۱۳۷۴.حسين بن على علوى روايت كرده و گفته است كه:مجروح شيرازى، مالى را از براى ناحيه مقدّسه به مرداس بن على سپرد و در نزد مرداس، مالى از تميم بن حنظله بود كه از براى آن حضرت فرستاده بود. پس توقيعى بر مرداس وارد شد كه: «مال يتيم را بفرست به آنچه شخص شيرازى به رسم امانت به تو سپرد» .
۱۳۷۵.على بن محمد، از حسن بن عيسى عريضى كه مكنّى است به ابو محمد، روايت كرده است كهچون امام حسن عسكرى عليه السلام از دنيا رفت، مردى از اهل مصر با مال بسيارى كه از براى ناحيه مقدّسه بود، به مكّه وارد شد، پس مردم بر او اختلاف كردند. بعضى از ايشان گفتند كه: ابو محمد عليه السلام از دنيا رفت بى آن كه فرزندى داشته باشد كه جانشين او باشد و جعفر برادرش جانشين او است. و بعضى از ايشان گفتند: ابو محمد از دنيا رفت. بعد از آن كه فرزندى از برايش به هم رسيد كه جانشين اوست. پس آن مصرى مردى را به جانب سامره فرستاد كه مكنّى بود به ابوطالب و ابوطالب وارد سامره شد و نامه اى با او بود كه آن مرد مصرى نوشته بود. پس به نزد جعفر كذّاب رفت و او را از دليلى كه روشن باشد، سؤال كرد. جعفر گفت: در اين وقت ميّسر نمى شود. ابوطالب به در خانه صاحب الامر عليه السلام رفت و نامه را به اصحاب ما (يعنى: دربانان آن حضرت) رسانيد، پس توقيع بيرون آمد كه: «خدا تو را در مصيبت صاحبت كه تو را فرستاده، مزد دهد كه او وفات كرد و وصيّت نمود در باب مالى كه همراه او بود به مرد معتمد امينى كه در آن عمل كند به آنچه دوست دارد» (يا واجب باشد بنابر اختلاف نسخ كافى) و جواب نامه اى كه آورده بود به او رسيد .
۱۳۷۶.على بن محمد روايت كرده و گفته است كه: مردى از اهل آبه (كه شهرى است افريقيه، يا دهى است نزديك به ساوه) چيزى را بر داشت كه به ناحيه مقدّسه برساند و در آبه شمشيرى را فراموش كرده بود و آنچه همراه او بود، فرستاد. حضرت به او نوشت كه:«چيست خبر شمشيرى كه آن را فراموش كردى؟»
۱۳۷۷.حسن بن خفيف، از پدرش روايت كرده است كه گفت:كسى غلامى چند به مدينه رسول صلى الله عليه و آله فرستاد و همراه آن غلامان، دو غلام بودند كه رأس و رئيس ايشان بودند و حضرت به خفيف نوشت كه همراه ايشان از مدينه بيرون آيد و خفيف با ايشان بيرون آمد و چون به كوفه رسيدند، يكى از آن دو غلام شراب خورد و از كوفه بيرون نرفته بودند كه نامه اى از سمت سامره وارد شد كه آن غلامى را كه شراب خورده بود، برگردانند و از خدمت آن حضرت معزول شد .