۷۸۴.به همين اسناد، از سهل، از محمد بن سليمان، از هارون بن جَهم، از محمد بن مسلم روايت است كه گفت: شنيدم از امام محمد باقر عليه السلام كه مى فرمود:«چون حضرت حسن بن على عليه السلام ، محتضر شد، به حضرت امام حسين عليه السلام فرمود كه: اى برادر من، تو را به چيزى وصيّت مى كنم، پس آن را حفظ كن. چون من بميرم، مرا آماده ساز به غسل دادن و غير آن، بعد از آن مرا ببر به نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله تا به آن حضرت عهد را تازه كنم، پس برگردان مرا به سوى مادرم فاطمه عليهاالسلام، بعد از آن مرا برگردان و در قبرستان بقيع دفن كن. و بدان كه زود باشد كه از عائشه به من رسد، آنچه مردم بدانند از زشتى كردار و عداوت او با خدا و رسول خدا صلى الله عليه و آله و دشمنى او با ما اهل بيت عليهم السلام .
و چون قبض روح مطّهر امام حسن عليه السلام شد آن حضرت را بر روى سرير گذاشتند و بردند به مصلاّى رسول خدا صلى الله عليه و آله ، كه آن حضرت در آنجا بر مردگان نماز مى كرد، و بر آن حضرت نماز كردند، و چون از نماز بر او فارغ شدند، جنازه را بر داشتند و در مسجد رسول صلى الله عليه و آله در آوردند، و چون آن حضرت را محاذى قبر رسول خدا صلى الله عليه و آله باز داشتند، اين خبر به عائشه رسيد و به او گفتند كه: اينها حسن بن على عليه السلام را آورده اند تا آن كه او را با رسول خدا صلى الله عليه و آله دفن كنند. پس عائشه بيرون آمد، در حالتى كه پيش از همه بود و بر استر زين دارى سوار بود ـ و اوّل زنى كه در اسلام بر زين سوار شد او بود ـ بعد از آن، ايستاد و گفت كه: پسر خويش را از خانه من دور كنيد؛ زيرا كه جايز نيست كه چيزى در آن دفن شود، و بر رسول خدا صلى الله عليه و آله پرده او را نمى توان دريد، و هتك حرمت آن حضرت روا نيست.
حضرت حسين بن على عليهماالسلام به عائشه فرمود كه: در چندين سال پيش از اين، تو و پدرت، پرده رسول خدا را دريديد و هتك حرمت آن حضرت نموديد. و تو اى عائشه، در خانه آن حضرت كسى را داخل كردى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله نزديكى او را دوست نمى داشت. و به درستى كه خدا تو را از اين سؤال خواهد فرمود.
اى عائشه، برادر من، مرا امر فرمود كه او را به پدرش رسول خدا نزديك گردانم، تا آن كه عهد را با او تازه كند. و بدان كه برادر من، داناترين مردم بود به خدا و رسول او و داناتر بود به تأويل كتاب خدا از اين كه پرده رسول خدا را بر او بدرد؛ زيرا كه خداى تبارك و تعالى مى فرمايد كه: «يا أيُّها الَّذينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إلاّ أنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ»۱
، يعنى: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد و به خدا و رسول گرويده ايد، در مياييد به خانه و اطاق هاى پيغمبر، مگر اين كه دستور و اذن از براى شما حاصل شود» (كه آن حضرت شما را رخصت دهد).
و تو در خانه رسول خدا مردان را داخل كردى بى رخصت آن حضرت، و خداى عزّوجلّ فرموده كه: «يا أيُّها الَّذينَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ»۲ ، يعنى: «اى آنان كه ايمان آورده ايد، بلند مكنيد آوازهاى خود را بالاى آوازهاى پيغمبر» (كه در حضور آن حضرت، بلندتر از آن حضرت حرف مزنيد). و به جان خودم سوگند كه تو براى پدرت و فاروق او (يعنى: عمر) نزد گوش رسول خدا صلى الله عليه و آله كلنگ ها زدى و خداى عزّوجلّ فرموده كه: «إنَّ الَّذينَ يَغُضُّونَ أصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللّهِ اُولئِكَ الَّذينَ امْتَحَنَ اللّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى»۳ ، يعنى: «به درستى كه آنان كه فرو مى خوابانند و نرم مى سازند آوازهاى خود را (كه آهسته سخن مى گويند) در نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله (كه محمد است) آن گروه آنانند كه خدا امتحان فرموده و نيك آزموده دل هاى ايشان را براى پرهيزكارى». و به جان خودم سوگند، كه هر آينه پدرت و فاروق او، به رسول خدا آزار رسانيدند، به سبب نزديكى خويش به آن حضرت، و رعايت نكردند از حقّش، آنچه خدا ايشان را به آن امر فرموده بود بر زبان رسول خدا صلى الله عليه و آله .
و به درستى كه خدا حرام گردانيده از مؤمنان و نسبت به ايشان، در حالى كه مرده باشند، آنچه را كه حرام گردانيده نسبت به ايشان در هنگامى كه زنده باشند. و به خدا سوگند اى عائشه كه، اگر آنچه تو آن را ناخوش دارى از دفن حسن در نزد پدرش صلى الله عليه و آله ، در ميان ما و خدا روا مى بود، هر آينه مى دانستى كه به زودى دفن مى شد؛ و هر چند كه بينى تو بر خاك ماليده مى شد».
و حضرت باقر عليه السلام فرمود كه: «پس محمد بن حنفيّه به سخن در آمد و گفت: اى عائشه، يك روز بر استر سوار مى شوى، و روزى بر شتر، پس ضبط خود نمى كنى و در زمين قرار ندارى، و به يك جا آرام نمى گيرى به جهت دشمنى كه با بنى هاشم دارى».
حضرت فرمود كه: «پس عائشه، رو به محمد آورد و گفت: اى پسر حنفيّه، اينها منسوب اند به فاطمه كه سخن مى گويند، پس سخن تو چيست؟ امام حسين عليه السلام به او فرمود كه: چرا محمد را از فاطمى ها دور مى كنى؟ پس به خدا سوگند، كه از سه فاطمه متولّد شده: فاطمه بنت عمران بن عائذ بن عمرو بن مخزوم، و فاطمه بنت اسد بن هاشم، و فاطمه بنت زائدة بن أصمّ بن رواحة بن حجر بن عبد معيص بن عامر.
عائشه، به حضرت امام حسين عليه السلام گفت كه: پسر خود را دور كنيد و او را ببريد، كه شما گروهى هستيد شديد الخصومت و حريص بر لجاجت».
و حضرت فرمود كه: «بعد از آن، امام حسين عليه السلام رفت به جانب قبر مادر بزرگوار خويش، پس حضرت امام حسن عليه السلام را بيرون آورد، و او را در قبرستان بقيع دفن كرد».