611
تحفة الأولياء ج2

۱۲۷۶.چند نفر از اصحاب ما روايت كرده اند، از احمد بن محمد، از محمد بن سنان، از ابان بن تغلب، از امام جعفر صادق عليه السلام كه فرمود:«جابر بن عبداللّه انصارى آخر كسى بود كه از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله باقى ماند و مردى بود كه از همه كس بريده شده رو به ما اهل بيت آورده بود، و در مسجد رسول خدا مى نشست و عمامه سياهى بر سر داشت كه كنار آن را در زير زنخدان خود گردانيده بود، به وضعى كه قدرى از روى او را پوشيده بود، و آواز مى كرد و مكرّر مى گفت كه: اى شكافنده علم.
اهل مدينه مى گفتند كه: جابر هذيان مى گويد و جابر مى گفت: به خدا سوگند، كه هذيان نمى گويم، وليكن شنيدم از رسول خدا صلى الله عليه و آله كه مى فرمود: به درستى كه تو به زودى در خواهى يافت مردى را از من و از اهل بيت من، كه نامش نام من و شمائلش شمائل من باشد، مى شكافد علم را؛ شكافتنى به غايت. پس همين است كه مرا خوانده به سوى آنچه مى گويم».
و حضرت فرمود كه: «در بين اين كه جابر روزى در بعضى از كوچه هاى مدينه مى گذشت، ناگاه در كوچه اى گذشت كه در آن كوچه، مكتب خانه اى بود كه حضرت محمد بن على در آن بود، و چون جابر به سوى آن حضرت نگريست، گفت كه: اى پسر، رو به من آور. حضرت رو به او آورد، پس گفت كه: اى پسر، پشت به من كن. حضرت پشت به سمت او كرد. جابر گفت كه: اين شمائل، شمائل رسول خدا صلى الله عليه و آله است، سوگند به آن كسى كه جانم به دست قدرت اوست. پس گفت: اى پسر، نام تو چيست؟ فرمود: نامم محمد بن على بن الحسين است. جابر چون اين را شنيد، رو به آن حضرت آورد و سر او را مى بوسيد و مى گفت: پدر و مادرم فداى تو باد، پدرت رسول خدا صلى الله عليه و آله تو را سلام مى رساند و مكررّ همين را مى گفت».
حضرت فرمود: «پس محمد بن على بن الحسين به خانه برگشت و به خدمت پدرش آمد و آن حضرت ترسان و هراسان بود و آن خبر را به پدرش عرض نمود، حضرت على بن الحسين فرمود كه: اى فرزند دلبند من، جابر اين افعال را به جا آورد؟ عرض كرد: آرى، فرمود كه: ملازم خانه خود شو و از آن بيرون مرو. و جابر همه روزه در دو طرف روز يعنى: صبح و شام به خدمت آن حضرت مى آمد و اهل مدينه مى گفتند كه: بسيار عجب است از جابر كه هر روزه در صبح و شام در نزد اين پسر كودك مى رود، با آن كه او آخر كسى است كه از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله باقى مانده. و زمان بسيارى نگذشت كه حضرت على بن الحسين از دنيا در گذشت. و حضرت محمد بن على، مكرّر به نزد جابر مى آمد، بر وجه كرامت و تعظيم، به جهت مصاحبت جابر با رسول خدا صلى الله عليه و آله ».
حضرت فرمود كه: «پس امام محمد باقر عليه السلام نشست و ايشان را از جانب خداى تبارك و تعالى حديث مى فرمود و مى فرمود كه: خدا چنين فرمود. پس مردم مدينه گفتند كه: ما هرگز كسى را نديديم كه از اين جرأتش بيشتر باشد و چون ديد كه چه مى گويند، ايشان را از جانب رسول خدا صلى الله عليه و آله حديث كرد و فرمود كه: پيغمبر، چنين فرمود. اهل مدينه گفتند كه: ما هرگز كسى را نديديم كه از اين دروغ گوتر باشد؛ ما را حديث مى كند و خبر مى دهد از كسى كه او را نديده، و چون ديد كه چه مى گويند، ايشان را از جابر بن عبداللّه حديث كرد، و فرمود كه: حديث كرد مرا جابر».
حضرت فرمود كه: «چون چنين كرد، او را تصديق كردند؛ با آن كه جابر بن عبداللّه به خدمت آن حضرت مى آمد و از او تعليم مى گرفت».


تحفة الأولياء ج2
610

۱۲۷۶.عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ ، عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللّهِ عليه السلام ، قَالَ :«إِنَّ جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اللّهِ الْأَنْصَارِيَّ كَانَ آخِرَ مَنْ بَقِيَ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وَ كَانَ رَجُلًا مُنْقَطِعاً إِلَيْنَا أَهْلَ الْبَيْتِ ، وَ كَانَ يَقْعُدُ فِي مَسْجِدِ رَسُولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وَ هُوَ مُعْتَجِرٌ بِعِمَامَةٍ سَوْدَاءَ ، وَ كَانَ يُنَادِي : يَا بَاقِرَ الْعِلْمِ ، يَا بَاقِرَ الْعِلْمِ ، فَكَانَ أَهْلُ الْمَدِينَةِ يَقُولُونَ : جَابِرٌ يَهْجُرُ ، فَكَانَ يَقُولُ : لَا وَ اللّهِ ، مَا أَهْجُرُ ، وَ لكِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقُولُ : إِنَّكَ سَتُدْرِكُ رَجُلًا مِنِّي اسْمُهُ اسْمِي ، وَ شَمَائِلُهُ شَمَائِلِي ، يَبْقُرُ الْعِلْمَ بَقْراً ، فَذَاكَ الَّذِي دَعَانِي إِلى مَا أَقُولُ».
قَالَ : «فَبَيْنَا جَابِرٌ يَتَرَدَّدُ ذَاتَ يَوْمٍ فِي بَعْضِ طُرُقِ الْمَدِينَةِ إِذْ مَرَّ بِطَرِيقٍ ، وَفِي ذَاكَ الطَّرِيقِ كُتَّابٌ فِيهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ عليهماالسلام ، فَلَمَّا نَظَرَ إِلَيْهِ ، قَالَ : يَا غُـلَامُ ، أَقْبِلْ ، فَأَقْبَلَ ؛ ثُمَّ قَالَ لَهُ : أَدْبِرْ ، فَأَدْبَرَ ؛ ثُمَّ قَالَ : شَمَائِلُ رَسُولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ ؛ يَا غُـلَامُ ، مَا اسْمُكَ ؟ قَالَ : اسْمِي مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ، فَأَقْبَلَ عَلَيْهِ يُقَبِّلُ رَأْسَهُ وَ يَقُولُ : بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي ، أَبُوكَ رَسُولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يُقْرِئُكَ السَّـلَامَ ، وَ يَقُولُ ذلِكَ».
قَالَ : «فَرَجَعَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ إِلى أَبِيهِ وَ هُوَ ذَعِرٌ ، فَأَخْبَرَهُ الْخَبَرَ ،فَقَالَ لَهُ : يَا بُنَيَّ ، وَ قَدْ فَعَلَهَا جَابِرٌ ؟ قَالَ : نَعَمْ ، قَالَ : الْزَمْ بَيْتَكَ يَا بُنَيَّ ؛ فَكَانَ جَابِرٌ يَأْتِيهِ طَرَفَيِ النَّهَارِ ، وَ كَانَ أَهْلُ الْمَدِينَةِ يَقُولُونَ : وَا عَجَبَاهْ لِجَابِرٍ يَأْتِي هذَا الْغُـلَامَ طَرَفَيِ النَّهَارِ وَ هُوَ آخِرُ مَنْ بَقِيَ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَلَمْ يَلْبَثْ أَنْ مَضى عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ عليهماالسلام ، فَكَانَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ يَأْتِيهِ عَلى وَجْهِ الْكَرَامَةِ لِصُحْبَتِهِ لِرَسُولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ».
قَالَ : «فَجَلَسَ عليه السلام يُحَدِّثُهُمْ عَنِ اللّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالى ، فَقَالَ أَهْلُ الْمَدِينَةِ : مَا رَأَيْنَا أَحَداً أَجْرَأَ مِنْ هذَا ، فَلَمَّا رَأى مَا يَقُولُونَ ، حَدَّثَهُمْ عَنْ رَسُولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَقَالَ أَهْلُ الْمَدِينَةِ : مَا رَأَيْنَا أَحَداً قَطُّ أَكْذَبَ مِنْ هذَا ، يُحَدِّثُنَا عَمَّنْ لَمْ يَرَهُ ، فَلَمَّا رَأى مَا يَقُولُونَ ، حَدَّثَهُمْ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللّهِ». قَالَ : «فَصَدَّقُوهُ ، وَ كَانَ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللّهِ يَأْتِيهِ ، فَيَتَعَلَّمُ مِنْهُ» .

  • نام منبع :
    تحفة الأولياء ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : مرادی، محمد
    تعداد جلد :
    4
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 129065
صفحه از 856
پرینت  ارسال به