۱۲۶۶.چند نفر از اصحاب ما روايت كرده اند، از احمد بن محمد بن عيسى ... تا آخر آنچه گذشت در آخر باب آن كه ائمّه عليهم السلاممى دانند كه در چه زمان مى ميرند. ۱

۱۲۶۷.حسين بن احمد روايت كرده و گفت كه: حديث كرد مرا ابو كُريب و ابو سعيد اَشجّ گفت كه: حديث كرد ما را عبداللّه بن ادريس، از پدرش ادريس بن عبداللّه اَودى (يا اَزدى) كه گفت: چون حضرت امام حسين عليه السلام شهيد شد، آن گروه اراده كردند كه اسب بر بدن آن حضرت بتازند، و آن را پامال سُمّ اسبان كنند. بعد از آن كه اين خبر وحشت اثر به اهل بيت حضرت پيغمبر صلى الله عليه و آله رسيد، فضّه به حضرت زينب عرض كرد كه: اى بى بى من، به درستى كه سفينه (يعنى: مهران آزاد كرده پيغمبر صلى الله عليه و آله كه او را ابوريحانه و ابو عبداللّه مى گفتند)، در كشتى بود كه كشتى در دريا شكست. پس، از آن بيرون رفت و آمد به جزيره اى كه در آن دريا بود، ناگاه شيرى را ديد، گفت: اى ابا الحارث، من آزاد كرده رسول خدايم صلى الله عليه و آله ، پس آن شير همهمه اى كرد و در پيش روى او رفت تا او را بر راه مطلّع گردانيد، و شيرى در اين ناحيه مسكن دارد، پس مرا واگذار تا به نزد آن شير روم و او را اعلام كنم كه ايشان فردا چه خواهند كرد؟
راوى مى گويد كه:
فضّه بعد از اذن، به نزد آن شير رفت و گفت: اى ابوالحارث، شير سر خود را برداشت. فضّه گفت: آيا مى دانى كه اين قوم چه اراده كرده اند كه فردا با حضرت ابى عبداللّه الحسين بكنند؟ مى خواهند كه اسب بر پشت آن حضرت بتازند و او را پامال اسبان كنند.
راوى مى گويد كه: بعد از آن كه شير اين را شنيد، آمد تا به قتلگاه رسيد و دست هاى خود را بر روى جسد حضرت امام حسين عليه السلام گذاشت، بعد از آن لشكر عُمر رو به قتل گاه آوردند و چون نظر به آن شير كردند و ديدند كه دست هاى خود را بر روى جسد مطهّر آن حضرت گذاشته، عُمر بن سعد ـ لعنه اللّه ـ به ايشان گفت كه: اينك فتنه بزرگى است، اين را فاش مكنيد كه مردم در ضلالت مى افتند و گفت كه: بر گرديد، پس ايشان برگشتند.

1.«خداى عزّوجلّ اسباب يارى را بر امام حسين عليه السلام فرو فرستاد، به مرتبه اى كه ما بين آسمان و زمين از فرشتگان پر شد. بعد از آن حضرت مخيّر شد در ميان اين كه هر يك از نصرت، يا لقاى خدا را كه مى خواهد، اختيار كند. پس آن حضرت، لقاى خداى عزّوجلّ را اختيار كرد».


تحفة الأولياء ج2
598

۱۲۶۶.عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسى ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ ، عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ ، عَنْ عَبْدِ الْمَلِكِ بْنِ أَعْيَنَ ، عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام ، قَالَ :«نَزَلَ النَّصْرُ عَلَى الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عليهماالسلام حَتّى كَانَ بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ ، ثُمَّ خُيِّرَ النَّصْرَ أَوْ لِقَاءَ اللّهِ ، فَاخْتَارَ لِقَاءَ اللّهِ» .

۱۲۶۷.الْحُسَيْنُ بْنُ أَحْمَدَ ، قَالَ :حَدَّثَنِي أَبُو كُرَيْبٍ وَ أَبُو سَعِيدٍ الْأَشَجُّ ، قَالَ : حَدَّثَنَا عَبْدُ اللّهِ بْنُ إِدْرِيسَ ، عَنْ أَبِيهِ إِدْرِيسَ بْنِ عَبْدِ اللّهِ الْأَوْدِيِّ ، قَالَ : لَمَّا قُتِلَ الْحُسَيْنُ عليه السلام ، أَرَادَ الْقَوْمُ أَنْ يُوطِئُوهُ الْخَيْلَ ، فَقَالَتْ فِضَّةُ لِزَيْنَبَ : يَا سَيِّدَتِي ، إِنَّ سَفِينَةَ كُسِرَ بِهِ فِي الْبَحْرِ ، فَخَرَجَ إِلى جَزِيرَةٍ ، فَإِذَا هُوَ بِأَسَدٍ ، فَقَالَ : يَا أَبَا الْحَارِثِ ، أَنَا مَوْلى رَسُولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَهَمْهَمَ بَيْنَ يَدَيْهِ حَتّى وَقَفَهُ عَلَى الطَّرِيقِ ، وَ الْأَسَدُ رَابِضٌ فِي نَاحِيَةٍ ، فَدَعِينِي أَمْضِ إِلَيْهِ وَ أُعْلِمْهُ مَا هُمْ صَانِعُونَ غَداً ، قَالَ : فَمَضَتْ إِلَيْهِ ، فَقَالَتْ : يَا أَبَا الْحَارِثِ ، فَرَفَعَ رَأْسَهُ ، ثُمَّ قَالَتْ : أَ تَدْرِي مَا يُرِيدُونَ أَنْ يَعْمَلُوا غَداً بِأَبِي عَبْدِ اللّهِ عليه السلام ؟ يُرِيدُونَ أَنْ يُوطِئُوا الْخَيْلَ ظَهْرَهُ ، قَالَ : فَمَشى حَتّى وَضَعَ يَدَيْهِ عَلى جَسَدِ الْحُسَيْنِ عليه السلام ، فَأَقْبَلَتِ الْخَيْلُ ، فَلَمَّا نَظَرُوا إِلَيْهِ ، قَالَ لَهُمْ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ لَعَنَهُ اللّهُ : فِتْنَةٌ لَا تُثِيرُوهَا ، انْصَرِفُوا ؛ فَانْصَرَفُوا .

  • نام منبع :
    تحفة الأولياء ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : مرادی، محمد
    تعداد جلد :
    4
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 128793
صفحه از 856
پرینت  ارسال به