785
تحفة الأولياء ج2

۱۳۷۸.على بن محمد، از احمد كه مكنّى است به ابو على بن غياث، از احمد بن حسن روايت كرده است كه گفت: يزيد بن عبداللّه وصيّت كرد كه اسب و شمشير و مالى به ناحيه مقدّسه ببرند و قيمت آن اسب و غير آن را فرستادند و شمشير را نفرستادند. پس نامه اى وارد شد كه:«با آنچه فرستاديد، شمشيرى بود و نرسيد» يا مانند اين عبارت سخنى فرمود .

۱۳۷۹.على بن محمد، از محمد بن على بن شاذان نيشابورى روايت كرده است كه گفت: پانصد درم، كه بيست درم از آن كم بود، در نزد من جمع شد و سرم فرو نيامد كه پانصد درم بفرستم كه بيست درم كم باشد، پس بيست درم را از پيش خود شمردم و از مال خود بر آن افزودم و پانصد درم تمام را به سوى اسدى فرستادم و ننوشتم كه چه قدر از مال من در آن است، بعد از آن توقيع وارد شد كه:«پانصد درم واصل شد و بيست درم از آن مال تو بود» .

۱۳۸۰.حسين بن محمد اشعرى روايت كرده و گفته است كه:نامه امام حسن عسكرى عليه السلام وارد مى شد در باب جيره دادن جُنيد، كه فارس بن حاتم قزوينى را كه از جمله ملاعين بود، به امر امام حسن عليه السلام كشت و در باب جيره دادن ابوالحسن و ديگرى، و چون امام حسن عليه السلام از دنيا رفت، نامه از حضرت صاحب عليه السلام وارد شد كه در آن نامه از سر نو حكم به جيره دادن ابوالحسن و رفيق او فرموده بود، و در امر جنيد چيزى وارد نشد. پس من به جهت اين امر، بسيار غمناك شدم، بعد از آن خبر مرگ جنيد آمد .

۱۳۸۱.على بن محمد، از محمد بن صالح روايت كرده است كه گفت: مرا كنيزى بود كه به آن خوش وقت بودم و از آن خوشم مى آمد. پس عريضه اى نوشتم و با آن حضرت مشورت نمودم در باب مباشرت كردن با آن كنيز براى فرزنددار شدن. توقيع وارد شد كه:«با آن كنيز براى طلب فرزند، مباشرت كن و خداوند آنچه خواهد مى كند». پس من به آن كنيز مجامعت كردم و حامله شد و بچه انداخت، بعد از آن وفات كرد .

۱۳۸۲.على بن محمد روايت كرده و گفته است كه:ابن عجمى ثلث مال خويش را از براى ناحيه مقدّسه قرار داده بود و در اين باب كاغذى نوشت و پيش از آن كه ثلث را بيرون كند، مالى به پسرش ابو المقدام تسليم كرد و كسى را بر آن مطلّع نساخت. حضرت به او نوشت كه: «كجاست مالى كه آن را براى ابى المقدام جدا كردى؟»


تحفة الأولياء ج2
784

۱۳۷۸.عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنْ أَحْمَدَ أَبِي عَلِيِّ بْنِ غِيَاثٍ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ ، قَالَ :أَوْصى يَزِيدُ بْنُ عَبْدِ اللّهِ بِدَابَّةٍ وَ سَيْفٍ وَ مَالٍ ، وَ أُنْفِذَ ثَمَنُ الدَّابَّةِ وَ غَيْرُ ذلِكَ ، وَ لَمْ يُبْعَثِ السَّيْفُ ، فَوَرَدَ : «كَانَ مَعَ مَا بَعَثْتُمْ سَيْفٌ ، فَلَمْ يَصِلْ»، أَوْ كَمَا قَالَ .

۱۳۷۹.عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ شَاذَانَ النَّيْسَابُورِيِّ ، قَالَ :اجْتَمَعَ عِنْدِي خَمْسُمِائَةِ دِرْهَمٍ تَنْقُصُ عِشْرِينَ دِرْهَماً ، فَأَنِفْتُ أَنْ أَبْعَثَ بِخَمْسِمِائَةٍ تَنْقُصُ عِشْرِينَ دِرْهَماً ، فَوَزَنْتُ مِنْ عِنْدِي عِشْرِينَ دِرْهَماً ، وَ بَعَثْتُهَا إِلَى الْأَسَدِيِّ ، وَ لَمْ أَكْتُبْ مَا لِي فِيهَا ، فَوَرَدَ : «وَصَلَتْ خَمْسُمِائَةِ دِرْهَمٍ ، لَكَ مِنْهَا عِشْرُونَ دِرْهَماً» .

۱۳۸۰.الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِيُّ قَالَ :كَانَ يَرِدُ كِتَابُ أَبِي مُحَمَّدٍ عليه السلام فِي الْاءِجْرَاءِ عَلَى الْجُنَيْدِ قَاتِلِ فَارِسَ وَ أَبِي الْحَسَنِ وَ آخَرَ ، فَلَمَّا مَضى أَبُو مُحَمَّدٍ عليه السلام ، وَرَدَ اسْتِئْنَافٌ مِنَ الصَّاحِبِ لِاءِجْرَاءِ أَبِي الْحَسَنِ وَ صَاحِبِهِ ، وَ لَمْ يَرِدْ فِي أَمْرِ الْجُنَيْدِ بِشَيْءٍ ، قَالَ : فَاغْتَمَمْتُ لِذلِكَ ، فَوَرَدَ نَعْيُ الْجُنَيْدِ بَعْدَ ذلِكَ .

۱۳۸۱.عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ صَالِحٍ ، قَالَ :كَانَتْ لِي جَارِيَةٌ كُنْتُ مُعْجَباً بِهَا ، فَكَتَبْتُ أَسْتَأْمِرُ فِي اسْتِيلَادِهَا ، فَوَرَدَ : «اسْتَوْلِدْهَا ، وَ يَفْعَلُ اللّهُ مَا يَشَاءُ» . فَوَطِئْتُهَا فَحَبِلَتْ ، ثُمَّ أَسْقَطَتْ فَمَاتَتْ .

۱۳۸۲.عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ :كَانَ ابْنُ الْعَجَمِيِّ جَعَلَ ثُلُثَهُ لِلنَّاحِيَةِ ، وَ كَتَبَ بِذلِكَ ،وَ قَدْ كَانَ قَبْلَ إِخْرَاجِهِ الثُّلُثَ دَفَعَ مَالًا لِابْنِهِ أَبِي الْمِقْدَامِ لَمْ يَطَّلِعْ عَلَيْهِ أَحَدٌ ، فَكَتَبَ إِلَيْهِ : «فَأَيْنَ الْمَالُ الَّذِي عَزَلْتَهُ لِأَبِي الْمِقْدَامِ؟» .

  • نام منبع :
    تحفة الأولياء ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : مرادی، محمد
    تعداد جلد :
    4
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 128802
صفحه از 856
پرینت  ارسال به