۱۳۹۴.محمد بن يحيى، از عبداللّه بن محمد، از خشّاب، از ابن سماعه، از على بن حسين بن رباط، از ابن اذينه، از زراره روايت كرده است كه گفت: شنيدم از امام محمد باقر عليه السلام كه مى فرمود:«دوازده امام از آل محمد عليهم السلام ، همه ايشان محدّث اند كه فرشته ايشان را حديث مى كند و خبر مى دهد و همه ايشان از فرزندان رسول خدا صلى الله عليه و آله و از فرزندان على عليه السلام اند و رسول خدا و على عليهماالسلام هر دو پدران ايشانند». پس على بن عبداللّه بن راشد كه برادر مادرى حضرت على بن الحسين بود گفت كه: من اين را قبول ندارم . امام محمد باقر عليه السلام بر او فرياد زد و فرمود: «بدان و آگاه باش كه پسر مادرت، يكى از ايشان بود» (و اين مضمون، در باب اين كه ائمّه عليهم السلام محدّث اند گذشت، وليكن با يكديگر مخالفتى دارند) .
۱۳۹۵.محمد بن يحيى، از محمد بن حسين، از مسعدة بن زياد، از ابوعبداللّه و محمد بن حسين، از ابراهيم ابن ابى يحيى مدينى، از ابو هارون عبدى، از ابوسعيد خدرى روايت كرده اند كه گفت: حاضر بودم در هنگامى كه ابوبكر هلاك گرديد و عمر را جانشين خود گردانيد، يكى از يهوديان آمد كه از بزرگان يهود مدينه بود ـ و يهود مدينه گمان مى كردند كه از همه اهل زمان خويش داناتر است ـ تا آن كه او را به نزد عمر بردند، پس با عمر گفت كه: اى عمر، من به نزد تو آمده ام و مى خواهم مسلمان شوم، پس اگر مرا خبر دادى از آنچه تو را از آن سؤال مى كنم، تو از همه اصحاب محمد داناترى به كتاب خدا و سنّت پيغمبر و همه آنچه من اراده دارم كه تو را از آن سؤال كنم. ابوسعيد مى گويد كه: عمر گفت: من در اينجا و به اين پر پا نيستم، ليكن تو را رهنمايى مى كنم به آن كه از همه امّت ما داناتر است به كتاب و سنّت و همه آنچه مى خواهى كه از آن سؤال كنى، و آن را كه وصف كردم آن است و به سوى على اشاره نمود. يهودى گفت كه: اى عمر، اگر اين كه چنانچه تو مى گويى، باشد تو را با بيعت مردم چه كار است و حال آن كه آن مرد از همه شما داناتر باشد؟ عمر او را زجر و منع كرد، بعد از آن يهودى برخاست و به خدمت على عليه السلام آمد و به آن حضرت عرض كرد كه: تو چنانى كه عمر ذكر كرد؟ فرمود كه:«عمر، چه گفت؟» يهودى، آن حضرت را خبر داد و عرض كرد كه: اگر تو چنانچه گفت ، باشى تو را سؤال مى كنم از چيزى چند و مى خواهم بدانم كه آيا يكى از شما آن را مى داند تا بدانم كه شما در باب ادّعاى خويش كه مى گوييد، بهترين امتّ ها و داناترين ايشانيد، راست گوييد و با اين امر داخل شوم در دين شما، كه اسلام است. امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «آرى، من چنانم كه عمر از براى تو ذكر كرد، از هر چه خواهى سؤال كن تا تو را به آن خبر دهم. ان شاءاللّه ». عرض كرد: مرا خبر ده از سه مسأله و سه مسأله و يك مسأله. آن حضرت عليه السلام فرمود كه: «اى يهودى، چرا نگفتى كه مرا خبر ده از هفت مسأله؟» يهودى عرض كرد كه: اگر تو مرا از سه مسأله جواب دادى، از باقى مانده سؤال مى كنم، و اگر نه، باز مى ايستم و از آن نمى پرسم. و اگر تو مرا در اين هفت مسأله جواب دادى، از همه اهل زمين داناترى و از ايشان فاضل تر و سزاوارترين مردم به ايشان. حضرت فرمود كه: «اى يهودى، از هر چه مى خواهى سؤال كن». عرض كرد: مرا خبر ده از اوّل سنگى كه بر روى زمين گذاشته شد، و از اوّل درختى كه بر روى زمين كِشته شد، و اوّل چشمه اى كه بر روى زمين جوشيد. امير المؤمنين عليه السلام او را خبر داد، بعد از آن يهودى به حضرت عرض كرد كه: خبر ده مرا از اين امّت كه ايشان را چند امامند كه ايشان را راه راست مى نمايند؟ و خبر ده مرا از پيغمبر شما محمد صلى الله عليه و آله كه منزلش در بهشت در كجاست؟ و خبر ده مرا كه كى با او خواهد بود در آن بهشت؟ امير المؤمنين عليه السلام فرمود كه: «اين امّت را دوازده امامند كه ايشان را راه راست مى نمايند و از ذريّه پيغمبر ايشانند و ايشان، يعنى: يازده امام از ايشان، از نسل من اند. و امّا منزل پيغمبر ما در بهشت، در بهشتى است كه از همه بهشت ها بهتر و بلندتر است و آن جنّت عدن است. و امّا كسانى كه با آن حضرت در منزلش مى باشند در آن بهشت، اين دوازده امامند از ذريّه او با مادر ايشان و جدّه ايشان كه مادر مادر ايشان است (يعنى: فاطمه زهرا و خديجه كبرى عليهاالسلام) و فرزندان ايشان و كسى با ايشان در آن بهشت شركت نمى كند».